به همت سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی شهید بهشتی با همکاری انجمن علمی تاریخ تمدن برگزار شد؛

وبینار علمی نهاد آموزش در قرن هشتم هجری، در سنجه تمدن اندیشی

 

فلسفه آموزش در فرهنگ اسلامی، ‌ساخت و تربیت انسان مسلمان است که با قرائت های مختلف از دین،‌ چه بسا جامعه مطلوبی را ایجاد نکند.

به گزارش روابط عمومی پژوهشکده اسلام تمدنی، دکتر سیدعلیرضا واسعی عضو هیأت علمی گروه هنر و تمدن اسلامی پژوهشکده اسلام تمدنی در وبینار علمی نهاد آموزش در قرن هشتم هجری، در سنجه تمدن اندیشی که به به همت سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی شهید بهشتی با همکاری انجمن علمی تاریخ تمدن برگزار شد، گفت: وقتی سخن از نهاد آموزش به میان می آید، مقوله هایی چون چیستی علم،‌ فلسفه آموزش و پرورش،‌ شاخه ها یا طبقه بندی علوم، شیوه ها،‌ امکانات،‌ ابزار و گونه های آموزش است و در این گفتگو تلاش آن است تا جایگاه آن در قرن هشتم هجری  به کوتاهی بیان شود.

وی افزود: قرن هشتم البته در نگاهی کلان، همان مسیری را طی می کرد که قرون پیشین دنبال کرده بودند،‌ با همان دغدغه ها و رویکردها و ضرورت ها،‌ جز این که در این قرن دو سه ویژگی اجتماعی پدید آمده بود که نوع نگاه جامعه اسلامی به همه چیز را تا حدی دگرگون ساخته بود. قبل از بیان ویژگی ها، بنیادهای آموزش در اسلام را در چند نکته باید برجسته سازی کرد:

نکته اول آن که در اسلام یا فرهنگ اسلامی آموزش و پرورش با یک دیگر پیوندی تنگاتنگ داشته و جدای از یک دیگر دیده نمی شوند،‌ چنان که در فلسفه بعثت انبیاء این نکته برجسته است؛ آنان آمده بودند تا مردم را تزکیه کرده و به پارسایی بکشانند و کتاب و حکمت بیاموزند، پس میان تعلیم و تربیت جدایی نیست و این در نگاه به اجتماعی بودن انسان،‌ می تواند وجه تمدنی بارزی بگیرد.

نکته دوم آن که آموزش در فهم بسیاری از دینیان، وسیله، راه یا اقدامی برای ساختن انسان مسلمان است؛‌ انسانی که خدا را می پرستد، باورمندانه پیش می رود و به عنوان بنده ای پیرو عمل می کند و طبعا بیش از هر چیزی رهایی و نجات خویش را جستجو می کند. نکته سوم که از دل همین نکته برمی خیزد، آن است که در فهم بیشتر آنان، علومی شایسته اعتنا و پردازش اند که هدف پیش گفته را تأمین کنند، یعنی ارزش هر علمی با میزان نقش آفرینی اش در تقویت مسلمانی سنجیده می شود و طبعا دانش های برآمده از دین و در راستای حفظ و تقویت آن، در مقابل دانش های بیگانه یا دخیل، برتری بی چون و چرا می یابند، به همین سبب علم عقیده/ کلام و فقه/ احکام در همیشه تاریخ در رأس دیگر دانش ها قرار داشتند و به تعبیر ابن خلدون، ‌علوم ذاتی شمرده می شدند و دیگر علوم، علوم ابزاری. در کتاب الدارس فی تاریخ المدارس از نعیمی که در قرن دهم نوشته شده، به صراحت آمده است علومی که در مسیر حفظ دین خدا باشد، مورد عنایت او خواهد بود.

نکته آخر آن که در طول تاریخ اسلام، بیشترین امکانات سخت افزاری و نرم افزاری و انسانی برای آموزش دانش های دینی در نظر گرفته می شدند، به ویژه دانش فقه که از دوره شکل گیری تمدن اسلامی، به مثابه دانش قدرت ساز یا مشروعیت بخش حکومت، وارد عرصه شده و بالتبع فقیهان بیش از همگان نفوذ و قدرت جذب امکانات یافتند.

دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی افزود: قرن هشتم که پس از عهد تحول خلافت عباسی/ اسلامی به حکومت مغول و نیز تجدیدنظر جدی در باورهای ریشه دار اسلامی پیش آمده بود،‌ فرهنگی را تجربه می کرد که تا پیش از این هیچ آزموده نشده بود و برای اولین بار، حکومت غیر اسلامی باور سیاسی خلیفه اللهی پر سابقه مسلمانان را به چالش کشید و به همان میزان، انحصار نقش علوم اسلامی دچار تزلزل گردید و قرائت های نوینی از اسلام و علوم دینی پدید آمد که با تصوف و معنویت گرایی های فراگیر خود نمایی کرد.

واسعی در ادامه گفت: قرن هشتم بر اساس آن چه در دو کتاب درّه التّاج فی غرّه الدبّاج شیرازی و نفائس الفنون فی عرائس العیون آملی- که هر دو متعلق به همین قرن اند-‌ آمده، علوم دینی از اهمیت ویژه بهره داشته، جز آن که در طبقه بندی علوم،‌ ذیل علوم غیر دینی از علم صنایع و اقتصاد/ معیشت نیز سخن به میان آمده است. تقلید علمی و پرداختن به آثار پیشینیان بیش از هر چیزی در این قرن و البته قرن های بعدی، به چشم می خورد، آثاری که عموما در قالب شرح ها،‌ مختصر نویسی ها، دائره المعارف گونه ها و گاه ردیه ها/ مجادله ها خودنمایی می کند، ‌اما از تولید علم و نظریه پردازی و خلاقیت های فرهنگی چندان اثری نیست. حتی فردی چون ابن رجب حنبلی (۷۳۶ – ۷۹۵) که از علمای پرنویس(بیش از هفتاد کتاب)این دوره به شمار است ،‌ کتابی دارد با عنوان بیان فضل علم السلف علی الخلف،‌ و در آن می کوشد تا دغدغه های کم رنگ پدید آمده در این قرن را زیر سوال برده و مسلمانان را به علوم مورد نظر پیشینیان بکشاند.

عضو هیأت علمی پژوهشکده اسلام تمدنی گفت: بی توجهی به علوم اجتماعی و انسانی است که بی هیچ تردیدی بنیاد تمدن به شمارند، ‌کمتر اذهان مسلمانان را به خود مشغول داشته است. ابن حجر عسقلانی در کتاب الدرر الکامنه فی اعیان المائه الثامنه و نیز ابن عماد حنبلی در شذرات الذهب فی اخبار من ذهب،‌ تصویری که از این قرن عرضه می دارند و از مدارس و اماکن و فضاهای آموزشی،‌ امکانات و زمینه ها،‌ شاخه های علوم، دانشمندان و نیز شیوه های آموزشی گفتگو می کنند، بیش از هر چیز از بزرگان عرصه فقه و فریضه سخن به میان آورده و در نهایت کسانی که در جایگاه قضاوت و داوری قرار داشته یا برای رتق و فتق امور دینی فعالیت داشته اند و آثار نام برده شده نیز در همین حوزه اند، آشکارا از‌ بی توجهی به دانش های دیگر و دانشمندان آن پرده بر می دارند.

وی افزود: بیشترین مدارس و مکان های آموزشی به مکاتب چهارگانه فقهی یا حدیث آموزشی یا تفسیر اختصاص داشته و از علوم پزشکی،‌نجوم، ریاضیات، فلسفه و منطق، کیمیا و دیگر دانش ها یا اصلا سخنی در میان نیست یا بسیار کم رنگ و در حاشیه اند و جالب آن که چون علوم- به تعبیر ابن خلدون که خود تنها شخصیت جهانی این قرن است- در بستر مساعد اجتماعی بارور می شود، ‌حتی دانش های اسلامی نیز با همه پشتیبانی ها و امکانات در اختیار، از شکوفایی و روزآمدی بهره ای نداشته و مقلدانه پیش رفته اند.

واسعی گفت: ناباروی علمی قرن هشتم را در بروندادهای آن می توان دید. اگر چه در این قرن، ‌شمار کتاب ها اندک نیست، اما جز ابن خلدون و با تسامح،‌ قطب الدین شیرازی،‌ هیچ شخصیت جهانی دیگری در این قرن دیده نمی شود و حتی ابن کثیر که دست به تألیف تاریخ پر حجم البدایه و النهایه  زده، عملا جز گردآوری داده های دیگران و عرضه دائره المعارف گونه ای تاریخی،‌ کاری انجام نداده است، بنا بر این در آسیب شناسی آموزشی این قرن باید گفت،‌ بیش از هر چیز بی اعتنایی به علوم انسانی و تجربی و عدم ایجاد فرصت برای شکوفایی آن ها و به دنبال آن بی اعتنایی به عالمان رشته های مختلف و به حاشیه کشاندن آنها، زمینه ساز انحطاط یا توقف علمی بود.

دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در پایان افزود: شمار آثار این قرن بر اساس آن چه در کتاب الاعلام زرکلی آمده است، حاکی از عدم توازن توجه به علوم است. در این قرن ۷۱ محدث با ۶۵۳ اثر، ۱۸۷ فقیه با ۵۳۷ اثر، ۴۶ مفسر با ۱۶۴ اثر،‌ بالاترین سطح قرار دارند و ۱۹ طبیب با ۴۳ اثر،‌ ۹ سیاست دان با ۱۱ اثر،‌۷ هنری با ۵ اثر و ۴ اخلاقی با ۱۶ اثر با فاصله زیاد در مرتبه های بعدی قرار دارند. واقعیت آن است که قرن هشتم، آغاز دوره ای نه چندان شکوفاست که تا قرون زیادی هم چنان بر جهان اسلام سیطره داشت.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *