• کارشناس:حسن حکیم باشی, محمد کاظم شاکری, محمدعلی ایازی
  • زمان:پنج شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۸۶
  • مکان:سالن همایشهای دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی

 

چکیده
ایازی:
موضوع بحث من بایسته های پژوهشی با نگاه به اندیشه ها و آراء حضرت آیت الله معرفت است. تألیفات شیعه در سیزده قرن نخست و مقایسه آن با آنچه در صدو سی سال گذشته ایجاد شده،  نشان می دهد که از نظر حجم‌‍، رویکردی که در این دوره در فرهنگ تشیع ایجاد شده با سیزده قرن گذشته برابری می کند اما در حوزه علوم قرآن، نگارش‌های شیعه بسیار محدود، جزئی و پراکنده بوده است.یعنی اگر بخواهید آثار حوزه علوم قرآنی شیعه را در این چهارده قرن شمارش کنید در برخی حوزه ها به کمتر از پنج اثر می رسد. اقدامی که مرحوم آیت الله معرفت نمود و به نظر من باعث سربلندی در عالم تشیع بود این است که ایشان یک مجموعه ده جلدی را در حوزه علوم قرآن به جامعه مسلمانان ارائه داد. شش جلد از این مجموعه همان التمهید فی علوم القرآن  و دو جلد دیگر درحوزه تفسیر پژوهی است که بخشی از حوزه علوم قرآنی می باشد یعنی التفسیر والمفسرون.  جلد نهم، صیانه‌ القرآن من التحریف است و جلد دهم، شبهات و ردود که بخشی از حوزه قرآن پژوهی در حوزه پاسخ به شبهات و اشکالات علوم قرآنی است. ایشان یک نقطه عطف تاریخی و فصل ممیزی را در حوزه قرآن پژوهی در عالم تشیع به وجود آورد.
در خصوص بایسته های پژوهش‌های قرآنی و اینکه امروزه چه موضوعاتی ضرورت بررسی، تبیین و کاردارد من از اندیشه ایشان کمک می گیرم. ایشان در این تقریبا ۸ سال اخیر به این نتیجه رسیده بود که باید بر روی روایات تفسیری اهل بیت کار کنیم. این کاری است که انجام نشده است. برای جبران چنین کمبودی مرحوم آیت الله معرفت کتاب التفسیر الاثری الجامع را به نگارش در آورد و طرحش این بود که یک بار همه روایات تفسیری جمع آوری گردد و آنگاه  نقد و بررسی و پالایش گردد. متأسفانه در زمان حیات ایشان فقط یک جلد از این تفسیر به چاپ رسید و پنج جلد دیگر در آستانه نشر قرار داشت که ایشان فوت کردند. جالب آن که این شش جلد ویژه سوره بقره بود. مرحوم معرفت در مقدمه  التفسیر الاثری الجامع مسائلی را به عنوان مقدمه تفسیر به نگارش در آورد که این مباحث را در دو بخش می توان تقسیم بندی کرد. بخش‌هایی به عنوان مبادی بحث محسوب می‌گردد تعریف تفسیر و تأویل و تفاوت و اشتراک آنها و مانند آن. اینها مباحثی است که در حوزه مبادی شناسی بحث تفسیر اثری است. اما آن چه که مهم‌تر است بحث‌هایی است که جنبه مبنایی در حوزه روایات تفسیری دارد و  نگاه ایشان  در طرح مجموعه ای از مباحث در حوزه مبنا شناسی بررسی روایات تفسیری اهل بیت.
اولین بحثی  که ایشان در این زمینه مطرح می کند بحث “آفات روایات تفسیری “است. در این مقدمه ایشان کاملا این مسئله را تبیین نمود که یکی از  نگرانی‌هایی که در باب روایات تفسیری اهل بیت وجود دارد آفاتی است که در حوزه وضع ، ورود اسرائیلیات و روایاتی که در شأن فضائل آیات و سوره‌ها به صورت جعلی وارد شده است. پس از بررسی روایات و بحث مسئله آفات تفسیری، مبنایی که ایشان بسیار برآن تکیه می کند،  نگاه عقلانی به این روایات است. منظورم همان تحلیل‌هایی است که با متن چقدر سازگار است.
