گفت و گو دکتر علی نقی ایازی با قدس آنلاین درباره واکاوی ریشه های جامعه شناسانه واقعه عاشورا؛

قیام فرهنگ حسینی علیه فرهنگ جاهلی

شاید پیچیده‌ترین‌ترین مسئله‌ای که در واقعه عاشورا اتفاق می‌افتد، قرار گرفتن مسلمانان و خواص، در مقابل فرزند پیغمبری است که بارها فرمود «حسین منی و انا من حسین» و حتی در شأنش (که یکی از پنج تن آل عباست) آیه تطهیر نازل می‌شود و سنی و شیعه مصداق این آیه را اهل بیت(ع) می‌دانند.

فارغ از رفتار وحشیانه و ضدانسانی سپاه ابن زیاد و زیرپا گذاشتن تمام قواعد جنگی توسط وی، صف‌آرایی مسلمانان در مقابل نوه پیامبر اسلام(ص) باید از زوایای گوناگون مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.

به گزارش روابط عمومی پژوهشکده اسلام تمدنی، دکتر علی نقی ایازی، عضو هیأت علمی گروه قرآن و مطالعات اجتماعی پژوهشکده اسلام تمدنی در گفت و گو با قدس آنلاین، زمینه‌های اجتماعی واقعه عاشورا را واکاوی کرده است. این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

آقای دکتر! چه شد که جامعه مسلمانان تنها ۵۰ سال پس از رحلت پیامبر(ص)، نوه ایشان را با آن شکل دژخیمانه و آن هم با شعارهای اسلامی شهید می‌کنند؟

پیش از پرداختن به واقعه عاشورا باید نگاهی به تاریخ اجتماعی پیش از جامعه نبوی و اتفاقاتی که پس از رحلت ایشان افتاد، بیندازیم. به عبارتی باید یک تقسیم‌بندی از جامعه پیش و پس از زمان پیغمبر ارائه کنیم؛ چرا که تحلیل واقعه عاشورا به این تاریخچه برمی‌گردد.

پیامبر(ص) در جامعه‌ای نژادپرست و طایفه‌گرا مبعوث شدند. جامعه‌ای قبیله‌محور که عربیت بر سرتاسر قوانین آن حاکمیت داشت؛ بنابراین یک محور مهم رسالت پیامبر اکرم، اصلاح این امر بود. ایشان سال‌ها در مکه ماندند تا این مهم را به سرانجام برسانند تا اینکه پس از مدت‌ها به این نتیجه رسیدند که باید برای رسیدن به اهدافشان از ابزار مهاجرت استفاده کنند. البته این مهاجرت دلایل دیگری نیز داشت، اما در هر صورت پیامبر(ص) برای ایجاد یک جامعه مدنی با مختصات شریعت و اسلام به مدینه مهاجرت کردند.

نخستین مسئله مد نظر پیامبر اکرم پس از مهاجرت به مدینه  این بود که مدینه باید یک جامعه‌ای مبتنی بر مشورت و در اصطلاح امروزی جامعه‌ای دموکراتیک باشد که مردم در حاکمیت آن نقش ویژه‌ای داشته باشند و این مدل می‌تواند از این شهر به سایر نقاط عالم گسترش پیدا کند. جالب است که حتی پیامبر(ص) در برخی از این مشورت‌ها نتیجه مطلوب نمی‌گرفتند اما باز هم توجه ویژه‌ای به این امر داشتند. پیامبر بر این باور بودند که اگر بخواهد تغییراتی صورت بگیرد، این تغییرات در اثر تعاملات ایجاد می‌شود. ایشان در زمان حیاتشان در تشکیل جامعه اسلامی بسیار موفق بودند اما پس از رحلت این ایده فروپاشید.

چرا فروپاشید؛ به خاطر اختلاف در مسئله خلافت و جانشینی؟

پس از پیامبر، مسئله خلافت و ویژگی‌های حاکم مطرح شد و ما شاهد یک ادغام بین سنت مدینه و مکه هستیم که این خواست پیامبر نبود؛ خواست پیامر(ص) احیای سنت مدینه بود.

پیامبر خواستار تعامل دوسویه در حکومت و جامعه بود؛ این مهم در زمان خلیفه اول تا حدودی رعایت می‌شد اما پس از خلیفه دوم ورق برگشت و ما شاهد ادغام بین سنت مدینه و مکه هستیم. حتی به تدریح زمینه برگشت سنت مکه به وجود آمد. ابن خلدون روایت می‌کند که در صدر اسلام مناقشه‌ای بین قریش و بنی‌امیه به وجود آمد و بنی امیه به واسطه سیاست‌بازی توانست غلبه پیدا کند و انقلاب پیامبر را واژگونه کند. در زمان حضرت علی(ع) نیز تا حدودی این مشکل برطرف شد اما پس از شهادت ایشان، با روی کار آمدن معاویه عملاً ورق برگشت.

پس از شهادت حضرت علی(ع) کم کم معاویه دستش آمد که اگر بخواهد یک حاکمیت سلطنتی داشته باشد باید چکار بکند. بنابراین ابتدا به کشتن علویان انقلابی پرداخت و سپس برای توسعه امپراتوری عربی یا به تعبیر من اسلام اموی، از اسلام، تفسیری عربی کرد که متفاوت از اسلام نبوی بود و توانست این گفتمان را اشاعه دهد. درواقع می‌توان گفت عاشورا مولود یک قرن فرهنگ جاهلی پیش و پس از زمان پیامبر(ص) بود.

البته مخالفان را هم با شدت قلع و قمع می‌کرد. معاویه آدم‌هایی را اجیر کرد تا متناسب با اسلام عربی حدیث و روایت جعل کنند. یکی از مفاهیم بنیادین اسلام اموی مسئله جماعت و اطاعت بود. آن‌ها بر طبق این قاعده می‌گفتند کسی که در مقابل خلیفه بایستد گویی در مقابل خدا ایستاده است. از همین رو عنوان امام حسین(ع) را یاغی علیه حکومت جا انداخته بودند.

چگونه این همه جعل و تحریف مفاهیم اسلامی برای مردم باورپذیر شده بود؟

یکی از سنت‌های جاری در زمان پیامبر(ص)، تقسیم غنایم جنگی به طور مساوی بود. اما در زمان خلیفه دوم تناسب این تقسیم تغییر کرد. برخی مدعی بودند مثلاً چون عرب هستند باید غنایم بیشتری بگیرند و… درواقع یک اقتصاد رانتی به وجود آورده بودند که همین سبب شده بود مردم به نوعی محتاج و نگران غنایم خود باشند و به نوعی مردم را جیره‌خوار خود کرده بودند. درواقع مردم ناگزیر بودند از این‌ها اطاعت کنند وگرنه مواجبشان را نمی‌دادند.

درحالی که پیامبر(ص) در مدینه حتی به کسانی که دین را نپذیرفتند هم کمک می‌کرد و تا موقعی که شمشیر نکشیدند کاری با آن‌ها نداشت. این روحیه موجب تبعیض در میان کشورهای اسلامی نیز شده بود. مثلاً ایران در تبعیض قرار گرفت، چون عرب نبود. در این وضعیت مردم که به ستوه آمده بودند از امام حسین(ع) انقلاب ساختاری خواستند؛ چراکه به علت عدم تعامل درست با حکومت معاویه نمی‌توانستند علناً منتقد حکومت باشند. البته از میان آن‌ها یک عده قدرت‌طلب هم منتظر مرگ معاویه و قیام بودند.

آقای دکتر برسیم به زمینه‌های اجتماعی شکل‌گیری نهضت امام(ع)؛ چه زمینه‌های اجتماعی دیگری را در این خصوص مؤثر می‌دانید؟

پیامبر در مدینه نمی‌خواستند مردم را به زور مسلمان کنند. ایشان در مدینه به‌اصطلاح دولت‌شهری اسلامی تأسیس کردند و برای اشاعه آن به سایر نقاط مبلغ می‌فرستادند؛ آن هم بر اساس اصل اساسی قرآنی «لا اکراه فی الدین». پیامبر می‌خواهد اتفاق درونی بیفتد و بعد جامعه‌سازی صورت گیرد.

از این زاویه حادثه عاشورا، یک انقلاب اخلاقی قلمداد می‌شود. امام(ع) در خطبه‌شان یک انقلاب فراجناحی و انسانی انجام دادند که بر پایه اخلاق بود. چنان‌که می‌بینید حتی در بحبوحه جنگ از توجه به خانواده هم غفلت نجستند. این گونه رفتارها در جامعه‌شناسی جنگ لازم است بیشتر بررسی شود. موفقیت نهضت امام نسبت به نخبگان دیگر هم همین خصوصیت اخلاقی و انسانی‌اش بود و برای همین در تاریخ ماندگار شد. پیامبر(ص) می‌فرماید: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق. جای جای حادثه عاشورا خانواده، محبت، دوستی و انسانیت است. متأسفانه ما تا امام حسین می‌گوییم یاد آب و تشنگی می‌افتیم که تناسبی با عظمت و بزرگی امام(ع) ندارد. ما باید وجه تمایز امام با بقیه نخبگان را بازگو کنیم تا عظمت نهضت عاشورا به درستی تبیین شود.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *