رئیس پژوهشکده اسلام تمدنی در سومین یادداشت انتخاباتی خود مطرح نمود:
مشارکت سیاسی؛ نقش نهادهای سیاسی در تثبیت الگوی مشارکت مطلوب
سیدمجید ظهیری: یکی از مهمترین بـسترهای تـوسعهی مشارکت سیاسی، احزاب و تشکلهای سیاسی هـستند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده اسلام تمدنی، سیدمجید ظهیری رئیس پژوهشکده اسلام تمدنی و عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در سومین یادداشت خود به مناسبت انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ آورده است: مشارکت سیاسی اساسیترین رفتار سـیاسی مـطلوب در جامعهی دینی است، به طوری کـه در صـورت خدشهدار شـدن ایـن اصـل، دیگر نوبت به سـایر رفتارهای سیاسی مطلوب نمیرسد و آداب دیگر سیاسی منوط به تحقق این اصل است و یکی از مهمترین بـسترهای تـوسعهی مشارکت سیاسی، احزاب و تشکلهای سیاسی هـستند.
مـشارکت سـیاسی مـردم در رونـدهای سیاسی و تأثیر در هـیأتهای تـصمیمگیری از شاخصهای مثبت توسعهی سیاسی است؛ چنان که پراکندگی احزاب سیاسی از شاخصهای منفی توسعه به شمار مـیرود، و بـدیهی اسـت که میان این دو شاخص ارتباطی عمیق وجـود دارد.
حـال مـشارکت سـیاسی یـعنی چه؟
مـشارکت سیاسی عبارت از فعالیتهای داوطلبانهای است که اعضای یک جامعه برای شکلدهی سیاستهای عمومی انجام میدهند.
نویسندگان فرهنگ جامعهشناسی، مشارکت سیاسی را شرکت در فراگردهای سیاسی که به گزینش رهـبران سیاسی میانجامد و سیاست عمومی را تعیین میکند و یا بر آن اثر میگذارد، تعریف کردهاند.
صریحترین و روشنترین معنی مشارکت سیاسی، فعالیت شهروندان عادی به منظور تأثیرگذاری بر تصمیمگیری حکومت است. مشارکت سـیاسی بـا فعالیت یا رفتار آشکار و قابل مشاهده، ارتباط تنگاتنگ دارد.
آنچه گفته شد در ادبیات سیاسی عمومی رایج است، اما آنچه در ادبیات سیاسی دینی در خصوص موضوع مشارکت سیاسی، قابل توجه مینماید ایـن اسـت که این مشارکت در چارچوب تکالیف و وظایف دینی مطرح میشود.
کاملاً واضح است که در اندیشهی لیبرال، مشارکت سیاسی به عنوان یک حق برای شـهروندان مـطرح میشود، اما در اندیشهی دینی مـشارکت اصـالتاً یک وظیفه و تکلیف دینی است و حق بودن آن از آن جا ناشی میشود که مهمترین حق هر عضو از جامعهی دینی این است که بتواند آزادانه و بدون هـیچ مـانع و رادعی به تکالیف و وظـایف دیـنی، مانند تکلیف مشارکت سیاسی خویش، عمل کند.
به وضوح دیده میشود که نگاه اسلام به این موضوع بسیار متعالی است و در بر گیرندهی تمام محاسن نگاه حق محور به مقولهی مـشارکت را دارد و عـلاوه بر آن، مزایای ویژهای ناشی از اندراج این حق محوری در یک نظام ایدئولوژیک را واجد است.
لیبرالیسم، ایدئولوژی ستیز است و لذا هیچ چیزی را به عنوان تکلیف و وظیفهی فردی برای پیروان خود ترسیم نمیکند؛ امـا در اسـلام همهی اعـمال بر مبنای تکلیف آرایش مییابد.
در بسیاری از کشورها نه تنها شرکت تودههای مردم در سیاست مورد تشویق قرار نـمیگیرد، بلکه به آنها اجازهی مداخله در سیاست هم داده نمیشود.
اکراه برگزیدگان حـاکم از شـرکت دادن مـردم در قدرت، دو علت اساسی دارد.
اول آن که حکومت، قدرت محدود کردن دخالت در سیاست را دارد. تا وقتی بیسوادی، بیخبری عمومی، ضعف و عـدم تـشکل و ناآگاهی تودهها و ناتوانی آنها در درک مسائل سیاسی وجود داشته باشد، برای حکومت کار نـسبتاً آسـانی اسـت که دخالت در سیاست را محدود سازد.
دوم آن که برگزیدگان حاکم اغلب میترسند که مبادا ارزشها، مـنافع و علایق آنها از میان برود. به طور کلی، رژیمهای مستبد به شیوههای مختلف مـیکوشند تا مردم را از دخالت کـردن در سـیاست بازدارند.
به برکت انقلاب اسلامی، امروز نظام جمهوری اسلامی نه تنها حق مشارکت را برای مردم محفوظ میدارد، بلکه چنان که گفته شد مشارکت سیاسی مردم را تکلیف و وظیفهای خطیر میانگارد و هـمواره آحاد ملت را در این خصوص مورد تشویق و ترغیب قرار میدهد.
بهترین نوع مشارکت سیاسی، مشارکت سازمان یافته است و یکی از بهترین راهکارهای مشارکت سیاسی سازمان یافته، حضور فعال و کارکرد درست احزاب و تشکلهای سـیاسی اسـت.
نظریهپردازان سیاسی معتقدند که مشارکت سـیاسی مـهمترین موضوعی است که احزاب به حل آن کمک میکنند و پژوهشهای انجام شده در باب تأثیر مستقل احزاب بر محیط خود نیز، اغلب، در مطالعات مربوط به مشارکت سیاسی متجلی شده است. البـته ایـن امر، بیشتر بدان خاطر است که اصولاً حرکت و تقاضا برای مشارکت سیاسی، مشخصترین ویژگی توسعهی سیاسی است.
کارکرد مشارکتی احزاب را میتوان، به یک تعبیر، به دو بخش اصلی تقسیم کـرد؛ بـخش اول بـه نخبهها بازمیگردد و عبارت است از فـراهمآوری امـکان تـحرک سیاسی برای افرادی که به دنبال فعالیت سیاسی کامل میگردند. بخش دوم دو جنبه دارد؛ اول ساختن افکار عمومی و کسب رهبری آن و دوم انعکاس آن به حکومت و مـنشأ اثـرگرداندن آن در اداره کشور.
احزاب سیاسی در جامعهی اسلامی علاوه بـر ایـن که به طور متداول باید کارکردهای عمومی یک حزب در ایجاد و توسعهی مشارکت سیاسی را داشته باشند، باید کیفیت خاص را نـیز در اجـرای ایـن کارویژه شامل شوند، که عبارت است از اصالت دادن به صحت و کـمال کلی روند سیاسی در جامعه، نه موفقیت محدود خود حزب.
در صورت وجود چنین کیفیتی در نحوهی اجرای کار ویژهی تـوسعهی مـشارکت سـیاسی است که احزاب مختلف، علیرغم سلایق گوناگون در یک امر، متحد و مـشترک مـیشوند. صرف نظر از این که چه حزبی موفقیت یا عدم موفقیت در فلان فرایند سیاسی، مثلاً انتخابات، داشـته بـاشد، نـفس توسعهی مشارکت سیاسی و تعالی سطح سیاسی جامعه از اهمیت خاصی برخوردار است.
در چـنین فـرضی اسـت که اختلاف سلیقهی احزاب، نه تنها موجب تشتت نمیشود، بلکه باعث تعالی سیاسی جـامعه مـیشود. احـزاب و تشکلهای سیاسی با اطلاع رسانی و آموزش درست و گستردهی الگوی صحیح مشارکت سیاسی در جامعهی اسـلامی نـیز میتوانند به توسعه و تعالی سیاسی در سطوح فردی و اجتماعی مدد رسانند. الگوی مزبور دارای ویـژگیهای ذیـل اسـت:
۱ ) نگاه به عمل سیاسی و اجتماعی همچون یک تکلیف دینی؛
۲ ) انجام عمل سیاسی و اجتماعی بـه مـثابه عبادت؛
۳ ) حق محوری و پرهیز از تعصب در تشخیص مصداق کنش سیاسی و اجتماعی صحیح؛
۴ ) تلاش در تـوسعهی اثـربخشی سـیاسی (یعنی هر مشارکت جوی سیاسی باید دغدغهی اثربخشی نیز داشته باشد).
اغلب یکی از عارضههایی کـه نـاشی از تلقی غلط از بند اول از الگوی صحیح مشارکت سیاسی در جامعهی اسلامی محسوب میشود، عـبارت اسـت از ایـن که تکلیف محوری مانع دغدغهی اثربخشی میشود، در صورتی که هر دو مورد مهم است و همین دغـدغهی اثـربخشی داشـتن هم خود یک تکلیف است.
یک عامل سیاسی نباید به بهانهی ایـن کـه به تکلیف خود عمل میکند و ضامن نتیجه نیست، به دغدغهی اثربخشی بیاعتنا باشد. این رویه و بـرداشت نـادرست، اغلب یا ناشی از جهل به این موضوع است که خود دغدغهی اثـربخشی داشـتن و تلاش برای انجام عمل سیاسی به نـحوی کـه آثـار و نتایج هر چه مطلوبتری داشته باشد، یـک تـکلیف است، و یا ناشی از تنبلی و کاهلی در انجام اعمال سیاسی و اجتماعی است.
در بسیاری از موارد، اگـر فـاعل سیاسی از یک عمل سیاسی نـتیجهی مـطلوبی نگرفته اسـت بـه نـداشتن تدبیر و دغدغهی اثربخشی مربوط میشود؛ یـعنی در حـقیقت فاعل سیاسی مزبور به تکلیف سیاسی خود به طور کامل عمل نـکرده اسـت.
هر حزب و تشکل سیاسی باید اطـلاع رسانی و آموزش گستردهی الگـوی مـذکور را سرلوحهی فعالیتهای خویش قرار دهـد.
بـیاعتنایی سیاسی یا بیعملی سیاسی از عارضههای مهمی است که ممکن است یک جامعهی سـیاسی بـدان مبتلا شود و از کارکردهای مهم احـزاب نـیز، مـبارزه با پیدایش و شـکلگیری چـنین عارضهای است.
بیاعتنایی یـا بـیعملی سیاسی عبارت است از کمبود علاقه به سیاست یا احساس عدم تعهد سیاسی و عدم درک مـسائل، کـه اساساً ریشهی اجتماعی دارد و ترس از ایجاد درگـیری بـزرگترین دلیل ایـجاد آن مـحسوب مـیشود.
بیاعتنایی یا بیتفاوتی سـیاسی دارای اشکال مختلفی است. بیعلاقگی به سیاست اغلب به این دلیل است که تصور میشود سـیاست فـقط مربوط به گروههای کوچک و برگزیدهی مردم اسـت و اکـثریت مـردم نـمیتوانند در آن نـقشی داشته باشند، و ایـن هـمان چیزی است که احزاب و تشکلهای سیاسی میتوانند در صورت انجام صحیح کارویژههای خود مانع آن شوند.
بدون دیدگاه