انگاره ملاصدرا از فلسفه و نقش آن درسامان بخشی حکمت متعالیه براساس سفرهای چهارگانه

چکیده

فیلسوفان مؤسس، در سامان بخشی به نظام فلسفی خود، و اخذ روی آورد و روش تحلیل مسائل، از انگاره خود از فلسفه متأثرند. از اینرو آگاهی از این انگاره، نه تنها فهم عمیق تری از نظام فلسفی، آنان به ارمغان می آورد، بلکه روش شناسی آن نظام را میسور می گرداند. اهمیت جستار از انگاره فلاسفه در باب فلسفه، به این جنبه های نظری محدود نمی گردد، و شامل بعد عملی نیز می شود؛ یعنی استفاده کاربردی از فلسفه که امروزه دغدغه بسیاری از فلسفه ورزان و آموزگاران فلسفه و به ویژه فلسفه آموزان است، ارتباط مستقیمی با این انگاره دارد. در نگاه برخی فلاسفه، فلسفه به سلوک ذهنی و تبادلات مفهومی تقلیل می یابد، در مقابل برخی فلاسفه دیگر، با تکیه بر جنبه های عملی، فلسفه را سلوک وجودی می دانند. این انگاره از فلسفه، را «سلوک انگاری فلسفه» می نامیم. سابقه این انگاره از فلسفه، به افلاطون می رسد. در سنت فلسفه اسلامی نیز کسانی همچون اخوان الصفا و سهروردی به هویت سلوکی فلسفه اذعان دارند. ملاصدرا در مقدمه کتاب الحکمه المتعالیه فی الاسفار الاربعه العقلیه تصریح می نماید که کتابش را بر اساس سفرهای چهارگانه عرفانی سامان داده است. ما در این رساله برآنیم که علت این گونه جدید سامان دهی به مباحث، را بررسی کنیم. از آنجا که ملاصدرا، در جای دیگری در باب این موضوع سخن نگفته است، یافتن پاسخ این پرسش در گرو بررسی تطبیقی ملاصدرا با پیشنیان و تحلیل محتوایی است. او با تکیه بر سنت فلسفه به مثابه سلوک از یک سو و تأثیر پذیری از عرفا از سوی دیگر، فلسفه را سلوک وجودی می داند. فلسفه از نظر وی فرایند استکمال نفس انسانی است. استکمال نفس نه از گونه رشد کمی یا کیفی، بلکه استکمال ذاتی و اشتداد و تحول وجودی. او غایت فلسفه را تشبه به اله می داند. تشبه به اله با دو مشخصه احاطه به معلومات و تجرد از جسمانیات محقق می گردد. سلوک انگاری فلسفه، پیامدهایی همچون کثرت گرایی فلسفه ورزی، فلسفه ورزی بی کرانه، تناظر ارتقاء معرفتی با ارتقاء وجودی، کثرت گرایی روش شناختی و همبستگی تهذیب نفس و فلسفه را به دنبال دارد. ملاصدرا با تکیه بر سلوک انگاری فلسفه، می کوشد حکمت متعالیه را بر اساس الگوی سفرهای چهارگانه سامان دهد.

دریافت پایان نامه 

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!