دکتر شریف لک زایی عنوان کرد؛

مروری بر برخی مولفه های بنیادین در حکمت سیاسی متعالیه

حکمت متعالیه بر ضرورت مختاربودن انسان تأکید می‌کند و انسان را مساوی با اختیار و ناچار از اختیار می‌شمارد؛ گو اینکه هیچ گاه نباید انسان، اختیار را از خود سلب کند و چاره‌ای از آن ندارد؛ ازاین‌رو این حکمت، زمینه فلسفی و نظری مهمی برای بهره‌گیری از آزادی فراهم می‌کند.

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی،دکتر شریف لک زایی،دانشیار گروه فلسفه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی طی مقاله ای در نشریه آموزش اطلاع رسانی معارف به تبیین مؤلفه های بنیادین در حکمت سیاسی متعالیه پرداختند که مشروح این مقاله به شرح ذیل می باشد:

درآمد

مهم‌ترین و برجسته‌ترین عنصر مورد بحث در حکمت سیاسی متعالیه، انسان است. در واقع، همۀ مباحث حول انسان درگرفته و زوایای مختلف حکمت از منظر انسان و برای انسان طرح شده و بسط یافته است. در این میان، عنصر حرکت ارادی، وجه بارز چنین انسانی است که می‌تواند منشأ اثر و تحول در جامعه بشود. انسان با بهره‌مندی از عنصر پویای حرکت- که ملاصدرا آن را با عنوان حرکت جوهری نظریه‌پردازی کرده است- به دنبال ساختن و ایجاد تغییر در خود و جامعۀ خود است؛ بنابراین، مؤلفه‌هایی همچون: حریت، امنیت، صلح، جهاد، عدالت، قدرت، سعادت و محبت به منظور تحرک‌بخشی به انسان قابل طرح است و ازاین‌رو در پی شدن و ایجاد پویایی و نشاط در جامعه انسانی است. همۀ این مولفه‌ها توسط انسان یا برای انسان انجام می‌شود. در ادامه به طور اجمال به برخی از این مولفه ها پرداخته می شود:

حریت
حکمت متعالیه بر ضرورت مختاربودن انسان تأکید می‌کند و انسان را مساوی با اختیار و ناچار از اختیار می‌شمارد؛ گو اینکه هیچ گاه نباید انسان، اختیار را از خود سلب کند و چاره‌ای از آن ندارد؛ ازاین‌رو این حکمت، زمینه فلسفی و نظری مهمی برای بهره‌گیری از آزادی فراهم می‌کند. در نگاه ملاصدرا از یک سو آزاد کسی است که شهوات بر او غلبه نیافته و از تعلقات و وابستگی‌ها رها شده است و از طرف دیگر، آزاد کسی است که مقهور و محکوم دیگری نباشد.

این نگاه حکمت متعالیه به شخص آزاد هم به لحاظ اخلاقی واجد اهمیت است و به ابعاد درونی نفس توجه می‌کند و به آن می‌پردازد و هم ابعاد بیرونی را مورد نظر دارد که در اجتماع کسی نتواند انسان را مقهور و محکوم کند و خود انسان نیز نپذیرد که مقهور و محکوم دیگری شود. درواقع دلیلی وجود ندارد که این بحث صریح با چنین اطلاقی صرفاً محدود به ابعاد درونی و معنوی و اخلاقی بشود؛ بنابراین می‌توان از این تفسیر موسع در حکمت متعالیه به نکات درخوری در آزادی در سطح اجتماع هم دست یافت. ابعاد درونی درواقع به‌نوعی سازنده ابعاد بیرونی و حتی جهت‌دهنده به انسان است که بتواند ابعاد جدیدتر اجتماعی عرصه حضور اجتماعی او را مورد توجه قرار دهد؛ اما نکته مهم این است که در این حکمت به این مسئله توجه و بر آن صحه گذاشته شده است.

صلح
از نظر حکمت صدرایی، هر چیزی که معرفت، امنیت و معیشت جامعه را مختل کند، از صلح دور شده است. از این منظر می‌توان گفت جنگ و صلح هر دو بر جامعه «عارض» می‌شود. در این معنا اگر عدالت حاکم باشد، صلح برقرار است و معرفت، امنیت و معیشت در جامعه به‌سامان است و اگر عدالت نباشد، جنگ، ستیز و اختلاف اتفاق می‌افتد؛ ازاین‌رو در فلسفه اسلامی بر عدالت به عنوان رکن هستی تأکید بسیار کرده‌اند و آن را در کنار علم و معرفت از مهم‌ترین ویژگی‌های حاکم مسلمان به شمار آورده‌اند.
در پاسخ به اینکه با توجه به آثار و از منظر صدرالمتألهین چه تصویری از صلح ترسیم می‌شود و صلح چه جایگاهی در فلسفه ایشان دارد؟ می‌توان ادعا کرد با توجه به چارچوبی که از آثار ملاصدرا دریافت می‌شود، به‌نظر در فلسفه سیاسی ملاصدرا تمامی عرصه‌های فردی و اجتماعی زندگی انسان درگیر مسئله صلح می‌شود و باید برای همه ارکان سه‌گانه زندگی یعنی فرهنگ، سیاست و اقتصاد صلح تدارک شود؛ در غیر این صورت نمی‌توان از صلح سخن گفت. درواقع چالش در هر کدام از سه بخش مورد اشاره می‌تواند به برقراری و تحقق صلح خلل وارد سازد. این در حالی است که تا کنون اثر مستقلی در زمینه صلح به قلم فیلسوفان مسلمان از جمله حکمای حکمت متعالیه نگارش نیافته است و باید در این زمینه بحث و گفت‌وگوهای جدی درگیرد و ابعاد آن با توجه به پرسش‌های مطرح و بحث بسط یابد.

جهاد
صدرالمتألهین در بخشی از مباحث خویش با بحث درباره فلسفه عبادات به بیان فلسفه جهاد که بخشی از عبادات است، می‌پردازد. از نظر ملاصدرا، «جهاد با کفار و نبرد با آنان برای دفع و رفع اموری است که از ناحیه آنان وارد بر اهل حق و ایمان می‌شود و موجب تشویش اسباب دیانت و معیشت می‌گردد؛ در حالتی که هر دو امر وسیله وصول به حق‌اند.» بر اساس نقل مذکور، در فلسفه جهاد، بر دو مسئله تأکید می‌شود: یکی رفع و دفع اموری که از ناحیه کفار بر اهل حق و ایمان وارد می‌شود. این نکته بسیار عام مطرح شده است و هر مسئله‌ای را می‌تواند شامل شود؛ به‌ویژه موضوعات معرفت و فرهنگ، امنیت و سیاست و اقتصاد و معیشت را در بر می‌گیرد. دوم شامل دو بخش است و مربوط می‌شود به آنچه موجبات تشویش اسباب دیانت و معیشت و به تعبیری فرهنگ و اقتصاد است. شاید بتوان گفت مهم‌ترین بخش که تهاجم کشورهای متخاصم ممکن است به آن بیشترین آسیب را وارد سازد، تخریب باورهای اعتقادی و ایمانی و فرهنگی است که به تعبیر ملاصدرا باید با آن مقابله کرد. بخش دوم آشکارا از درهم‌آمیختگی دیانت و معیشت سخن می‌گوید. درواقع برای اهل حق و ایمان، اسباب دیانت و معیشت هر دو وسیله وصول به حق تعالی هستند. از این منظر، آنچه به مسئله جهاد مشروعیت می‌بخشد، این است که بتواند دین و معاش انسان‌ها را تأمین کند و تحقق بخشد و در پی آن است که از این دو مسئله حمایت و اسباب اخلال این دو را دفع و رفع کند. آنچه البته در بخش دوم از کلام ملاصدرا در فقره نقل‌شده آمد، بیشتر ناظر به بحث قتال است؛ اما بخش نخست کلام ایشان عام است و ابعاد نرم و سخت جنگ هر دو را شامل می‌شود. شاید نتیجه سخن صدرالمتألهین این باشد که مؤمنانه‌زیستن و برخورداری از معیشت معمول باید برای اهل حق و ایمان مهیا شود و نباید در این زمینه کوتاهی کرد؛ حتی اگر تأمین آن به جنگ منتهی شود.

عدالت
دیدگاه کلی حکمت متعالیه درباره عدالت را از لابه‌لای متون و آثار حکمای حکمت متعالیه می‌توان استخراج کرد؛ از جمله در مهم‌ترین حالت از نظر ملاصدرا، حکمت افزون بر آنچه پیش از این درباره آن بیان شد، به معنای عدل و برخی مفاهیم مهم دیگر هم آمده است: «کلمه حکمت دارای معانی چند و اطلاقاتی متعدد است؛ از این قرار: عدل، علم، حلم، فلسفه، کلام موافق حق، صواب امر و سداد آن، حکیم یعنی صاحب الحکمه، علم خوب و عمل صالح، نفس عمل، معرفت حقایق اشیا، انجام فعلی که محمود باشد و اقتدا به خالق در عبادات به قدر طاقت». از این منظر، حکمت مساوی با عدالت هم تلقی می‌شود و امری که واجد حکمت نباشد، فاقد عدالت است؛ بنابراین حکیم نیز به دلیل انتساب به حکمت به‌تبع باید واجد عدالت باشد. درواقع حکمت، عدالت را با خود به همراه دارد و اساساً حکمت اقتضا می‌کند عدالت حاکم باشد. افزون بر اینکه عدالت با هستی در سازگاری است و هماهنگی هستی با عدالت هم ممکن و هم ضروری است؛ ازاین‌رو می‌توان دریافت که انسان و جامعه نیز باید با عدالت همراه باشد تا همراهی میان انسان و جامعه و هستی برقرار شود. در این نگاه، اساساً رمز بقای انسان و جامعه در هستی با عدالت ممکن است.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *