به همت گروه حکمت و کلام جدید در کارگاه تخصصی پژوهش محور با موضوع «آسیب شناسی معنویت های نوظهور» و در دومین جلسه با عنوان «نقد آموزه زندگی در حال در معنویت های نوظهور» عنوان شد:
زندگی در حال با قرائت بودایی
دومین جلسۀ دومین نشست از مجموعه نشستها و کارگاههای آسیبشناسی معنویتهای نوظهور با عنوان «نقد آموزۀ زندگی در حال در معنویتهای نوظهور» روز پنجشنبه ۰۳/۰۴/۱۴۰۰ ساعت ۱۶ در سالن جلسات تخصصی پژوهشکدۀ اسلام تمدنی همزمان به صورت حضوری و مجازی برگزار گردید.
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده اسلام تمدنی، در این نشست دکتر احمد شاکرنژاد عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی اسلامی و مدیر گروه اسلام و مطالعات معنویت به ارائۀ بحث پرداخت و اویس استادی، کارشناس ارشد فلسفه و حکمت اسلامی و کارشناس امور پژوهشی پژوهشکدۀ اسلام تمدنی مدیریت علمی جلسه را برعهده داشت.
درک بواطن هستی
ابتدا دبیر علمی جلسه، اویس استادی خلاصهای از مباحث جلسه گذشته را بیان کرده، سپس دکتر شاکرنژاد اعلام کرد: در جلسۀ دوم میخواهیم به لایههای عمیقتر و عرفانی آموزۀ زندگی در حال که جلسۀ گذشته به آن پرداختیم، وارد شویم. در این قرائتهای عرفانی به دنبال زمان سرمدی هستند و منظورشان از زندگی در حال، درک بواطن هستی است. ما باید ابتدا این قرائت را بشناسیم و تمایز آن را با سنت عرفانی خودمان بدانیم، و بعد در اثنای بحث به مقایسه و تطبیق و نقد آن بپردازیم.
مشابه سازی مدیتیشن با مراقبه عرفانی
ایشان سپس ضمن تبیین گرایش عرفانی موجود در معنویتگراییهایی جدید، بهعنوان مقدمه به تفاوت ادیان ابراهیمی و غیرابراهیمی (هندوئیسم و بودیسم) اشاره کرد: مفاهیم عرفانی در معنویتگراییهایی جدید اولاً خیلی سطحی و عامیانه و دم دستی شدهاند و ثانیاً هویت خود را از دست دادهاند و معلوم نیست به کدام سنت عرفانی تعلق دارند و پشتوانه و مبانی نظری آنها چیست؟ در واقع ممکن است بسیاری از این مفاهیم با سنت عرفانی تعلق داشته باشند که در مبانی خود اختلاف عظیم و پرنشدنی با اسلام داشته باشد، بنابراین ما نمیتوانیم به همین راحتی در فضای توحیدی خود از آنها استفاده کنیم. مشکل و آسیب بدتر این است که این مفاهیم، قرائتی کاربردی و بسیار دمدستی از آن مفهوم اولیه هستند، بهعنوان مثال بحث مدیتیشن با مراقبۀ عرفانی مشابه سازی میشود در حالی که میان آن دو دریایی جمعنشدنی وجود دارد.
اما زندگی در حال در واقع مفهوم و قرائتی بودایی است که تنها برداشتی سطحی و دمدستی از آن امروز مطرح میشود که به هیچ وجه آن عمق اولیه موجود در بودیسم را نیز ندارد.
باید ذهنت را از میان ببری
پیش از ادامۀ بحث مقدمهای دربارۀ ادیان ابراهیمی و غیرابراهیمی عرض میکنم. در مقام خداشناسی ادیان ابراهیمی به خدای واحد قائل هستند، همچنین وحی، نبوت و معاد جزء اصول دین مشترک همۀ آنها میباشد. اما در ادیان غیرابراهیمی به ویژه ادیان شرقی مانند هندوئیسم و بودیسم، مفهوم خدا، مفهومی فرعی است و بیشتر مانند آب برای ماهی یا هوا برای انسان است. در هستی شناسی این ادیان، جهان یک کل یکپارچه و روح است که قوانینی دارد، در این میان فقط دستورالعملهایی به ما داده شده است که مبتنی بر آنها بتوانیم از مخمصه جسم و فردیتی که به آن گرفتار شدهایم، رهایی یابیم و به آن روح کلی بازگردیم. تناسخ از همین جا نشأت میگیرد. بنابراین در این ادیان، تولید رنج دوباره است و ما برای رهایی باید هویت شخصی و جسم خود را از بین ببریم تا از چرخۀ تولید رها شویم. اما آیین بودا پا را از این نیز فراتر میگذارد و مدعی است باید ذهنت را نیز از میان ببری. هدف اصلی در این ادبیات خاموشی یا به فرائت بودایی نیرواناست. بنابراین میان این دو جهانبینی (ابراهیمی و غیرابراهیمی) به ویژه آیین بودا که در قرائتهای اولیۀ خود کاملاً مشرکانه بود، تفاوت بسیار وجود دارد.
