به همت ادارۀ امور پژوهشی ادارۀ کل پژوهش پژوهشکدۀ اسلام تمدنی و به مناسبت روز گفتگوی سازنده با جهان، با ارائۀ دکتر مهدی قاسمی برگزار شد:

«جایگاه عقل در سه پاراداریم: سنت، سنتگرایی، و مدرنیته»

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده اسلام تمدنی، نشست تخصصی «جایگاه عقل در سه پاراداریم: سنت، سنتگرایی، و مدرنیته (بهمراه واکاوی آرای فریتهوف شووآن و سیدحسین نصر در باب وحدت متعالی ادیان و حکمت خالده)» به مناسبت روز گفتگوی سازنده با جهان روز یکشنبه ۲۶/۰۴/۱۴۰۱، از ساعت ۱۳ تا ۱۴.۳۰ در محل پژوهشکدۀ اسلام تمدنی و به‌صورت وبینار برگزار شد.

در این نشست،  دکتر مهدی قاسمی مدرس حوزه و پژوهشگر مطالعات اسلام و ادیان به ارائۀ بحث پرداختند و دبیر علمی جلسه نیز برعهدۀ اویس استادی، کارشناس ارشد فلسفه و حکمت اسلامی و کارشناس امور پژوهشی پژوهشکدۀ اسلام تمدنی بود.

در ابتدای جلسه دبیر علمی، اویس استادی به بیان مقدمه‌ای دربارۀ بحث پرداخته و اظهار داشتند منظور از سنت‌گرایی جریانی است که نمایندۀ اصلی آن رنه گنون، فریتهوف شوآن و سیدحسین نصر هستند. یکی از مهم‌ترین تقاوت‌های میان جریان سنت‌گرایی و مدرنیته، بحث نسبت به جایگاه عقل است که نقطۀ ثقل بحث دکتر قاسمی آراء فریتهوف شوآن خواهد بود که بر نظریۀ حکمت خالده و نظریۀ وحدت متعالی ادیان است. براساس حکمت خالده و حکمت متعالیه ادیان، این گروه معتقدند ظاهر ادیان اگرچه متفاوت است، اما باطن آنها جوهری ثابت است که از آن با عنوان حکمت خالده یاد می‌کنند.

پس از بیان این مقدمه دکتر مهدی قاسمی بحث خود را با بیان تفاوت میان سنت و سنت‌گرایی آغاز کرده و اظهار داشتند سنت که در تمام ادیان وجود دارد و به ترجمه می‌شود عبارت از قول و گفتاری است که از مؤسس دین برجای می‌ماند. نقداً ما با این اصطلاح کاری نداریم و بحث ما روی جریانی است به نام سنت‌گرایی که در قبال مدرنیته و در پاسخ به تأملات مدرنیته نسبت به عقل ایجاد شد.

پدیده‌ای به نام مدرنیته از قرن ۱۸ که عصر روشنگری است، آغاز می‌‎شود که در آنجا آنچه میان انسان معتبر بوده و حجیت دارد، عقل محاسبه‌گر و شمارش‌گر بشری است (Reason) براساس این نوع نگاه آنچه زیر ذر‌ه‌بین می‌رود و با چشم طبیعی انسان قابل‌مشاهده بوده و قابل تجربه است، حجت دارد و معتبر می‌شود. در قبال این نوع عقل، مواجهه‌ای میان علما و فلاسفۀ دیگر ادیان جبهه‌ای به نام سنت‌گرایی را پدید آوردند که در تقابل با دیدگاه مدرنیته از عقل کلی (Intellect) سخن می‌گویند که در ادبیات دینی ما نیز با تعابیری مانند عقل معاد از آن یاد شده است. مدرنیست‌ها پیرو اعتقاد به عقل جزیی قاعدتاً منکر رازگونگی عالم نیز هستند و نتیجه تفکر آنها پذیرش مطلقِ «عقل» و خودْبسنده‌دانستن آن است.

این تفاوت‌های جدی و نگرش سنت‌گرایان به عقل، به شکل‌گیری دیدگاهی با عنوان «وحدت متعالی ادیان» شد. در فرهنگ‌ها، پارادایم را به بن‌نگره ترجمه کرده‌اند.

دکتر مهدی قاسمی در تبیین ادعای سنت‌گرایی گفتند: سنت‌گرایان، علم‌گرایی، استدلال‌گراییِ عقل جزیی، نسبی‌گرایی، ماده‌گرایی، پوزیتیویسم، تجربه‌گرایی، فردگرایی و اگزیستانسیالیسم را از سفاهت‌های اصلی تفکر تجددگرا برمی‌شمرند. سنت‌گرایان در مبانی مابعدالطبیعی خود به مقام ذات الاهی یا به تعابیر حکما و عرفا: خدای ظهورنایافته، امر نامتناهی، خدای فوق خدا اهمیت می‌دهند و برهمین اساس به الهیات سلبی قائل هستند به این معنا که عقل بشر نمی‌تواند خداوند را اثبات کند. همچنین به عالم ملکوت و ماسوی‌الله توجهی ویژه دارند و به چیزهایی که مربوط به حواس ظاهری است اهمیت نمی‌دهند.

از مهم‌ترین مدعیات اخلاقی سنت‌گرایان نیز این است که دواعی درونی و شخصی آدمی (حواس پنج‌گانه)، قابل اعتماد نیستند و راهنمای عمل و زندگی مطلوب نمی‏توانند باشند. بنابراین، سودمندترین خدمتی که این دواعی به انسان می‏توانند بکنند این است که او را به «سنت‏» هدایت کنند و دستش را در دست «سنت‏» بگذارند. این مدعا درست، ‏برخلاف گرایش رایج تجددگرایان است. انسان متجدد برای خود و به تعبیر دقیق‌تر، برای جنبه و ساحتی از جنبه‏ها و ساحات خود، نوعی قداست قایل است، بطوری که گویی هیچ چیزی را به اندازه خود شگفت‏انگیز و قابل اعتنا نمی‏داند و حال آنکه باید سنت را بر داوری‌های شخصی ترجیح داد و تابع آن بود.

در ادامۀ بحث دکتر قاسمی به تبیین اختلاف سنت‌گرایی و تجددگرایی دربارۀ عقل و استفاده از آن پرداخته و اظهار داشتند: نقطه محوری تمایز میان دو الگوواره سنت‌گرایی و تجددگرایی، نگاه متفاوت ایشان به مقوله «عقل» است. بحث تجددگرایان دربارۀ عقل تحت عنوان عقل جزئی جای می‌گیرد. واژه عقل‌گرایی برگرفته ازrationalism است که ریشه لاتینی‌اش ratio است و در فارسی بدان عقل‏گرایی، اصالت عقل و خردباوری اطلاق می‌‏شود. از نگاه بن‌نگره تجددگرایی، عقل ابزاری تنها راه خبرگرفتن از جهان هستی است.  بنابراین بطور خلاصه باید گفت که تجددگرایی یعنی کافی و خودْبسنده دانستنِ عقل بشری. در این بن‌نگره فقط به عقل توجه می‌شود و اصلا به سنت توجهی ندارد.

عقل کلی، آیینۀ امر فوق محسوس و در عین حال، پرتوی نور مجرد است. عقل کلی تنها بقدری که در دسترس ماست بشری است و نه فی حدّ ذاته. به زبان هندسی، عقل کلی شعاع است و نه دایره. در قبال عقل جزیی که گفتیم مدرک کلیات است، عقل کلی، مدرک مبادی و اصول مابعدالطبیعی است و به یاری شهود، گام بر می‌دارد. عقل کلی، و به تعبیر شوان، عقلِ عقل، قوه‌ای پذیرنده است و نه سازنده. نمی‌آفریند بلکه می‌پذیرد و می‌رساند؛ آیینه‌ای است که بنحو مطابق و کارساز، واقعیت را منعکس می‌نماید. به قول هانری کربن: تفکر سنتی، تفکری است که عقلانیت حاکم بر آن، ارتباطش را با عقل معنوی و با عقل کل و با عالم معقول که بالاترین مرتبه از سلسله حیات است، مرتبط دانسته و به عقل جزیی بسنده نمی‌کند.

بخش بعدی بحث دکتر قاسمی به تیین مختصر آراء فریتهوف شوآن به‌عنوان یکی از بنیان‌گذاران اندیشۀ سنت‌گرایی اختصاص یافت: فریتهیوف شوئون یا فریتیوف شوآن با نام اسلامیِ شیخ عیسی نورالدّین احمد (۱۹۰۷ – درگذشته۱۹۹۸)، اندیشمند حکیم، فیلسوف، نقّاش و شاعر اسلام‌شناس و دین پژوه معاصر اهل سوئیس با تبارِ آلمانی بود. نخستین اثر وی کتابی است که با نام وحدت متعالی ادیان در سال ۱۹۴۷ به زبان فرانسه به نشر رسید. وی معتقد است هر دینی (مذهبی)، گذشته از معنای ظاهری آن، جنبه‌ای باطنی نیز دارد که امری ضروری، بنیادین و فراگیر است.

 به اعتقاد شووان یکی از کلیدها برای درک طبیعت حقیقی سرنوشت نهایی ما این واقعیت است که اشیا زمینی هرگز متناسب با برد واقعی عقل ما نیستند. این عقل برای مطلق ساخته شده، یا اصلاً وجود ندارد؛ در میان عقول این عالم تنها روح انسان است که توانایی ابژکتیویته را دارد، این به همراه می‌آورد ـ یا ثابت می‌کند ـ که تنها مطلق است که به عقل ما امکان می‌دهد تا تماماً بتواند آنچه را که می‌تواند، یا به تمامی آنچه را که هست باشد. وی در اینجا از ترانساندانت یا امور متعالی صحبت می‌کند که در حیطۀ نشناختی‌ها جای می‌گیرد و در مورد آنها تنها می‌توان گفت چه نیست (الهیات سلبی یا تنزیهی)، در این صورت ما تنها از طریق عقل کلی به این حقیقت دسترسی داریم. در ادبیات قرآنی خودمان می‌توانیم از تعبیر «لیس کمثله شئ» برای نزدیک شدن ذهن استفاده کنیم. براساس این اندیشه تنها فرد عارف، روحانی و حکیم الهی می‌تواند با استفاده از عقل کلی خداوند را توصیف نموده و این موانع را کنار بزند. تنها اهل سلوک و اهل دل می‌توانند درک کنند که اگر معتقدان دیگر ادیان نیز در باور خود صادق و خالص باشند، بهره‌ای از حقیقت دارند.

دکتر مهدی قاسمی در بخش پایانی بحث خود به تبیین مهم‌ترین نقدهای سنت‌گرایان به تجددگرایان پرداختند: مهم‌ترین نقد سنت‌گرایان به تجددگرایان این است که تجددگرایان با فلسفه جدیدشان از آنچه از طریق وحی و انکشاف الهی دریافت می‌شود، محروم هستند. شاید یکی از نتایج مهم جلسۀ امروز این باشد که ما مسلمانان در نقدهای خود نسبت به تجددگرایی و ملحدین، تنها نیستیم و حتی در خود غرب هم اهل ایمان نسبت به این تفکر واکنش نشان داده‌اند. نخستین مواجه‌گران با این عقل جزئی مدرنتیه خود غربیان و برخی از مؤمنین مسیحی غرب هستند که سنت‌گرایان از جملۀ این گروه‌ها و مخالفین می‌باشند. وان در منطق و تعالی می‌گوید: «عقلی‌مسلک مدعی است که عقل جزیی بر کشف و وحی مقدم است و بنابراین مثلاً معجزه غیرعقلی است؛ زیرا برخلاف عقل جزیی است. این سخن غلط است؛ زیرا در هیچ دینی مطلبی برخلاف عقل جزیی از آن‌رو که عقل جزیی است، وجود ندارد؛‌ نهایت اینکه مافوق طبیعت برخلاف تجربه مشترک بین عموم، و نیز برخلاف برخی علایق ذهنی است که در قالب دستگاه آمده و اسم منطق بر آن نهاده شده است»

نقد مهم بعدی ناظر به ابعاد وجودی انسان است. ابعاد وجودی انسان در طول هم هستند نه در عرض هم. عقل و علم در طول همند نه در عرض هم، مکمل هم هستند نه ضد هم. یعنی برخلاف تصور غرب که اینها را ضد هم می‏داند، اینها لازم و ملزوم یکدیگرند. تجددگرایان همان‌طور که در فلسفه جدید، علم را به Science تفسیر کردند و علوم دیگر را منکر شدند، همین‌طور منکر عقل کلی و عقل وحدت‏بین و عقل الهی شدند و این را مناط علوم قرار دادند. غرض ادیان، هدایت عقل است و عقل جزیی را به عقل کلی هدایت می‏کند.

به عقیده سنت‌گرایان، انسان باید از عقل جزیی/استدلال‌گر خود استفاده کند، فقط بدین‌منظور که از آن درگذرد و به شهود عقلی حق، یعنی علم بی‌واسطه به حق برسد. ایشان معتقدند، عقل استدلال‌گر، باوجود همه کارآمدی‌ها، نزدیک‌ترین وسیله برای وصول به حق نیست و نمی‏تواند باشد؛ چراکه نزدیک‌ترین وسیله، شهود عقلی است.

ایشان در پایان بحث خود به این نکته اشاره کردند که اصحاب حکمت خالده و صاحبان عقل شهودنگر در داوری‌شان با اصحاب تجدد، یک‌سویه نگری افراطی داشته‌اند. سنت‌گرایان در گفتمان با تجددگرایان بیشتر هم‌شان رویکرد نقدآمیز پیامد و بازتاب‌های تفکر عصر مدرن بوده است. به بیان دیگر ایشان(سنت‌گرایان) بیشترین توجه خود را بر ابعاد مضرِّ مدرنیته معطوف داشته‌اند، و بنابراین آنها درباره مضامین اصلی آثار نویسندگان مدرن، تحلیل اندکی کرده‌اند. در هر صورت، مهم‌ترین فایده مطالعه آثار بزرگان دو جریان تجدد و سنت‌گرا، آشنایی با پیامدهای مدرنیسم و یادآوری تأثیرات فکریِ مدرنیته در جوامع است. البته همان طور که عرض کردم از این امر نیز نباید غفلت کرد که در گفتمان پیروان هر دو بن‌نگره، افراط و تفریطی رخ داده است.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *