نشست علمی«چالش های علوم انسانی اسلامی، با تمرکز بر علم اقتصاد اسلامی» / آیا علم اقتصاد اسلامی مستقلا وجود دارد؟ / نظر بسیاری از اقتصاددانان مسلمان در قرن بیستم: انفاق ‏موجب بهبود توزیع درآمد می‌شود.


نشست علمی«چالش های علوم انسانی اسلامی، با تمرکز بر علم اقتصاد اسلامی» با سخنرانی دکتر محمدرضا ‏یوسفی شیخ رباط برگزار شد.‏

به گزارش روابط عمومی دانشگاه، به همت مرکز مطالعات اقتصادی دانشگاه نشست علمی با عنوان «چالش ‏های علوم انسانی اسلامی، با تمرکز بر علم اقتصاد اسلامی» با حضور اعضای هیات علمی دانشکده اقتصاد و ‏اساتید، دانشجویان دکتری با ارائه دکتر محمدرضا یوسفی عضو هیأت علمی دانشگاه مفید روز سه شنبه یکم ‏آبان ماه سال جاری برگزار گردید. خلاصه ای از نشست علمی مذکور به شرح ذیل است:‏

یوسفی عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد بیان کردند یکی از بحث هایی که می توان در مورد علوم انسانی ‏اسلامی مطرح کرد بحث اقتصاد اسلامی است، وقتی که اقتصاد اسلامی در قرن بیستم مطرح شد بیشتر هدف آن ‏یک نگاه اقناعی و جدلی بود یعنی در برابر تهاجم مکاتب سرمایه داری و سوسیالیستی که در دنیای غرب مطرح ‏شدند و بعد کم کم در میان ما نیز مطرح گردید، ما نیز می خواستیم بگوییم که مکتب متمایزی داریم و در برابر ‏گرایش جوانان به پیوستن به این مکاتب بتوانیم حرف هایی را بزنیم که قابلیت پذیرفته شدن داشته باشد و از ‏آنجایی هم که ارتباطی با واقعیت زندگی ما نداشت این مباحث یک حالت برون زایی داشت و هیچ وقت با ‏عینیت جامعه ارتباط برقرار نکرد و برای حل معضلات جامعه هم به کار برده نشد. معمولا ویژگی های این بحث ها ‏این بود که یکسری مبانی فلسفی خود مکاتب سرمایه داری و سوسیالیستی مورد نقد قرار می گرفت، تجاربی که ‏آن کشورها داشتند آن تجارب مورد بحث قرار می گرفت و به عنوان شکست محسوب می شد. تجربه ‏سوسیالیست ها در شوروی سابق، سرمایه داری در بحران کبیر و امثال اینها را به عنوان نقاط شکست آن مکاتب و ‏همینطور آسیب های دیگری که وجود داشت مطرح می کردند. از آن سو برای خود ما نیز معمولا به منابع اولیه ‏‏(تجربه صدر اسلام) استناد می شد. بنابراین مکتب اقتصاد اسلامی، مکتب برتر تلقی می گردید. ‏

عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد عنوان داشتند، بحث علم اقتصاد اسلامی هم حدود شاید دو دهه حتی بیشتر در ‏میان مسلمانان و اقتصاددانان مسلمان مطرح شده است. اما در مرحله ی اول طرح موضوع علم اقتصاد اسلامی به این ‏تعبیر صورت گرفت که علم اقتصاد اسلامی را که صحبت می کنیم، علم را به معنای دانش تعبیر می کنیم نه به ‏عنوان یک علم تجربی. با این معنا که هر چیزی را که بشود دانش از آن نام برد، بطوری که در کتب قدیمی ما هم ‏مطرح شده است علم اقتصاد اسلامی به آن می گوییم. برخی از شخصیت های خود ما در ایران از جمله جناب ‏آقای دکتر دادگر، در رساله دکتریشان که بعدها کتاب شد با همین نگرش علم اقتصاد اسلامی تعبیر می کنند، علم ‏را به معنای دانش می گیرند نه علوم تجربی. اما تفسیر دومی که مطرح شده است این است که ما می توانیم علم ‏اقتصاد اسلامی داشته باشیم علم اقتصاد اسلامی به معنای یک دانش تجربی که مطرح شود، حال اینکه آیا این ‏امکانپذیر است یا خیر؟ موضوعی است که مدتی است مطرح شده است. ‏