زندگی در حال به معنایی دیگر همین خاموشی ذهن است. سعی کنید به مدت ۳۰ ثانیه به هیچ چیز فکر نکنید، در وهلۀ اول امکانپذیر نبوده و کار بسیار سختی است، حال این ۳۰ ثانیه را به ۵ دقیقه برسانید و ذهنتان را کاملاً از گذشته و آینده خالی کنید. بنابراین اینکه در حال زندگی کن به معنای خاموش کردن ذهن و فمر نکردن به گذشته و آینده است. در این حالت اگر موفق به انجام چنین کاری شویم با ساحات عینی مانند عالم ارواح مواجه میشویم که تکنیکهای جادوگرانه برای ورود به آنها وجود دارد. ولی آیا منِ مسلمان مجاز به استفاده از این تکنیکها و ورود به این ساحات هستم؟
بودیسم به عنوان بنیان قرائت عرفانی زندگی
دکتر شاکرنژاد در ادامۀ بحث خود به تبیین بودیسم به عنوان بنیان قرائت عرفانی زندگی در حال پرداخته و اضافه کرد: بنابراین آموزۀ زندگی در حال ریشههای قوی بودایی دارد. در آیین بوداا ما انسانها رنج میکشیم و برای از این رنج باید منِ خود را کنار بگذاریم. در واقع بودا برخلاف آیین هندو به روحی که باید هویت خود را به آن پیوند بزنیم اعتقاد ندارد، بلکه معتقد است همه چیز توهم و ناخود است و اگر انسان به این مرحله از آگاهی برسی، از رنج رهایی مییابد.
از این دیدگاه بودا، تفاسیر زیادی ارائه شده است. فیلسوفی به نام ناگار جونه میگوید منظور بودا این است که هیچ چیزی در جهان واقعیت ندارد و همه چیز توهم است. در مقابل، مکتب یوگاچاره میگوید درست است که چیزی در بیرون وجود ندارد و همه چیز توهم است، اما واقعیت در ذهن ما وجود دارد، نه اینکه کلاً واقعیتی نداشته باشیم.
بعدها مکاتب عملیاتیتری به وجود آمدند که از این مفاهیم، راهکارهایی برای خاموشی ذهن ساختند. یکی از این مکاتب ذنبودیسم است. خود ذن شامل سه مکتب رینزای، سوتو و اوباکو میباشد که همه به دنبال ساتوری یا همان نیروانا و خاموشی ذهن هستند. یکی از این تکنیکها نشستن در ذهن (زازن) و به هیچ چیز فکر نکردن است و تکنیک دیگر شیکانتاز نام دارد. برخی از غربیها در دوران معاصر عصارۀ این آموزهها را گرفتند و بهعنوان یک تکنیک به مردم میفروشند. آیین یوگا (هند) و ذن (ژاپن) دو آیین عرفانی هستند که در محل تولد خودشان نیز چندان موردتوجه نبودند، اما غربیها آنها را در قالب یک بستهبندی جدید به مردم میفروشند. این در حالی است که اصل این آموزهها و مفاهیم برای عموم مردم نبوده و بیشتر به کسانی تعلق داشت که به نوعی بریده است دنیا بودند و به آن تعلق خاطری نداشتند. در واقع غربیها یک اتفاق بسیار فرعی را که قرار بود در این عرفانها رخ دهد (یعنی حضور در لحظه) اخذ نموده و برآن تأکید بیش از حد نمودند.
یکی از کسانی که این دیدگاهها را انتشار میدهد شخصی به نام اکهارت توله است که آثار مختلفش به زبان فارسی نیز ترجمه شده است و امروز در جاهای مختلف به ویژه ایران رونق بسیار دارد.
آموزه های مشابه با زندگی در حال
دکتر احمدشاکرنژاد، بحث جلسۀ دوم را با تبیین آموزههای مشابه با زندگی در حال (با قرائت بودایی) در سنت عرفان اسلامی اینگونه پی گرفت: اجازه دهید در ادامه به مقایسه و تطبیق این دیدگاه در سنت خودمان بپردازیم. این نوع زندگی در حال در سنت اسلامی فعل محسوب نمیشود، یعنی من و شما نباید این کار را انجام دهیم، بلکه ممکن است در لحظه چیزی برای ما حاصل شود، اما این انفعال است. بهطور کلی در سنت عرفان اسلامی چیزی به نام زندگی در حال وجود ندارد بلکه میتوان از چند آموزۀ مشابه نام برد. یکی از آنها آموزۀ حضور قلب است که باید هنگام نماز و زیارت حضور قلب داشته باشیم و بفهمیم چه میکنیم تا فیض را درک کنیم. این حضور در مقابل غیبت و پرداختن به غیرخداست که از سطوح فقهی تا سطوح عرفانی پیش میرود. امام خمینی در کتاب سرالصلوه دربارۀ لایههای حضور عرفانی در نماز به خوبی توضیح میدهند.
مفهوم مرتبط دیگر، بحث وقت و مفاهیم همخانوادۀ آن مانند حال، مقام، ابنالوقت و… در سنت عرفان اسلامی است؛ چه عرفان عملی و چه عرفان نظری. شباهت آموزۀ زندگی در حال با قرائت اصیل بودایی (نه قرائت سطحی که امروز رواج دارد) با قرائت اسلامی از وقت این است که ما یک زمان آفاقی (مادی) و یک زمان انفسی و سرمدی داریم. (این ایده تقریباً در تمام ادیان مشترک است) از این نوع زمان در قرآن نیز سخن گفته شده است، و اصولاً مفهوم زمان در قرآن پس و پیش است، گاهی اتفاقی در آینده رخ میدهد اما قرآن با فعل گذشته از آن سخن میگوید و گاه نیز هنوز اتفاقی رخ نداده، اما از فعل حاضر استفاده می شود. نمونۀ آن بحث میقات است که در واقع خداوند در یک زمان ازلی و سرمدی با موسی دیدار میکند. این وقت نوعی تصرف خداوند است که برای عارف رخ میدهد، طوری که زمانشان با بقیه متفاوت میشود و در این هنگام باید منعفل و تسلیم باشند. در عرفان نظری بحث پیچیدهتر می شود و از حضرات خمس سخن میگویند. در واقع این حضرات خمس عواملی هستند که میان شما و خداوند وجود دارند مانند عالم ماده، عالم مثال، عالم ارواح و… این عوامل قوس صعود و نزول را تشکیل میدهند و هنگامی که انسان در حال سیر در این قوس میباشد، درمییابد که زمان این عوالم با یکدیگر متفاوت است. بنابراین ما یک نوع زمان نداریم. این زمان ربطی به ما ندارد. ما در نهایت موظف به انجام واجبات و نوافل هستیم، اما گاه در این میان خود خداوند میخواهد انسان را در زمان، از زمانی به زمان دیگر ببرد. اینگونه گاه بیاختیار پرده از جلوی چشمان ما کنار میرود.
نقد آموزۀ زندگی در حال در معنویتهای نوظهور
استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در نهایت به مقایسه و تطبیق این دو دیدگاه پرداخته و اظهار کرد: در سنت بودایی متأخر نوعی نگاه نیستانگارانه وجود دارد، ولی سنت اسلامی حقیقتگرایانه است. سنت بودایی در پی فرار از رنج برای کسب آرامش و لذت است، اما در عرفان اسلامی فرد فارغ از رنج و آرامش این مراحل را طی میکند تا خلیفۀ الله و اسم جامع شود، بنابراین در اینجا رنج کاملاً امری فرعی است.
در بودیسم متأخر، منفعت شخصی مطرح است، در حالی که در سنت عرفان اسلامی، اصل و اساس طی کردن کامل اسفار است و در این مسیر سالک به خلق بازمیگردد. بنابراین در اینجا هم دستاوردها و هم مسیر فردی نیستند و شما نمیتوانید به عدم تعالی دیگران بیتفاوت باشید.
مهمترین نکته این است که در مدل بودایی شما عملاً زمان سرمدی را متوقف میکنید، ولی در مدل اسلامی، زمان متوقف نمیشود، بلکه انسان به زمان قدسی راه مییابد و زمانش، زمان قدسی میشود.
در مدل بودایی جدید که زندگی در حال را توجیه میکند، زندگی در حال فعل است، اما در عرفان ما زندگی در حال براساس آن مبانی که عرض کردم، فعل نیست، بلکه خداوند دریچهای را روی انسان بازمیکند، حال آدابی نیز در عرفان تبیین شده است تا هنگام باز شدن آن دریچه گمراه نشویم.
بدون دیدگاه