در این دو حوزه کار جدی لازم است من به صورت فهرست وار هفت نوع کار را یادداشت کردم که باید در حوزه بررسی روایات تفسیری انجام بشود تا بتوانیم به این بایسته پژوهشی که مرحوم معرفت خیلی به آن عنایت داشت برسیم. این هفت عنوان عبارتند از: ۱٫ منقح کردن مبانی تفسیر اثری ابتدا باید مبانی تفسیر اثری منقح گردد. همان گونه که در باب فقه یک روایت را  بررسی دقیق می کنیم در مورد روایات تفسیری نیز به طریق اولی باید بررسی انجام گیرد.
۲٫ کنار هم قرار دادن تمام روایات تفسیری جمع آوری شده، .
۳٫ تعیین روش پژوهشی تفسیر اثری باید حوزه این کار را در تفسیر اثری مشخص کنیم و بگوییم که با چه روشی می توانیم به این روایت برسیم آیا از همان روش‌هایی که  در حوزه تفاسیر دیگر داریم ـ با گرایش‌های تاریخی و کلامی یا فلسفی یا عرفانی یا گرایشهای دیگر، از همان مناهج می توانیم استفاده کنیم یا آن که روش پژوهشی ما در تفسیر اثری متفاوت هستند.
۴٫ انجام کارهای مقایسه ای وتطبیقی روایات اهل بیت از منابع شیعه و اهل سنت.
۵٫ تحلیل منهجی روایات اهل بیت.  از نظر منهج شناسی باید کار جدی نسبت به روایات اهل بیت صورت گیرد.
۶٫ تدوین آثار تفسیری یکایک اهل بیت و امامان شیعه ( علیهم السلام). راجع به امام باقر (علیه السلام) کار خوبی انجام شده است در مورد آثار تفسیری امام صادق(علیه السلام)  به صورت پراکنده کار شده است. مانندکارهایی که آقای عزیزالله عطاردی  دراین زمینه انجام داده است که در سه جلد از کتاب مسند امام صادق(علیه السلام) روایات تفسیری اهل بیت را آورده است.  ونیزآقای قپانچی روایات تفسیری امیر المومنین را در مسند علی بن ابیطالب  در یک جلد و نیم گرد آورده است . این کار باید درمورد تمام ائمه( علیهم السلام) انجام شود و روایات نقل شده، ارزیابی گردد.
۷٫ تدوین  قواعد فهم  روایات تفسیری وتنقیح آنها.
دکتر شاکر:
ایت الله معرفت در کتاب ارجمند و فاخر التفسیر الاثری الجامع که جزء آخرین کارهای آن مرحوم است، بحثی را تحت عنوان لسان القرآن دارند که اگر چه بسیار مختصر و کوتاه است اما در آن به بحث‌های اساسی و سرنخ‌های مهمی اشاره شده است. همچنین در کتاب شریف التفسیر والمفسرون با عنوان “منهج القرآن فی الافاده و البیان” و نیز در سلسله مقالاتی که در مجله بینات شماره های ۱ و ۳ و ۴ تحت عنوان “شناخت زبان قرآن” دارند  به این نکته اشاراتی داشته اند. من قصد دارم به دو محور از مباحث ایشان اشاره کنم و به آن بپردازم.
محور اول بحث عرفی بودن زبان قرآن است و اینکه آیا قرآن از عرف عام استفاده کرده است یا از عرف خاص ؟ محور دوم بحث گفتاری بودن زبان قرآن است. ایشان در یکی از این جاهایی که نام بردم  بحثی تحت “اسلوب القرآن اسلوب خطاب أو اسلوب کتاب” از آن یاد کرده اند و در واقع برگفتاری بودن زبان قرآن تأیید کرده  و بر آن استدلال آورده اند.
اما محور اول. حرفهای مرحوم علامه معرفت در باب زبان قرآن اگر چه یک دست به نظر نمی آید، اما قابل جمع است. در جاهایی ایشان تأکید می کنند که قرآن به زبان عرف نازل شده است (وقتی عرف به صورت مطلق گفته می شود، معمولا عرف خاص برداشت نمی شود بلکه عرف عام برداشت می شود) اما در مقالاتی که نوشته اند و در التفسیر والمفسرون از آن استفاده کرده اند تصریح دارند که قرآن هم مانند هر صاحب اصطلاحی، از واژگان و اصطلاحات خاص بهره می گیرد. نظر ما این است که همان گونه که مثلا تصوف عرف خاص دارد، فلسفه و فلاسفه عرف خاص دارند، قرآن هم عرف خاص دارد.
درباره چگونه به وجود آمدن عرف خاص باید گفت که تحقق عرف خاص نیازمند  به  ایجاد تحول در جامعه و  پدید آمدن نیاز به بیان این تحول و تغییرمی‌باشد. ضعف معانی رایج الفاظ، در بیان این تحول، منجر به نیاز ما در تزریق معنای جدیدی به لفظ می گردد. از اینرو الفاظی را که در گذشته در عرف عام دارای معنایی بوده اند،  می گیریم و معنای جدید را بر آن حمل می کنیم. در این حالت، الفاظ علاوه بر آنکه حامل معانی قبلی هستند  معنای جدیدی را نیز حامل می شوند و بدین صورت عرف خاص پدیدار می شود.
بنابراین وقتی می گوییم قرآن ـ یا بالاتر از آن دین ـ دارای عرف خاص است چیزشگفتی نگفته ایم. دین هم در حد یکی از چیزهایی است که تحول به وجود آورده و مفاهیم جدیدی را ایجاد کرده است. اگر چنین است پس باید قائل شویم که قرآن و دین، زبان خاص و عرف خاص دارد. وقتی می گوییم قرآن دارای عرف خاص است به این معناست که خود قرآن دارای عرفی ویژه  خودش می‌باشد. کسی که می خواهد قرآن را بفهمد باید با فرهنگ قرآن و آورنده قرآن آشنا باشد، زیرا هر اندازه که آشنایی ما بیشتر باشد درک ما از مطالب قرآنی و عرف خاص آن بیشتر خواهد شد. آیت الله معرفت در التفسیر و المفسرون بر عرف خاص بودن زبان قرآن تأکید کرده اند. علامه طباطبایی هم روی این نکته تأکید دارند که فهم قرآن با همان معانی که در عصر نزول در بین عربها رایج بوده است مصداق بارز تفسیر به رأی است.
بحث گفتاری بودن یا نوشتاری بودن زبان قرآن، دومین مطلبی است که بدان اشاره می کنم. البته مرحوم آیت الله معرفت به این بحث  مفصل نپرداخته اند و من از قرآن پژوهان درخواست می کنم که به این بحث بپردازند و جوانب و پرسش‌ها و چالشهایی را که  دارد  بررسی کنند. ایشان فقط طرح مسئله کرده اند و بسیار مختصر از کنارش عبور کرده اند. در اسلوب کتاب یا سبک نوشتاری، ما علاوه بر هماهنگی و انسجام در بین جمله ها و عبارتها به وحدت موضوع و سیاق در متن نیز نیاز داریم. در سبک نوشتاری، افراد خاصی مخاطب نیستند، زیرا هنگامی که شما کتابی را می نویسید، این کتاب  برای هر کسی است که آن را بخواند.
نکته دیگر این است که گزاره هایی که در سبک نوشتاری به کار می رود گزاره های حقیقی اند. قضایای حقیقیه هستند نه قضایای خارجیه. ایشان می گوید ما از سبک قرآن استفاده می کنیم که سبک آن نوشتاری نیست. بلکه اسلوب خطاب و گفتاری است. یعنی خیلی از قضایا، خارجیه است.
در اینجا چند پرسش مطرح می شود. اول اینکه قرآن برای چه از سبک گفتاری استفاده کرده است؟ قرآنی که می خواست جاودانه باشد وهست و پیامبر آن پیامبر آخرین دین الهی است، چرا از سبکی استفاده کرده که در آن قضایای از خارجیه استفاده می شود نه حقیقیه؟ ایشان در پاسخ به این پرسش ـ به گونه مختصرـ گفته اند که قرآن دارای ظاهری  و باطنی است و پیامهای جاودانه قرآن را باید در باطن قرآن جست. در توضیح این سخن باید گفت که در میان مخاطبان اولیه قرآن  زبان نوشتاری رایج نبوده است و بیشتر زبان گفتاری داشته اند. از اینرو، تفاهم با مخاطبان اولیه این است که قرآن به زبان گفتاری نقل شود نه نوشتاری. نکته دوم این که، در هدفی که قرآن دارد زبان گفتاری بسیار موثرتر است. قرآن کتاب علمی محض نیست که درصدد ارائه اطلاعات باشد بلکه کتابی است که می خواهد هدایت کند، این کتاب باید نهیب بزند. یا ایها الناس بگوید. این سبک باعث می شود که مخاطبان در حرکتی زنده و پویا قرار بگیرند.
نکته سوم این که به نظر من شأن نزول روایت ظاهر وباطن، به همین قضیه بازگشت دارد و شاید در پاسخ این سوال آمده باشد که اگر قضایای قرآن قضایای خارجیه است و خیلی از خطاب‌های آن هم خطاب‌های خاص است پس چگونه قرآن برای عالمیان آمده است؟ اینجا است که گفتند قرآن ظهر و بطن دارد.
حکیم باشی:
تخصص‌های علمی ایشان، جامعیت علمی، سیره اخلاقی، شخصیت و منش، روش تربیتی علمی تعلیمی، روش پژوهشی و پژوهشگری، سبک ادبی و قلم بسیار زیبا  و استوار ایشان هر کدام می تواند موضوع این نشست باشد.  هر کسی که به یکی از این محورها بپردازد می تواند از نگاه سیره نگار، کتابشناس، پژوهشگر  تاریخچه فقه و تفسیر وعلوم قرآنی و دیگر علوم اسلامی جداگانه به بررسی شخصیت ایشان بپردازد. در گمان من ایشان فقیهی مفسر، آشنا با علوم قرآنی و به تعبیر درستی، پدر علوم قرآنی در عصرهای اخیر، متکلم، فیلسوف، محدث، مورخ و دارای اندیشه سیاسی است . اگر این ادعا گزاف به نظر برسد باید کمی تأمل بیشتر کرد. شما کتاب تناسخ الارواح ایشان را ببینید طبعا به ذهن نخواهد رسید که عنوان فیلسوف برای ایشان تناسب ندارد.  شبهات و ردود را بخوانید، ببینید آیا متکلم بودن برازنده این شخصیت هست یا نیست؟ به مباحث تاریخی قرآنی ـ که در فصل پنجم از شبهات و ردود مطرح کرده اند ـ یا داستان انبیاء ـ که در فصل اول آورده اند ـ وبه تدقیقات تاریخی و عمیق بنگرید آیا به ایشان مورخ باید گفت یا نه؟ متأسفانه ما فقط عنوان علوم قرآنی را می  گوییم و در درجه بعد فقیه را، در حالی که ایشان اول فقیه بود و سپس صاحب نظر در زمینه قرآن. او عمری در فقه به سر برد و از آغاز طلبگی در حوزه کربلا تا پایان زندگی علمی همچنان درکنار علوم قرآن و تفسیر، به فقه هم می پرداخت. تواضع علمی ، تطور علمی و اندیشه، اعتدال در آراء و اندیشه مجهول و ناشناخته بودن، محجور واقع شدن، تأثیر شگرف و عمیق در اذهان و باورها و فطرت های سلیم گذاردن، نامکرر بودن سخن و بیان علمی از دیگر ویژگی‌های ایشان است. اقدامات ایشان در زمینه علوم قرآنی فهرستی از  این قبیل است:
۱٫ اثبات: ایشان بارها فرموده بود که سالها تلاش و سخت کوشی را متحمل شده تا مسئله علوم قرآنی را جا بیاندازد.  شیعه کتابی در زمینه علوم قرآنی نداشت بطوری که سبک شناسی مفسرانش را محمد حسین ذهبی انجام داده است که اندیشه بابیان را به شیعه نسبت داده است. حتی کسانی مثل مرحوم بلاغی یا طبرسی یا علامه طباطبایی هم که پرداخته اند عملا علوم قرآنی را در مرتبه دوم اهمیت قرار داده اند و آنچه نیز آمده،  اثر مستقل تألیفی نیست بلکه یا در مقدمه تفسیر و یا لابه لای تفسیر ذکر شده است. پس می شود گفت که شیعه و حوزه های شیعه اساسا معتقد به علوم قرآنی نبودند. استاد معرفت با خون دل این مسئله را در حوزه های علمیه و مراکز دانشگاهی جا انداخت آنگونه که امروزه پایان نامه های بسیاری با موضوع علوم قرآنی در مقطع ارشد نگارش شده است.
۲٫ تحکیم و تثبیت : تثبیت و نهادینه کردن و تألیف متن و به عنوان درس جا انداختن نتیجه زحمات تألیفی آن مرحوم است
۳٫ تهذیب و پالایش: آثار قرآن پژوهی ایشان بسیار است که مهمترین اثر علوم قرآنی ایشان از نظر دائره المعارفی التمهید است و از لحاظ اهمیت علمی شبهات و ردود است و نیز مهم‌ترین اثر تألیفی تفسیری ایشان التفسیر الاثری الجامع است. مسئله محوری و پرداختن به آنچه که مهم است و حذف و پالایش آنچه که اهمیت ندارد از مواردی است که در تمامی نگارش‌های ایشان بدان توجه خاص شده است.
۴٫ احیاء و تجدید.  فرایند این مراحل بازتعریف علوم قرآنی بود.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *