فیرحی «فقه» را دانش سیاسی کلیدی در تمدن اسلامی می داند.


احمد بستانی، استاد دانشگاه خوارزمی گفت: مهم ترین نکته در پروژه فکری فیرحی تأکید وی بر «فقه» به مثابه دانش سیاسی کلیدی در تمدن اسلامی است.

به گزارش خبرنگار مهر، گروه روندهای فکری مرکز مطالعات خاورمیانه به همراه انجمن علوم سیاسی ایران، نشست در کجا ایستاده ایم؟، نگاهی به آورده ها و بایسته های داود فیرحی در دانش سیاست را ۲۷ آبان ماه برگزار کرد.

این نشست با حضور و سخنرانی احمد بستانی، استاد دانشگاه خوارزمی، سیدعلی میرموسوی استاد دانشگاه مفید، سلمان صادقی زاده، استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، حبیب عشایری استاد دانشگاه آزاد اسلامی و محمدمهدی مجاهدی استاد دانشگاه علوم و تحقیقات، رضا نجف زاده، استاد دانشگاه شهید بهشتی، سید رضا حسینی از گروه روندهای فکری و داود فیرحی استاد دانشگاه تهران و صاحب نظر در اندیشه سیاسی برپا شد.

در ادامه متن سخنرانی احمد بستانی از نظر شما می گذرد؛

به نام خدا

عرض سلام و ادب به همکاران ارجمند، جناب دکتر فیرحی و حضار محترم

جناب دکتر فیرحی از معدود اساتید دانشکده های علوم سیاسی در ایران هستند که اولا پروژه فکری منسجم و مشخصی دارند. ثانیاً این پروژه از حیث علمی و با معیارهای تتبع در دانش سیاسی معتبر و قابل قبول است و ثالثاً به شکل مکتوب و در قالب آثار متعدد در دسترس همگان است و می توان در باب آنها داوری کرد. از این حیث به گمان بنده جناب دکتر فیرحی در میان اساتید و پژوهشگران سیاست در ایران از مقام و جایگاهی ویژه و درخور اعتنا برخوردار است.

مهم ترین نکته در پروژه فکری جناب دکتر فیرحی تأکید ایشان بر «فقه» به مثابه دانش سیاسی کلیدی در تمدن اسلامی است. این نکته هم به صراحت در برخی از نوشته های ایشان به چشم می خورد و هم تقریباً می توان عمده آثار ایشان را در حوزه دانشی دانست که امروزه به فقه سیاسی شهرت دارد. به گمان من این اهمیت قائل شدن برای دانش فقه، به مثابه مهم ترین دانش سیاسی مسلمانان، تا حد زیادی متأثر از اندیشمندان معاصر عرب مطرح شده است. این اندیشمندان عموماً متمایل به تعمیم مناسبات جهان عربی زبان به کل تمدن اسلامی هستند و در تحلیل های خود درکی واحد و یکپارچه از «جهان اسلام» و مناسبات آن دارند، همان طور که در ادبیات مطالعات سیاسی غربی درکی واحد از سیاست در «خاورمیانه» وجود داشته و هم چنان نیز تا حدی وجود دارد.

نکته مهمی که به عنوان نقدی کلی بر پروژه دکتر فیرحی به نظر می آید، همین تصویر کمابیش یکپارچه از جهان اسلام است. اگر در بخش مهمی از جهان اسلام و جوامع عربی فقه نقش اساسی در سیاست داشته است وضعیت ایران تاحد زیادی متفاوت است.

طبیعی است که در دهه های اخیر ماهیت و شکل نظام سیاسی جمهوری اسلامی موجب توجه به فقه سیاسی شده است، اما در تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، فقه سیاسی نقشی بسیار اندک و حاشیه ای داشته است، برخلاف جهان عرب که اندیشه سیاسی همواره در پیوند با خلافت به مثابه نهاد اجرای شریعت فهمیده شده است، اما به نظر می رسد اندیشه سیاسی ایرانی همواره حول سلطنت و برداشتهای مختلف از آن (مانند برداشت عرفانی، فلسفی، حماسی و غیره)  فهمیده شده است و در چنین نظام فکری فقه و شریعت همواره نقشی فرعی در سیاست داشته اند، زیرا در اندیشه ایرانی شاه برگزیده خداوند است و هر چند تقید به شریعت و به دینی برای او ضروری است، اما وظیفه او اجرای احکام شرعی و تشکیل حکومت دینی ـ فقاهتی نیست. 

لذا در مقام جمع بندی و به عنوان چند سوال اساسی: آیا معتقد به تمایز اندیشه سیاسی ایرانی از اندیشه سیاسی در جهان اسلام هستید یا اندیشه سیاسی در ایران را همواره در ذیل اندیشه سیاسی اسلامی و به مثابه جزئی از آن درنظر می گیرید؟

آیا همچنان معتقدید که منطق «سیاسی» حاکم بر اندرزنامه های ایرانی و به ویژه سیرالملوک خواجه نظام الملک طوسی منطق شرعی اهل سنت و جماعت است و تفاوتی اساسی میان اندرزنامه ها و شریعت نامه ها وجود ندارد؟

آیا معتقدید که فقه سیاسی مهمترین دانش سیاسی در ایران، در طول تاریخ، بوده است و اندیشه ایرانشهری فاقد هرگونه اهمیتی است؟

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *