بازخوانی نظریات مرحوم فیرحی/بخش اول
نگاهی به نسبت فقه با مسالهمحوری و نظریهپردازی
یک اندیشمند دینی گفت: با توجه به اینکه ابتنا و پارادایم اصلی دستگاه فقهی موجود در اسلام، بر نظریهپردازی استوار نبوده و بیشتر مسالهمحور است، – هر چند تکنظریههایی در مجموعه دستگاه سنتی فقه دیده میشود- این دستگاه معرفتی با چالش مواجه شده است.
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده اسلام تمدنی،حجت الاسلام شفیعی، مدیر گروه فقه کاربردی پژوهشکده اسلام تمدنی، در گفتوگو با ایسنا با اشاره به تفکرات مرحوم فیرحی در خصوص دیدگاههای حاکم بر دستگاه استنباطی فقه و کلام در اسلام اظهار کرد: مرحوم فیرحی یکی از چهرههای آیندهساز نواندیشی دینی در کشور ما بود؛ اما متاسفانه با فوت ایشان صدمهای به این حرکت نوپیدا و نوپدید وارد شده است.
وی ادامه داد: با توجه به اینکه یک دستگاه معرفتی مبتنی بر مساله یا نظریه، به حل مسائل میپردازد، بنابراین در هر یک از این دو رویکردپیامدهایی ایجاد خواهد شد که در جهان کهن این پیامدها شاید خیلی معلوم نبوده و یا جدی گرفته نمیشده است زیرا جهان با همین نگاه مسالهمحور قابل مدیریت بوده اما جهان جدید با توجه به تغییر ماهوی و گسست جدی که پیدا کرده، نگاه مسالهای در دستگاه معرفتی را دچار بحران کرده و به همین جهت حتی کسانی که نگاه سنتی دارند نیز کمکم متوجه این مساله شدهاند که باید به سمت نگاه نظریهپردازانه گام بردارند؛ هر چند این نگاه جدی نباشد.
این اندیشمند دینی خاطرنشان کرد: مساله دیگری که نباید فراموش شود، این است که دستگاه فکری مرحوم فیرحی، تلاش وی در دهه اخیر، زیست علمی او و حرکت وی در واقع در جهت تکیه بر اهمیت نگاه نظریهمحور در حوزه تخصصی خود بوده است تا از طریق بیان فواید و تاثیرات این نگرش از یک سو و نشان دادن آسیبهای نگاه مسالهمحور از سوی دیگر حداقل در ساحت سیاست نشان دهد که مطلوب وضرورت آن است که فقه سیاسی و دانش فقه را به سمت نگاه نظریه باید هدایت کرد. به عقیده من مرحوم فیرحی با انتشار آثار خود، خصوصا آثار متاخر، خواهان برجستهسازی این نگاه بوده است.
شفیعی با اشاره به چیستی نظریه و کاربرد آن بیان کرد: نظریه اصطلاحی نوپدید است و قاعدتا نمیتوان برای تعریف آن به منابع کهن مراجعه کرد. نظریه با توجه به تعداد کسانی که در یک بحث ورود پیدا میکنند، معنا و مفهوم پیدا مییابد. در واقع افراد با نگاهی متفاوت آن را مشاهده و بررسی میکنند اما در مجموع و در یک تعریف اجمالی میتوان گفت : نظریه ارائه تبیینی یا توصیفی واحد از مجموعهای از پدیدههابه تناسب دانش های مختلف است.
وی افزود: به تعبیری دیگر مجموعهای از پدیدهها را کنار یکدیگر قرار داده و از این مجموعه تقریر واحدی ارائه میدهیم و آن را نظریه مینامیم. به عنوان نمونه میتوان از نظریههایی هم چون نظریه عقود، نظریه ملکیت، نظریه ولایت و… در فقه یاد کرد که هر یک برآمده از بسیاری پدیدهها بوده است؛ به این معنا که تکمسالههایی که میتوانست در بسیاری از ابواب فقهی توزیع شود.
شفیعی با بیان اینکه نظریات عام و کلی بوده و بر شانههای تکپدیدهها استوار شده، گفت: نظریهها به صورت حداکثری، فروعات زیادی را پوشش داده و تبیین میکند. در مقابل این دیدگاه، نگاه مسالهمحور وجود دارد که در این نوع نگاه، دید آدمی جزئینگر است. به عنوان نمونه در حوزه حکومتداری، فقیه، شرایط حاکم و شهروندان، حقوق شهروندان و همچنین دایره قلمرو حاکم را مساله به مساله مورد بحث قرار میدهد.
نگاه مسالهمحور منجر به تهافتگویی خواهد شد
این اندیشمند دینی تصریح کرد: در نگاه مساله محور این موضوع که آیا این مسائل در یک نگاه بیرونی و کلان یکدیگر را پوشش میدهد و یا ناقض یکدیگر است را در نظر نمیگیرد؛ به بیان دیگر نسبت این مساله در یک ساحت کلان دیده نمیشود. به همین جهت نگاه مسالهمحور آسیبهای متعددی دارد که یکی از این آسیبها مواجه شدن با تعدادی از پارادوکسها و تهافتهای عجیبوغریب است. به عنوان مثال گاهی یک مساله در صدر آرای فقهی یک فقیه یا آرای کلامی یک متکلم و یا آرای یک مفسر با ذیل آرای وی سازگاری ندارد.
شفیعی اظهار کرد: در فقه، کلام و تفسیر این اتفاق روی داده زیرا در این علوم نگاه مسالهمحور وجود دارد. در واقع حرکت از پایین به بالا بوده و نگاه جزئی به موضوعات صورت میگیرد؛ به طوری که فقیه از فروعات و تکمسالهها آغاز میکند و به همین دلیل حلقه ارتباطی بین مسائل مختلف نه اهمیتی داشته و نه خود را نشان میدهد. یکی از آسیبهای جدی نگاه مسالهمحور این است که ناظر بیرونی متوجه تهافتها و تناقضهای موجود میشود.
نظریه حتما باید عام باشد و لازم است تکپدیدههای متعددی را پوشش دهد
وی در پاسخ به این سوال که آیا رویکرد تبلیغی پیامبر(ص) و ائمه(ع) به مسالهمحوری نزدیکتر نیست، گفت: البته اینکه مسالهمحوری را رویه ائمه(ع) و پیامبر اکرم(ص) بدانیم، نکته قابل تاملی است. علیرغم اینکه ممکن است منبع و یا ارجاعی پیدا نشود که در آن امام یا پیامبر(ص) به صراحت نظریهای را پیادهسازی کرده باشد ولی با توجه به اینکه شکلگیری دستگاه معرفتی ابتدا توسط آنان اتفاق افتاده، میتوان اینگونه بیان کرد حتی اگر آن بزرگان ابرازی بر این مساله نداشتهاند اما شواهدی وجود دارد که بر اساس آنها این احتمال وجود دارد که در ذهن آن بزرگان نگاه نظریهمحور وجود داشته است؛ در حالی که این نگاه زمانی عینیت پیدا کرده که در قالب تکمسالهها بوده است. این عینیتیافتگی آن نظریهها بدون تاکید ائمه(ع) بر نظام نظریهای خویش، عاملی شده که ما اینگونه تصور کنیم که گویا نگاه آنان نیز مسالهمحورانه بوده است.
این اندیشمند دینی اضافه کرد: در نگاه کلی به آموزههای قطعی، و نه آموزههای منتسب یا مقطعی و مورد قابل استناد به پیامبر(ص) و قرآن، تهافت و پارادوکس پیدا نمیشود و این موضوع نشان میدهد در پس ذهن پیامبر(ص) و امام توجه به نسبت تکتک مسائل با یکدیگر که گفتیم این از ویژگیهای رویکرد نظریهای است، وجود داشته است. رخ دادن تصادفی چنین اتفاقی بسیار بعید است زیرا اعتقاد وجود دارد که انسانهایی که از آدمیان عادی بالاتر هستند، احتمال اینکه آنان به صورت انتخابگرایانه دست به اقدامی بزنند، بیشتر از این است که تصادفی برای ایشان اتفاقی رخ دهد.
نظریهمحوری و اینجهانیتر شدن فقه
وی در پاسخ به این سوال که آیا فربه شدن فقه میتواند عاملی برای گسترش رویکرد مسالهمحوری آن باشد، گفت: از قرن دوم هجری به بعد دستگاه فقاهت شکل میگیرد که یکسری مبانی به همراه خود دارد و این مبانی خود را خیلی ملزم به نگاه پایهگذاران دین نمیداند. در واقع دستگاه فقاهت و استنباط یک رهآورد بشری است و به همین دلیل، اگر این فقه فربه نشده بود، باز هم با مشکل تناقضهای ناشی از مسالهمحوری مواجه بودیم. در واقع بسیاری از این پارادوکسها مربوط به عصر ما نیست و در آرای علامه حلی، شیخ طوسی، صاحب جواهر، صاحب حدائق و… این تهافت و ناسازگاریها دیده میشود.
این اندیشمند دینی افزود: نظریه حداکثر تلاش خود را میکند تا ناسازگاریها را از بین برده و دانش فقه، کلام و فسلفه را کاربردی و این جهانیتر کند. همه اینها مزایایی است که در دیدگاه نظریهمحور وجود دارد. البته دفاع از دانش بی نظریه – تعبیری که مرحوم فیرحی در مورد دستگاه فقهی اخباریان به کار می برد- در بین فلاسفه غرب همین الان هم مساله دیده میشود و کسانی مانند پاول فایرابند، فیلسوف اتریشی، هستند که به عدم نیاز به نظریه و تئوری معنقد هستند. او کتابی تحت عنوان «ضدروش» دارد که در آن به این موضوع اشاره میکند.
شفیعی در خصوص دلایل لزوم توجه به نظریات اظهار کرد: یکی از نکات این است که نگاه مسالهمحور متضمن برخی آسیبهاست که همین موضوع ما را ملزم میکند که به سمت نگاه نظریهای حرکت کنیم. یکی از این آسیبها این است که در این نگاه حلقه ارتباطی بین مسائل وجود ندارد و یک فاعل عاقل و حکیمی که بخواهد تکمسالهها را به هم گره بزند، وجود ندارد؛ لذا به صورت طبیعی احتمال اینکه دچار تهافتها و تناقضهایی در دستگاه فقهی و کلامی و تفسیری شویم، وجود دارد.
این اندیشمند دینی اضافه کرد: به عنوان نمونه در نظریه پوشش، آیتالله مکارم شیرازی با اشاره به مرحوم صاحب جواهر نقدی میکند و میگوید رای ایشان در پوشش زنان در احکام نمازگزار با رایی که در پوشش در کتاب نکاح و احکامالنظر دارد، همپوشانی ندارد. این تهافتها و ناسازگاریها در نگاه مسالهمحورانه طبیعی است. این یک آسیب جدی است که در جهان جدید خود را بیشتر نشان میدهد.
شفیعی با بیان اینکه تا زمانی که فقه در سایه بود و در آفتاب حاکمیت و سیطره اجتماعی قرار نداشت، این مسائل قابل رفع و رجوع بود اما امروز این آسیبها به چشم میآید، گفت: آسیب دیگر این است که با نگاه مسالهای به دستگاه فقه، ما خود را ملزم به این نمیبینیم که تمام منابع و ادله را در همه ابواب بررسی کنیم بلکه ادله را شخصیسازی کرده و نسبت موجود بین ادله تکمسائل را نیز نمیبینیم؛ یعنی ظرفیت ادله و منابع به صورت کامل ابتیا و استخراج نمیشود. در واقع احتمال نمیدهیم که شاید ادله موجود در معاملات به کمک ما در مسائل باب عبادات بیایند یا ادله باب عبادات در مناکحات و قضا و شهادات به درد ما بخورد. ادله هر باب و فرع فقه را در همانجا بررسی و پروندهاش را میبندیم.
وی خاطرنشان کرد: مساله دیگری که نباید از یاد برد این است که با توجه به ارتباط و توسعه دانشها در جهان جدید، کار استنباط بسیار دشوار میشود. در نگاه مسالهمحور فقیه یا متکلم خیلی به مساله نسبت رهآورد فقهی او با رهآوردهای بشری در دانشهای دیگر توجه ندارد اما در نظریه میتوان از این دانشها نیز بهره برد.
اخباریون و دیدگاه ضدنظریه
شفیعی با اشاره به دیدگاههای مرحوم فیرحی در این خصوص بیان کرد: مرحوم آقای فیرحی نیز معتقد بود بین فقهای شیعی بعضا این نگاه دیده میشود و اخباریون مدافعان دانش بدون نظریه هستند. فیرحی میگوید «وقتی به تاریخ فقه نگاه میکنیم، ملاحظه میکنیم که برخی از فقهای ما، به خصوص اخباریون، به مسیری رفتهاند که در این مسیر به دنبال این بودهاند که دانش بی نظریه بهتر است. یعنی معتقد بودند ما بدون پیشفرضها یا قیاسات خفی که نظریه درست میکند و رنگ خود را تزریق میکند، باید سراغ استنباط برویم. … مثلا مرحوم بحرانی، صاحب حدائقالناظره، چنین حرفی زدهاند. ایشان در بحث اینکه آیا زنان میتوانند قضاوت کنند یا نه میگوید اینکه گفته شده زنان نمیتوانند قضاوت کنند برمیگردد به تفسیرها و برداشتها و تحلیلهایی که عقلا دنبال میکنند و حکم اسیر ذهنیت عقلایی است. نظر دیگر را اخباریان دارند که میگویند اگر دو برداشت راجع به یک خبر وجود داشته باشد، مثل برداشت کسانی که صاحب دانش هستند و تفاوت آن با برداشت توده مردم، برداشت توده مردم را باید جدی گرفت. علت هم این است که برداشت آنها به غرض امام نزدیکتر است چون امام میخواسته به لسان عوام صحبت کند و این حرفها در واقع همان تئوری دانشهای بی نظریه است».
این اندیشمند دینی اظهار کرد: البته این به این معنا نیست که اجتهادیون ما همه اهل نگاه نظریهای بودهاند چرا که واقعیت اجتهاد موجود این گونه نیست ولی میتوان گفت در این دیدگاه ظرفیت نظریهپردازی وجود دارد؛ یعنی نمیتوان گفت که فقهای معاصر ما بر مبنای نظریه پیش رفتهاند ولی این تفاوت وجود دارد که در پارادایم اخباریگری ظرفیت نظریهپردازی نیست ولی در پارادایم اجتهادیگری این ظرفیت وجود دارد اما این موضوع که آیا از این ظرفیت استفاده شده یا نه، موضوع دیگری است.
بدون دیدگاه