در نهضت عاشورا، یک طرف عشق محض و فنا در ذات احدیت قرار دارد که اسلام شیعی بیانگر آن است و طرف دیگر، بلاهت و کفر و حماقت و جهل و نادانی است که جامعه اموی و بیزانس در آن فرو غلتیده بود و انسان در مذبح تنعمات مادی ناپایدار قربانی می شد. این تقابل، منشأ بروز جریان کربلا است و نباید آن را به تقابل دو عشیرهی عرب تقلیل داد.
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده اسلام تمدنی، غلامرضا جلالی عضو هیأت علمی گروه هنر و تمدن اسلامی پژوهشکده اسلام تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، گفت و گویی درباره روشن شدن ابعاد فرهنگی نهضت عاشورا انجام داده است که در ادامه می خوانید:
– با سپاس از شما، در ابتدای بحث لطفا بفرمایید قیام و نهضت امام حسین(ع) در چه زمینهی فرهنگی و تمدنی شکل گرفت و چه نیروهای فرهنگی در مقابل این نهضت مقاومت میکردند؟
+ برای فهم شرایط آن دوران، باید یک نگاه تمدنی به محیط آن روزگار داشته باشیم و از نگاه صرفا تاریخی پرهیز نماییم. ظهور اسلام یک چالش جدی برای دو تمدن ایران و روم فراهم کرده بود. از طلوع فرهنگ اسلامی در حیات پیامبر(ص) تا نهضت عاشورا، کمتر از نیم قرن گذشته است و فرهنگ و تمدن اسلامی در باغ حیات بشری، هنوز نوشکوفهای است. اما در مورد دو تمدن ایران و روم، باید به یک محور اعتقادی توجه کرد که این دو را از هم متمایز میسازد. ایران، زمینهی فرهنگ توحیدی داشت و بسیار زود، عصارهی دین اسلام را در قالب تشیع جذب و هضم کرد و به تدریج مرکز جهان تشیع شد.
در سوی دیگر، ما روم را داریم که موحد نبودند و به گفتهی برخی مورخین، به هزاران خدا در جهان نگری خود باور داشتند. حتی پاشنهی در هم در فرهنگ آن خدا به حساب میآمد. این فرهنگ بسیار ریشهدار بود و توانست مسیحیت را به رنگ خود در بیاورد. به بیان دیگر مسیحیت که بعدها در این ممالک بروز و ظهور پیدا کرد نه تنها نتوانست بر آن تأثیر بگذارد، بلکه خود دستخوش تغییرات گردید و در آن استحالهای شد و اقانیم ثلاثه ، نشانهی این استحاله است. فرهنگ نوپای اسلامی نیز در مرزهای مشترک خود با بیزانس نمی توانست فرهنگ حاکم بر امپراتوری بیزانس را به صورت محسوس و سریع، تغییر دهد. به بیان دیگر فرهنگ بیزانس در واقع توانست حکومت به ظاهر اسلامی امویان را که مقر حاکمیتشان دمشق بود، متاثر کند.
– به این ترتیب، ما نوک پیکان حمله را از یزید و معاویه به عنوان حاکمان اموی، برمیداریم و وزن سنگینتر عاملیت شکل گیری عاشورا را روی برخورد تمدن و فرهنگها میگذاریم. آیا این تحلیل منطقی است؟
+ امویان آنقدر که ما فکر میکنیم بزرگ نبودند. ما آنها را خیلی بیشتر از اندازهی واقعیشان بزرگ میکنیم. حاکمان اموی، به محض تثبیت و استقرار حکومتشان، به رنگ و لعاب تمدن رومی درآمدند و جنگ و شراب و زن و هواهای نفسانی، سرآمد حرکتهای فرهنگی آنها شد. این امور هدایای تمدن و فرهنگ رومی بود که در سراسر ممالک روم آن زمان و بخش هایی که امویان بر آن حکومت داشتند، جاری و ساری بود. آثار فرهنگی از جمله هیاکل رومیان، تزیینات آثار و ابنیه، هنرهایشان و همهی مظاهر فرهنگیشان با برهنگی و لذایذ مادی، عجین بود و امروز هم که آثار جدیدی در آن مناطق کند و کاو و حفاری میشود، پرده از این فرهنگ و قالب های آن را بیشتر برملا میکند. از سوی دیگر، به این نکته هم باید توجه داشت که امویان فقط تظاهر به اسلام می کردند، در باطن هیچ تمایلی به استقرار تمدن و فرهنگ اسلامی در حوزه نفوذ خود نداشتند.
در واقع فرهنگ منحط رومی به قدری جذابیت برای دنیاپرستان داشت که برخی مسلمانان که از نظر اعتقادی کم میآوردند و به دنیا طلبی و اشرافیگری میافتادند، از راههای دور به مراکز رومی و حوزه فرهنگ اموی میرفتند تا از مواهب دنیوی از جمله زن و شراب و عیش و نوش برخوردار شوند. امویان، در وانفسای فرهنگی غالب و مسلط رومی، رقمی به حساب نمیآمدند.
– بنا بر این معاویه و یزید و لشکریان آنها بیشتر به نمایندگی از تمدن غربی آن عصر در برابر عدالت خواهی و بیدارگری اسلامی، در مقابل امام حسین(ع) ایستادگی کردند؟
+ بله، دقیقا. امام حسین با امویان به عنوان واسطه برخورد دارد نه به عنوان منشأ و منبع. جریان نهضت حسینی راویتگر برخورد دو تمدن رومی و اسلامی است. از نگاه من، یکی از نمونه های بارز برخورد تمدنها که نظریهی هانتیگتون است، همین برخورد مهم و تاثیر گذار تاریخی است . معاویه و یزید در واقع مصرفکنندهی فرهنگی بودند، آنها نقشی در تولید فرهنگ روزگار خود نداشتند. آنها در مرز تمدن قدرتمند بیزانس قرار داشتند. این تمدن ضمنا همانند تمدن اسلامی به سهولت در تمدن اسلامی ادغام نشد، بلکه تا زمان روی کار آمدن عثمانیها، امتداد داشت. کار امویان حداکثر این بود که با تصرفات اسلامی توانسته بودند آشنایی نزدیک با آن تمدن و فرهنگ پیدا کنند و به مصرف تولیدات فرهنگی بیزانس سرگرم شوند. بنا بر این امام حسین تنها با یزید روبرو نبود بلکه مبارزه اصلی او برخورد با فرهنگی بود که در این مناطق تحت حکومت امویان و به دلیل تاثیرات فرهنگ رومی، وجود داشت.
– در نقطه مقابل این فرهنگ و تمدن، ایرانیها بودند. بر اساس برخی روایات تاریخی و تفسیر بعضی تاریخنگاران، امام حسین قصد داشت به ایران برود. اگر این روایت پذیرفتنی است از نگاه شما چرا امام چنین تصمیمی گرفتند؟
+ امام حسین مروج فرهنگ موحدانهای اسلام بود. این فرهنگ در ایران پیشینه داشت. مردم ایران در واقع حتی در دوره ساسانیان با نظام توحیدی آشنایی داشتند. آمادگی ایرانیان برای فهم گوهر اسلام و حمایت از حق و آیین حنیف و فطرت به حدی بود که نمی شد از آن صرف نظر کرد. این بود که امام مایل بود به سرزمین ایران بیاد. او مرمان این سرزمین را پیش از این نیز دیده و با آنها از نزدیک آشنایی داشت، و ایرانیان را موحد می دانست. اگر این قرائت را از انگیزه های قیام حضرت امام حسین داشته باشیم، دلایل قیام سید الشهدا را فوقالعاده بزرگتر از آن خواهیم یافت که انگیزه های آن را به برخورد عشیرهای بین امویان و علویان کاهش دهیم . ما در واقع از یک سو با یک تمدن ضد اسلام انقلابی و ضد فرهنگ علوی مواجهیم، و در سمت و سوی دیگر، با ایرانی روبرو هستیم که فهم توحیدی داشت و عصارهی فرهنگ شیعی را بسرعت و با قوت در فرهنگ و تمدن خود به هم آمیخت و حکومتهای توانمند و بزرگی همچون علویان طبرستان و آل بویه را ایجاد کرد که رنسانس اسلامی را پدید آوردند و اگر اغراق نباشد می توانیم بگوییم بزرگترین دانشمندان شیعه و مولدان فرهنگ و دانش تشیع، در همین دوران ظهور کردند.
– معتقدید که امام حسین در مقطع قیام کربلا به این مسائل علم داشت و به اینکه نه با بنی امیه، بلکه با یک فرهنگ بزرگ دنیاگرای عیش طلب در کل سرزمینهای غربی اسلام و در سطح جهانی مواجه بود؟
+ حضرت سید الشهدا به عظمت کار خودش علم داشت جون موحد کامل بود. اگر سیره حضرت را بخواهیم ملاحظه کنیم و تفکر فرهنگی ایشان را استخراج کنیم، دعای عرفه که در مقطعی نزدیک به واقعه جانسوز عاشورا حسینی از زبان امام شده است، بهترین ملاک برای ادراکات کیهانی حضرت و نگاه تمدنی ایشان به ساحت قدسی دین میتواند باشد. در این دعا شاهد هستیم که امام بدون این مرزبندیهای کاذب، چگونه با ذات احدیت راز و نیاز میکند، و جان سوختگی عارفانه ای را که امام در آن تنفس فرهنگی داشتند ، بخوبی نشان میدهد. در این فضای ویژه، یک طرف عشق محض و فنا در ذات احدیت قرار دارد که اسلام شیعی بیانگر آن است و طرف دیگر، بلاهت و کفر و حماقت و جهل و نادانی است که جامعه اموی و بیزانس در آن فرو غلتیده بود و انسان در مذبح تنعمات مادی ناپایدار قربانی می شد. این تقابل، منشأ بروز جریان کربلا است و نباید آن را به تقابل دو عشیرهی عرب تقلیل داد.
– بنا بر این پذیرش نهضت عاشورا در ایران و فرهنگ ایرانی، بسیار روانتر و عاشقانهتر صورت گرفت؟
+ بله. در ایران، زرتشتیان حضرت سید الشهدا را از خودشان میدانند. یا مثلا فرهنگ وحدانی ایرانیان، مراسم سیاوشان را با واقعهی کربلا ممذوج کرد. هیچ جریانی به اندازه سید الشهدا و کربلا با فرهنگ ایرانی ضبط و ربط دقیق و پایدار و انسان ساز و جامعه ساز و تمدن ساز ندارد. آنها که در اسرائیل نشستند و در مورد ایران گفتند دو بالی که آنها را از زمین بلند میکند و از تیررس ما دور میسازد یکی مهدویت و یکی عاشورا است به این موضوع عظیم اشاره داشتند. هر دو بال هم با فرهنگ ایرانی ربط مستقیم دارد. این در هم آمیختگی در حدی است که مانند درهم آمیختگی رنگ جام و رنگ می در یک فهم عارفانه است .
– و این آمیختگی عمیق در بستر تاریخ تمدن و فرهنگ ایران نیز آثاری داشته است؟
+ دقیقا. ما آثار و خواص فرهنگ حسینی و شیعی را در سراسر تاریخ ایران پس از اسلام میبینیم و انقلاب اسلامی ایران با این فرهنگ، پیوستگی تام دارد.
همچنین این فرهنگ همیشه با جریانات تاریخی، در فرهنگ، عرفان، حکمت و تولید دانش و علوم و مقاومتها و تحولات سیاسی و اجتماعی، توأم بوده است. هانری کربن از شرقشناسان معروف غربی، از تشیع به عنوان اسلام ایرانی تعبیر کرده است. او شاید دلایلش را در چیزهای دیگری جسته باشد اما می توان گفت شاید ایشان تمام ارکان معرفتی در هم آمیخته تشیع با فرهنگ ایران را دیده و این سخن را گفته است.
– و بازتابهای این تأثیرات فرهنگی را در جهان امروز هم میتوان دید؟
+ قدرت این فرهنگ به اندازهای است که در تمام دنیای اسلام، ریشه دوانده و امروز، تشیع برای همهی مردم مسلمان، جذابیت یافته و مرزهای تشیع علوی و حسینی، از لبنان و سوریه گرفته تا شرق دور در حال گسترش است.
در واقع، این فرهنگ ایرانی شیعی نشأت گرفته از قیام امام حسین است که به این ممالک میرود و بلافاصله آنها را جذب میکند. بسیاری از مردم کشورهای اسلامی، عاشق تفکر شیعی شدهاند و تمایلات به سمت فهم گوهر قیام حسینی، به مرز جهش نزدیک شده است.
بدون دیدگاه