یوسفی در ادامه بیان کرد در علوم معمولا نظریه ها در یک چارچوب نظری مطرح می شوند بنابراین ‏اگر ما طرحی به نام علم اقتصاد اسلامی هم داریم خاستگاه نظریاتی که در این بستر تولید می شود حائز ‏اهمیت است. خود مفاهیمی که در علوم مطرح می شود این هم یک خاستگاه های خاصی دارد که به راحتی ‏مفاهیم را نمی توانیم جا به جا کنیم و مصطلحاتی که در درون این دانش ها وجود دارد. بنابراین چارچوب ‏های نظری، مفاهیم، بسترها از اهمیت خاصی برخوردار هستند. در مورد ویژگی هایی که علم و علم تجربی ‏دارند، در تعریفی که مارک بلاگ به علم بیان کرده است، ما علم را یک مطالعه روش مند می دانیم، مطالعه ‏ای که یک تبیین روش مند و نظام مندی را از موضوع بیرونی داشته باشد و بعبارتی یک سازگاری درونی در ‏درون این نظریات وجود داشته باشد. این یکی از ویژگی های علم است ما هر چیزی را علم نمی دانیم، یک ‏چیزی که روش مند شما را به نتیجه برساند. دومین نکته حایز اهمیت این است که معمولا نظریات علمی که ‏در چارچوب الگوها مطرح می شود و از زوایای خاص به تبیین می پردازند. یعنی به تعبیر برخی از ‏نویسندگان حکایت نظریات، حکایت از یک زاویه خاص عکس گرفتن است بنابراین بحث .کنه و وجه ‏مطرح می شود و این که ما نمیتوانیم تمامی جنبه های واقعیت بیرونی را منعکس کنیم بلکه چون براساس ‏چارچوب های نظری خاصی صحبت می کنیم یک روی از واقعیت را می توانیم انعکاس بدهیم و این رویه ‏از واقعیت در چارچوب نظریه خاص معنا می شود. مثال های متعددی برای این مباحث مطرح شده است. به ‏عنوان مثال نظریه مقداری پول، تغییرات پول را علت تغییر سطح عمومی قیمت ها می¬داند. اما این نظریه را ‏نمی¬توان بدون فروض شرایط اشتغال کامل، اقتصاد ایستا، ثبات درآمدملی، ثبات الگوی مبادله و الگوی ‏دریافت و پرداخت و در نتیجه در اقتصاد ثابت بودن سرعت گردش پول بررسی کرد. یعنی اساسا اگر این ‏مفروضات را ما کنار بگذاریم به این جنبه ها نمی رسیم یا اگر باز برگردیم و از حیث مکتبی نگاه کنیم در ‏علم اقتصاد، کلاسیک ها و نهادگرایان را نگاه کنیم این انسان عقلایی و عقلانیت محدود را در یک تقابل ‏تعبیر کنیم یا کنار هم متفاوت تعبیر کنیم بهتر است. اینکه ما به عقلانیت محدود معتقد باشیم ما را به یک ‏نتایج می رساند، اینکه ما به انسان عقلایی به معنای متعارف خودمان که در اقتصاد ارتدوکس مطرح می شود ‏معتقد باشیم ما را به یک نتایج دیگری خواهد رساند. بنابراین براساس این صحبت ها بحث این است که اگر ‏علم اقتصاد اسلامی می خواهیم طرح کنیم طبیعتا باید یک علم روش مندی را باید داشته باشیم در چارچوب ‏ها و الگوهایی هم قابل ذکر است. ‏

عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد عنوان داشت: معمولا وقتی که ما در رابطه مکاتب علمی صحبت می کنیم، می ‏گوییم این مکاتب علمی باید الگوهای نظری شان مشخص باشد، باید آن بسترهایی که در آن بسترها نظریات متولد ‏می شوند بایستی بیان شوند. در غیر اینصورت آن نظریه نمی تواند یک تولد مناسبی را داشته باشد. در خصوص علم ‏اقتصاد به عنوان یک علم تجربی اینکه وظیفه علم اقتصاد چیست، خیلی ها معتقدند که توضیح و تبیین است تجویز ‏نیست و در کنار آن نیز یک عده معتقدند هم وظیفه آن تبیین است و هم تجویز است. بخاطر اینکه اساسا این علوم ‏تجربی بطور کلی و علم خاص اقتصاد هم بطور خاص که ما در مورد آن صحبت می کنیم برای بهبود زندگی عملی ‏افراد آمده است. آمده اند بهبودی را برای ما ایجاد کنند. اگر بخواهند این کار را انجام دهند در قدم اول باید بتوانند ‏روابط بین پدیده ها را در عالم بیرونی به خوبی تبیین کنند و پس از اینکه تبیین صورت گرفت باید بتوانند تجویز و ‏توصیه هایی به سیاستگذار داشته باشند. تا بتوانند به بهبود زندگی ما کمک کنند. آن اختلافی که وجود دارد ‏بهرحال بعضی ها تجویز را جز وظایف علم اقتصاد نمی پذیرند و فقط تبیین را وظیفه علم اقتصاد می دانند. مارک ‏بلاک می گوید نه تجویز هم جزء وظایف علم است و بنظر ما هم همینطور می تواند باشد. ‏

یوسفی در ادامه بیان کرد: نظریاتی که در علم اقتصاد مطرح می شود در چارچوب مکاتب اقتصادی است ‏یعنی اگر ما در مورد کلاسیک ها صحبت می کنیم باید اشتغال کامل و آن فروض پایه ای را در نظر بگیریم تا ‏بتوانیم بحث هایی را داشته باشیم. اگر آمدیم کینز را بحث کردیم باز هم یکسری مفروضاتی را داشته باشیم. ‏همانگونه که در کتاب اقتصاد پولی هریس هم وقتی که اینها را در تقابل هم قرار می دهد مکتب کلاسیک و کینز را ‏سه اختلاف اساسی مبنایی برای هر دو مکتب بیان کرده و بعد می گوید ما بقی این اختلافات در پرتو این سه ‏اختلاف معنادار است. یعنی آن بحث های مبنایی در اینجا حایز اهمیت است. حتی مکتب نهادگرایی هم همینطور ‏است. آن عقلانیت محدودی که آنها به آن اعتقاد دارند حالا چه بحثی که بخواهیم از سایمون و دیگر نویسندگان ‏مانند هایک بگیریم هم بهرحال تفاوت های کلیدی و مفروضی را در این جا ایجاد می کند. سومین ویژگی که علوم ‏تجربی و به ویژه در مورد علم اقتصاد داریم این است که این علوم در طی زمان تکامل پیدا می کنند. به قول برانسون ‏اگر ما بخواهیم مثال واضحی بزنیم برای این مورد خاص نظریه مصرف شاید گویاترین مثال باشد. در نظریه مصرف ‏کینز فرضیه ای را مطرح می کند که ما اسم آن را نظریه مصرف کینز می گذاریم ولی این نظریه عملا با مطالعات ‏ابتدایی که تایید می شود یک مدت که میگذرد با دو تناقض خیلی جدی مواجه می شود. یکی نظریه کوزنتس ‏مشهور و دوم آن پیش بینی ای که برای بعد از جنگ جهانی دوم مطرح می کنند مشخص می شود این نظریه کاستی ‏ای دارد و نظریه باید احیا شود. نظریات بعد می آیند که این کاستی ها را جبران کنند تا به نظریه مودیلیگیانی و ‏فریدمن می رسد. بنابراین ماهیت علوم و علوم تجربی یک ماهیتی است که اینطور نیست به جایی برسد که علم ‏توقف کند و بگوییم قضایا تمام شد، نه مرتبا نظریات رو به تکامل است. ویژگی دیگر همه علوم و از جمله علم ‏اقتصاد طبیعتا تعمیم گرایی هست. یک بحثی در منطق مطرح می شود که الجزیی لایکون کاسبا و لا مکتسبا ‏اطلاعات فردی یکی به دیگری قابل سرایت نیست، باید عمومیتی باشد یک جنبه کلی وجود داشته باشد که ما ‏بتوانیم به موارد مشابه آن را تسری دهیم.اگر ما تعمیم گرایی را در این دسته از علوم نپذیریم بطور طبیعی نمی توانیم ‏قواعد عامه و نظریاتی را هم استنباط کنیم.‏

یوسفی در ادامه برخی از ویژگی های مطالعات دینی بیان کرد: طبیعتا هدف مطالعات دینی کشف دیدگاه ‏دین است حالا در هر زمینه ای که ما بخواهیم دنبال کنیم. چه بحث های نظری، چه بحث های کلامی و مشابه آن و ‏بحث های تفسیری که در واقع می خواهیم حقیقت کلام خدا را درک کنیم، چه آن علومی که علوم دینی محسوب ‏می شوند و جنبه عملی دارند مثل فقه که در نهایت ما می خواهیم احکام مکلفین را در آنجا بیان و تکلیف آن ها را ‏مشخص کنیم، همه این ها کشف دیدگاه دین است. از آنجایی که ماهیت مسائل دینی متنوع است برخی بحث های ‏فقهی است برخی بحث های کلامی است، برخی بحث های روایی است و امثال اینها، هرکدوم بر حسب طبیعت ‏خودش دارای یکسری روش های متناسب با خودشان هستند. یعنی اگر شما در فقه می خواهید اجتهاد کنید روش ‏خودش را دارد، مباحث کلامی روش خودش را دارد و… . نکته دیگری که در مباحث دینی هم مطرح می شود ‏نظریات دینی هم در چارچوب ها و الگوهای معینی قابل ذکر هستند که اگر آنها تغییر کنند می تواند در نتایج موثر ‏باشد. به عنوان مثال ما در فقه چند مبنای کلیدی داریم یکی اینکه احکام جاودانه هستند اصل بر این است احکامی ‏که در قرآن کریم بیان شده است و یا اینکه احکامی که توسط ائمه معصومین بیان شده است برای همه ی زمان ها ‏بیان شده است الا اینکه خلاف آن ثابت شود، و همینطور چارچوب های زبانی که امروزه به آن مسائل هرمونوتیک ‏در علم اصول گفته می شود ادبیات خاصی در آنجا برای ما بیان می شود آنها مبناهای این مباحث می شوند.‏

عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد عنوان داشت: با توجه به علم اقتصاد و اقتصاد اسلامی که اگر علم اقتصاد است ‏ویژگی های تجربی خودش را دارد اگر بحث اسلامی را مطرح می کنیم مفاهیم خودش را دارد، این بحث مطرح می ‏شود که آیا اساسا چیزی به نام علم اقتصاد اسلامی معنی دار هست یا خیر؟ تقریبا بسیاری از دانشمندان مباحث اقتصاد ‏اسلامی اعتقادشان بر این است که اگر منظور این باشد که علم اقتصاد در کتاب مقدس بیان شده است یا خداوند ‏متعال خودش را متکفل بیان مباحث اقتصادی به نحو علمی کرده باشد چنین چیزی نیست و اساسا رسالت دین چنین ‏چیزی نیست، رسالت دین بیان هدایت مردم، جهت دهی مردم، کمک به مردم برای اینکه خودشان را بتوانند به ‏خدای متعال نزدیک کنند، هست. در حالیکه رسالت علومی مثل علم اقتصاد تبیین روابط بین پدیده ها در عالم خارج ‏است برای اینکه ما درک بهتری پیدا کنیم و برای اینکه به سطح بهتری از زندگی برسیم. بنابراین این دو رسالت ‏متفاوت هستند. مرحوم شهید صدر می فرمایند اساسا ما به این تعبیری که عرض کردم علم اقتصاد اسلامی به این معنا ‏که رسالت دین است که چنین کاری انجام دهد نداریم. اما می توان معنای دومی برای علم اقتصاد اسلامی داشت به ‏این معنا که ما باز هم در مقام تبیین روابط بین پدیده های بیرونی قرار می گیریم اما همانطوری که مکتب کلاسیک ‏برای اینکه بتواند تبیین کند یک مبانی تئوریک دارد. یک چارچوب های نظری دارد و برخی از آن چارچوب های ‏نظری چارچوب های کلامی است یعنی اگر شما به صحبت های کینز در دهه بحران کبیر وقتی نقد نظریه کلاسیک ‏ها می کرد توجه کنید مرتبا آنها اینطور مطرح می کردند که بگذاریم زمان بگذرد و به مرور زمان این مسائل رفع می ‏شود. بطور طبیعی مکاتب یکسری چارچوب ها و مبانی نظری دارند کما اینکه برخی از انها از بسترهای اجتماعی ‏ایجاد می شوند مثل بحث اشتغال کامل مکتب کلاسیک ها بخشی از آن از این واقعیت بیرونی مطرح شده است. ‏کینز هم که بحث اشتغال ناقص را مطرح می کند براساس واقعیت بیرونی و رکود برزگی که در ان دوره صورت ‏گرفته آن فروض را وارد کرده است و به همین دلیل هر کدام از اینها دارند یک بخشی از واقعیات را براساس پیش ‏فرض های خودشان مطرح می کنند. بنابراین اگر ما بتوانیم یک چارچوب هایی نظری داشته باشیم که برخی از این ‏ها توسط یک اقتصاددان مسلمان الهام گرفته از تعالیم دینی و برداشت اوست نه برداشت دین و میتواند علم اقتصادی ‏را پایه گذاری کند که در مقام تبیین واقعیت بیرونی باشد. همانطوری که نهادگرایان هستند،همانطوری که کلاسیک ‏ها و کینزین ها هستند. اگر ما به معنای دوم اقتصاد اسلامی توجه کنیم که به نظر من این معنا قابلیت عمل دارد آن ‏وقت این علم اقتصاد اسلامی باید یکسری چیزهایی را بپذیرد ازجمله چیزهایی که باید بپذیرد اینکه خودش را بعنوان ‏یک مکتب رقیب مطرح کند، همانطوری که یک مکتب کلاسیک هست یک مکتب کینز هست. علم اقتصاد ‏اسلامی هم با هدف تبیین روابط بین پدیده ها به تبیین بپردازد. لذا به عنوان مکتب رقیبی می تواند ذکر شود. دوم ‏اینکه اگر اینطور است باید قواعد علوم تجربی در حوزه اجتماع را هم بپذیرد یکی از قواعد این است که از آن هدف ‏اقناع خودش دست بردارد. آن هدفی که تنها حفظ ایمان آدم ها برای آن مهم بود یعنی دوره قرن بیستمی که هر ‏لحظه فکر می کرد این جوانان تحت تاثیر شعارهای سوسیالیست ها ممکن است بروند و مارکسیست بشوند و باید ‏یکجوری جوانان را حفظ کنیم، با شعارهای امیرالمومنین با شعارهای ابوذر و امثال اینها و یک ترسیم اینکه ما بهتر ‏منافع فرودستان را حفظ می کنیم تا دیدگاه های سوسیالیست ها، از این مسائل دست بردارد و سعی کند به تبیین ‏روابط بپردازد پس هدف را باید تغییر دهد و این را بپذیرد. از انجایی که هدف مطالعه الان متحول می شود هدف ‏میاد توضیح و تجویز می شود و همینطور هم بیاید الگوها و چارچوب های نظری خودش را به آشکارا بیان کند. ‏آخرین نکته این است که تعمیم گرایی که خاصیت این علوم و علوم تجربی به طور کلی است را بپذیرد اگر تعمیم ‏گرایی را نپذیرد آن وقت کار سخت خواهد بود. ‏

مدیرمرکز مطالعات اقتصادی در ادامه بیان کرد که اگر ما این ها را بپذیریم که در علم اقتصاد اسلامی که به عنوان ‏علم تجربی می خواهد مطرح شود حتما مواجه با برخی از مشکلات می شود و یکی از این مشکلاتی که با آن مواجه ‏می شود این است که در تعارض با برخی از مفروضات یا فرضیه های مبتنی بر منابع دینی قرار می گیرد. ممکن است ‏ما روایتی داشته باشیم که در آن روایت بیان شده است که اگر ربا در آن جامعه داده شود مکاسب تعطیل می شوند و ‏برخی از افراد از طریق فعالیت های ربوی خودشان دیگر هیچ فعالیت اقتصادی آنها انجام نمی دهند. یا اینکه ربا ‏موجب فقر در جامعه می شود و ما هم تلقی کنیم وقتی این تعبیرات هست تعبیرات تعبیرات عامی هست و برای همه ‏زمان ها و همه مکان هاست. ما این ها را به عنوان فرضیه های مطالعه ی علمی و تجربی خودمان بکار بگیریم. اگر ‏اینها را مورد مطالعه تجربی خودمان قرار دادیم نتایج مطالعات ما با آن فرضیه هایی که مبتنی بر روایات ما، تعالیم ‏دینی ماست، سازگاری داشته با مشکلی مواجهه نشویم. اما اگر با جایی مواجه شدیم که در آنجا فرضیه ما نقض می ‏شود، ممکن است اینطور گفته شود که یک مطالعه تجربی هم محدودیت های خودش را دارد و بنابراین این تعارض ‏چیزی را نشان نمی دهد. اگر این تعارض را تکرار کردیم به گونه ای که یک بار دو بار ده بار در جوامع مختلف ما ‏مرتبا این تجربه را پیدا کردیم و در تمامی این موارد دیدیم که آن روایاتی که ما داریم ذکر می کنیم آن روایات ‏دارد نقض می شود. طبق این مطالعات تجربی آن وقت در این حالت ما چه باید بکنیم. آیا در این حالت علم اقتصاد ‏اسلامی باید تکلیف خودش را نشان دهد؟ آیا ما باید به این نتیجه برسیم که مطالعه تجربی ما چون با یک روایتی ‏ناسازگار است پس ما آن مطالعه تجربی مان را کنار بگذاریم یا اینکه نه راجع به آن روایت صحبت کنیم مثلا اگر ‏روایت ضعیف است آن را کنار بگذاریم و بگوییم قطعا این روایت از معصوم صادر نشده است یا برداشت از این آیه ‏به این معنا که ما استفاده می کنیم درست نیست. در قرن بیستم خیلی از اقتصاددانان مسلمان مطرح کردند که انفاق ‏موجب بهبود توزیع درآمد می شود و خیلی روی این بحث دست گذاشتند که در تفکر اسلامی وقتی که ما مرتبا ‏تعالیم دینی را نگاه می کنیم و تشویق به انفاق وجود دارد برای اینکه توزیع متعادل شود و آن چیزی باشد که دین ‏می خواهد. برخی از مطالعات تجربی نشان داده است که انفاق تاثیر چندانی در بهبود توزیع درآمد ندارد. جفری جل ‏در پاکستان مطالعه کرده است و دیده است که انفاقاتی که در جامعه وجود دارد اثر معنی داری بر روی توزیع درآمد ‏ندارد. در پایان نامه آقای وحید مهربانی به راهنمایی دکتر سبحانی نیز نشان داده که در ایران نیز انفاق تاثیر چندانی ‏روی توزیع درآمد ندارد. این گزاره ای که از سوی اقتصاددانان و متفکران مسلمان وجود دارد با این ها چه باید ‏کرد؟ این از آن بحث هایی است که تعارضات بین علم و دین مطرح می شود برای بخشی از آن می توان راه حل ‏هایی ارائه کرد و بخشی از آن تعارضات جدی است و باید تاملات دیگری را داشته باشیم. اگر ما با مطالعات تجربی ‏قطعی به نتایجی برسیم روایات را کنار می گذاریم.‏

نکته دیگری که در اینجا مطرح می شود چالش تعمیم گرایی هست به این معناست که مثلا ما می گوییم ربا حرام ‏است و در روایات نیز می بینیم که ربا به این دلایل حرام است. آن ویژگی هایی که برای ربا مطرح شده است ما ‏سایر مواردی هم پیدا می کنیم که دقیقا همان نتایجی را که ربا دارد مطرح می کند اینجا هم همان هاست. اینجا آیا ‏ما بگوییم این هم رباست؟یعنی چون ربا حرام است این هم حرام است؟ یا نه به عنوان مثال ما می گوییم اوراق قرضه ‏ای که دولت آمریکا صادر می کند رباست و هیچ فرقی با ربایی که ما داریم ندارد. در واقع تعریف ربای شرعی به ‏آن صادق است و کارکردش هم همان است. حال اگر ما اسناد خزانه ای را تعریف کنیم و این اسناد خزانه را سعی ‏کنیم با تعریف فقهی متفاوت بیانش کنیم اما کارکردها همان کارکرد است، یعنی اگر ربا این کارکردها را دارد آن ‏اوراق قرضه هم این کارکردها را دارد، آیا ما مجازیم این را تعمیم دهیم؟ و بگوییم علم اقتصاد و علوم تجربی تعمیم ‏گرا هستند. پس بنابراین هرچیزی که با علم یقینی که ماداریم که شرع مقدس ربا را حرام کرده است و احکام الهی ‏هم تابع مصالح و مفاسد هستند بنابراین هرچیزی که همین کارکرد را داشته باشد حکم ربا را دارد، نه اینکه اسم آن ‏را ربا بگذاریم ولی از نظر احکام مبتنی بر ربا یا ما با قطعیت بگوییم این هم مثل ربا است و حرام است و یا حداقل ‏احتیاط کنیم در مورد انها، آیا می توانیم همچنین کاری را انجام دهیم یا خیر؟ این نیز چالشی است که باید نسبت به ‏آنها تاملی داشته باشیم. ‏

آخرین نکته ای که بحث می شود بحث کارکرد گرایی است یعنی ما که دنبال کارکردها هستیم شبیه همان تعمیم ‏ها می شود ما به نتایج عملی ها باید توجه کنیم. اگر یک چیزی کارکردی را داشت در مورد آن چگونه می توانیم ‏قضاوت کنیم اگر این ها باشد یعنی ما بخواهیم اصالت را به علم اقتصاد بدهیم یک مقداری جانب گرایانه به اقتصاد ‏نگاه کنیم برای اینکه علم اقتصاد اسلامی پیش رود طبیعتا ما باید برگردیم به فقه خودمان و در مورد متد فقهی ‏خودمان که الان به یک تعبیری ما الان فقه نص گرا داریم این را تجدید نظر کنیم بیشتر روی مقاصد الشریعه ای که ‏دیگران مطرح می کنند قابل طرح می شود. منطق گرایی در افق مباحث فقهی ما جا پیدا خواهد کرد. آن چیزی که ‏در فقه جا پیدا می کند و شکل می گیرد بحث این است که آیا مناطات احکام شرعی به ویژه در معاملات قابل ‏درک و کشف هستند یا خیر؟اگر ما بخواهیم چیزی به نام علم اقتصاد اسلامی به این معنایی که عرض شد داشته ‏باشیم باید به این سمت برویم که فقه ما در حوزه مسائل اجتماعی و بطور خاص در حوزه علم اقتصاد مناطات ‏احکامش قابل کشف باشد در غیر اینصورت اگر کسی بگوید که این مناطات قابل کشف نیستند در اینصورت ما ‏چیزی به نام علم اقتصاد اسلامی ای که جدی گرفته شود نخواهیم داشت. یعنی بر می گردیم به همان حالت های ‏اولیه که یکسری حرف هایی را می زنیم که آن حرف ها جنبه ای هست که توسط اقتصاددانان مسلمان جدی گرفته ‏نخواهد شد، لذا پرسش های جدی که در حوزه فلسفه فقه و روش شناسی فقه مطرح می شود که بحث ثابت و متغیر ‏در دین باید مورد نگاه مجدد شود، فلسفه اجتماعی فقه و اهمیت کارکردها در فقه معاملات، جایگاه مقاصد شریعت ‏یا حدود تخصیص سنت به کتاب خدا، کشف ملاکات احکام در مباحث اقتصادی این ها مجموعه چیزهایی است ‏که فقه ما را دچار چالش می کند یعنی ما را در یک دوگانگی قرار می دهد اگر بخواهیم این طرف قضیه بیاییم و ‏مصر باشیم که علم اقتصاد اسلامی ممکن است. ما باید فقه را یک نگاه دیگری کنیم اگر فقه را با همین فلسفه ‏وجودی خودش در دوره معاصر ببینیم تقریبا می شود گفت علم اقتصاد اسلامی به معنای علم تجربی ناکارامد هست ‏و هیچ وقت هم جدی نخواهد گرفته شد. ‏

در ادامه نشست سایر اعضای هیات علمی دانشکده اقتصاد و اساتید، نقطه نظرات و دیدگاه های خود درخصوص «‏چالش های علوم انسانی اسلامی، با تمرکز بر علم اقتصاد اسلامی» مطرح نموده و دیدگاه مطرح شده توسط دکتر ‏محمدرضا یوسفی به موضوع مورد اشاره را مورد نقد و بررسی قرار دادند.‏

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *