به همت گروه حکمت و کلام جدید و با ارائه دکتر محمدمسعود سعیدی عنوان شد:
مواجهه با معنویت های نوظهور
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده اسلام تمدنی، نخستین نشست از مجموعه نشستها و کارگاههای آسیبشناسی معنویتهای نوظهور با عنوان «آسیبشناسی مواجهۀ جامعه با معنویتهای نوظهور» روز چهارشنبه ۲ تیرماه ۱۴۰۰ طی دو جلسه از ساعت ۸ تا ۱۱.۳۰ در محل پژوهشکدۀ اسلام تمدنی برگزار گردید.
در این نشست دکتر محمدمسعود سعیدی عضو هیئت علمی گروه حکمت و کلام جدید پژوهشکده اسلام تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به ارائۀ بحث پرداختند و دبیر علمی جلسه نیز برعهدۀ اویس استادی، کارشناس ارشد فلسفه و حکمت اسلامی و کارشناس امور پژوهشی پژوهشکدۀ اسلام تمدنی بود.
استفاده از اهداف کاذب در جذب اعضا
در ابتدای جلسه آقای استادی دبیر علمی مقدمهای را به این شرح بیان داشت: برای اشاره به این جریانها از اصطلاحات و تعابیر مختلفی مانند معنویتهای نوظهور، عرفانهای نوظهور، عرفانهای کاذب و جنبشهای نوپدید دینی استفاده می شود که اصطلاح اخیر بیشتر در حوزۀ جامعهشناسی و جامعه شناسی دین کاربرد دارد. تمام این گروهها فعالیتهای خود را در قالب محتواهایی چون ورزش، مباحث علمی و روان شناسانه، مباحث ادبی و شاعرانه و عرفان ارائه داده و هدف خود را دستیابی به آرامش و پدید آوردن احساس خوشبختی و آرامش در پیروانشان میدانند. البته به تدریج در فرآیند جذب اعضاء، محتواهای غیرمتعارف خود را نیز آشکار میکنند.
رویکرد تبلیغی و اجتماعی در مواجهه با عرفان های کاذب
در ادامه دکتر سعیدی بیان داشتند مواجهه با این گروهها دارای دو بعد است: مسئلۀ دینی و مسئلۀ اجتماعی. مسئلۀ دینی به این معناست که به عنوان مبلغ دین، چه رویکردی را در مواجهه با افرادی که جذب این گروهها شده یت نسبت به آنها تمایل یافتهاند در پیش گیریم؟
مسئلۀ اجتماعی نیز ناظر به این است که گروهها نوپدید دینی و معنوی در راستای فرهنگ رسمی جامعه نیستند، از این رو معمولاً تعارضاتی را ایجاد میکنند که به ویژه در خانوادهها نمود مییابد. این کشمکشها و تعارضها گاه حتی به سطح حکومت، نهادهای رسمی و… رسیده و جنبۀ امنیتی مییابد.
اما در اینجا مقصود ما از آسیب، آسیب اجتماعی و مقصود از آسیب اجتماعی، بینظمی اجتماعی و اختلال در روابط اجتماعی مسالمتآمیز است.
ایشان سپس بحث اصلی را آغاز کرده و خطوط اصلی برهمکنش را که در تعامل میان این گروهها و جامعه رخ می دهد، در ۵ مقوله توصیف کردند.
اقشار آسیب پذیر در مقابل فرقه های معنویت های نوظهور
- مقولۀ نخست افرادی است که جذب این گروهها میشوند. در واقع عضوگیری این گروهها بیشتر براساس شبکه های اجتماعی و گروههای اجتماعی است مانند افراد یک محله، باشگاه ورزشی و… در این جا پنج عنصر مطرح است: سن، تحصیلات، طبقۀ اجتماعی، جنسیت، سابقۀ دینی
سن افرادی که جذب این گروهها میشوند معمولاً در گروه سنی نوجوانان و جوانان ۱۸ تا ۳۵ سال است. جالب اینکه این درصد متناسب با جمعیت جامعه نیست؛ یعنی اگر ۳۰ درصد افراد جامعه را جوانان و نوجوانان تشکیل میدهند در این گروه این رقم به ۸۰ تا ۹۰ درصد میرسد.
میزان تحصیلات و طبقه اجتماعی جذب شوندگان
عامل دوم طبقۀ اجتماعی است: افرادی که روابط گرم و صمیمی در خانواده دارند، کمتر جذب این گروه ها میشوند یا در صورت جذب نیز زودتر بیرون میآیند. از سوی دیگر افرادی که خانوادههای فروپاشیده دارند، شغل ندارند و با مشکلات و آسیبهای اجتماعی مختلف روبهرو هستند، بیشتر جذب این گروهها میشوند. عامل سوم تحصیلات است که در این زمینه نیز افرادی که به طور متوسط تحصیلات بیشتری دارند، جذب این گروهها می شوند، چون اینگونه افراد بیشتر و راحتتر با مطالب و مفاهیم جدید خو میگیرند و آمادگی ذهنی بیشتری دارند. البته تمام اینها براساس میانگین است و ممکن است موارد نقض نیز یافت شود. عامل چهارم طبقۀ اجتماعی است که تقریباً متناسب با سطح تحصیلات میباشد، یعنی کسانی که از طبقۀ متوسط و بالاتر هستند، جذب این گروهها میشوند.
آمادگی بیشتر خانم ها در پذیرش عرفان های کاذب
جنسیت اعضا، عامل بعدی است که البته در این زمینه هنوز نتیجۀ قطعی به دست نیامده است، اما در نگاه اول به نظر میرسد زنها آمادگی بیشتری برای پیوستن به این گروهها دارند، که دلیل آن یا مشغلۀ کمتر است و یا اینکه زنها معمولاً بیشتر تحتتأثیر احساسات قرار میگیرند و در این گروهها نیز بر احساسات بیش از هر چیز تأکید میشود. الته این دلایل علمی نیست، حدسی است، به ویژه اینکه پش از شکلگیری گروه و کشتن زمانی از عمر آن، معمولاً تعادل میان زنها و مردها به هم میریزد.
بررسی تأثیر سابقه دینی در پذیرش معنویت های نوظهور
عامل پنجم و نهایی سابقۀ دینی است. در تحقیقات انجام شده در این زمینه نیز ابهاماتی در نتایج وجود دارد. برخی معتقدند سابقۀ دینی تأثیری ندارد. اما برخی مدعی شدهاند جستجوگری دینی، پیششرط تغییر آیین است.
در مورد این ۵ عامل در جامعۀ ایران تحقیق جامعی انجام نشده است، اما پژوهشی که خود بنده در مورد عرفان حلقه انجام دادهام، نشان میدهد کسانی که وارد عرفان حلقه و کیهانی میشوند، غالباً سه پیشزمینۀ شخصی داشتهاند که وردشان به گروه و بقا در آن را تسهیل کرده است:
بیشتر دارای گرایشهای دینی و معنوی هرچند ضعیف بودهاند، چون حرفهایی در این گروه زده میشود که به پیشزمینۀ دینی حداقلی نیاز دارد. اهل تعقل و منطق نبودند، بلکه بیشتر بر احساسات خود تکیه میکردند.
واکنش جامعه در رویارویی با گروه های نوپدید دینی
مقولۀ دوم واکنش جامعه به این گروههاست. پاسخ اولیه جامعه به این گروهها توسط نهادهای مختلف چیست؟ دین رسمی، رسانهها، نهادهای اجتماعی و سازمانها داوطلبانه (سازمانهایی مردمنهاد که بوسیلۀ خانواده افرادی که جذب این گروهها شده بودند در کشورهای غربی به وجود آمد) معمولاً در ابتدا واکنش خصمانه نسبت به این گروهها داشتهاند. کشورها و حکومتهایی که گرایش دینی و مذهبی دارند مانند فرانسه، ایتالیا و کمی آلمان برخودی خصمانه نسبت به این گروه در پیش میگیرند چون دغدغۀ دین غالب حفظ خود و حفظ تمایز میان چیری است که انحراف میداند و آنچه مربوط به خودش است. البته جوامع گاه حتی نسبت به دینهای سنتی و رسمی دیگری که در جامعه شان رشد میکنند نیز چنین برخوردی دارند، مانند برخورد با اسلام در جوامع غربی که دین رسمیشان مسیحیت است.
در جامۀ ما نیز دین غالب (اسلام) با گروههای نوپدید دینی و معنوی مخالفت بوده و در پی حل این مشکل و ارشاد افراد است. حکومت ما در این زمینۀ بهطور مستقیم دخالت میکند و متأسفانه گاه کار به برخودهای امنیتی و فیزیکی میکشد. بنده در عین حال که چنین برخوردهایی را در مواقع لزوم و ضرورت انکار نمیکنم، معتقد هستیم این برخوردها اثربخش نیستند. در جامعۀ ما برخورد حوزویها (دین غالب) برخورد علمی نبوده است. بیشتر تحقیقاتی که در این زمینه توسط این گروه انجام شده، کافی نیست و مشکلات جدی دارد. بسیاری از روحانیون ما در این زمینه تحقیقات جدی ندارند و بیشتر به فقه یا کلام پرداختهاند، یعنی فاقد تجربه و مطالعات آکادمیک هستند. البته به فرض اینکه تجربۀ آکادمیک نیز داشته باشند، در نهایت میتوانند عقاید و ایدههایی گروههای نوپدید دینی را که در منابع آنها یافت میشود، استخراج نموده و تحلیل کنند و اشکالات آن را نیز مشخص نمایند، اما آیا آنچه در بیرون و سطح جامعه رخ میدهد، تنها محدود به همین افکار و ایدههاست؟ حقیقت این است که آنچه در بیرون و سطح جامعه رخ میدهد به عوامل مختلفی وابسته است و از اینرو با ایدهها و افکار ارائه شده در منابع این گروهها متفاوت است، هرچند محقق اجتماعی میتواند از تخصص فیلسوف و متکلم برای تحقیقات خود استفادۀ بهینه ببرد، اما در نهایت به یک پژوهش جامعه شناختی نیاز است. روشها، پیامدهای کارشان و… چیزهایی است که در شناخت این گروهها مؤثر است و این مسائل از حیطۀ تخصص روحانیون خارج است. منظور بنده این است که نمیتوان صرفاً افکار را به پدیدههای بیرونی نسبت دارد، و چه بسا براثر عوامل مختلف میان آنها تفاوتهایی وجود داشته باشد. این نوع تحقیقات مشکلات مختلفی دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود. در این گونه تحقیقات معمولاً کاذب بودن این عرفانها پیشفرض گرفته میشود، در حالی که اگر هرچه را ضداسلامی است، کاذب بنامیم، به نتیجهای نخواهیم رسید. این شاید برای جامعۀ مسلمین جواب باشد، اما روی دیگران تأثیری نخواهد داشت. اشکال بعدی یکسانانگاری و کلی پنداشتن تمام این گروهها و ویژگیهای آنها است، در حالی که میان آنها تفاوتهای بسیاری از جهات مختلف وجود دارد. تبیین غیرروشمند و استنتاجات شخصی و کتابخانهای یکی دیگر از مشکلات این نوع تحقیقات است، اما به این نکته توجه نمیشود که اینها فقط حدس است و به تأیید بیرونی و تجربه نیاز دارد تا درستی فهم ما را نشان دهد. همچنین غالباً اینگونه فرض میکنند که همۀ عرفانهای نوظهور توسط نظام سلطۀ غرب ساخته شده و پشتیبانی میشوند. اشکالات دیگر عبارتند از: اظهارنظرهای پشیینی دربارۀ توانایی یا عدم توانایی معنویتهای جدید و نوظهور در پاسخ به نیازهای مردم؛ نسبت دادن ضعف فکری به همۀ بنیانگذاران معنویتهای نوظهور؛ عدم توجه به متغیرهای دیگر در برخی تحقیقات آماری؛ محدود کردن جامعۀ آماری در برخی پژوهشهای کیفی به مصاحبه با نخبگان.
بررسی چگونگی روانشناسان جامعه شناسان با عرفان های نوظهور
مورد بعدی در این مقوله یعنی مواجهۀ جامعه با معنویتهای نوظهور، تحقیقات روانشناسان و جامعهشناسان است. جامعهشناسان معمولاً بیشتر با این گروهها همراهی و همدلی میکنند. اما روانشناسان بهویژه در تحقیقات اولیهای که توسط آنها دربارۀ این موضوع انجام شده است، معمولاً به بنیانگذاران این معنویتها مرضهای روانی مختلفی را نسبت میدادند و با اینگروهها مخالفت میکردند. البته امروزه تحقیقات روانشناسی متعادلتر شده و رویکرد جدیدی را اتخاذ نمودهاند. همانطور که عرض کردم جامعهشناسان کشورهای غربی چون بیشتر به حقوق مردم و آزادیها فکر میکردند، بیشتر به این گروهها حق میدادند و با آنها همراهی میکردند و بهم همین نیز جامعهشناسان معمولاً مطرود حکومت و دین غالب هستند.
چگونگی تعامل گروه نوپدید دینی با جامعه
اما مورد بعدی برهمکنش، واکنش خود این گروهها است. گاه گروهها تلاش کردهاند بومی شوند و خود را در شکل دین سنتی غالب بازسازی نمایند مانند بودیسم که وقتی وارد ژاپن شد و با برخورد قهری و خصمانه روبهرو گشت، بسیاری از ویژگیهای خود را تقلیل داد و جامعۀ سنتی ژاپن هماهنگ نمود. اما گاه این گروهها نیز مقابل برخورد خصمانۀ جامعه، برخورد خصمانه داشته و بر ویژگیهای گاه متعارض با جامعه اصرار میورزند. به عنوان مثال در مورد گروه عرفان حلقه نمونهای از هر دو مورد وجود دارد: عرفان حلقه ادعا میکرد (البته در لفافه) و طوری نشان میداد گویی برداشتی اصیل از عرفان اسلامی است چنانکه به برخی از آیات و روایات تا تعالیم و اصطلاحات دینی استناد میکرد و از اهدافی مانند اعتلای عرفان اصیل ایرانی سخن میگفت. اما تحقیقات نشان میدهد خود عرفان حلقه در عین حال ادعا و رسالتی جدید برای خود قائل است. بنابراین برخی از گروهها خود را بومی کرده و با جامعۀ هدف هماههنگ میکنند، اما در کل در بسیاری از موضع در برخورد با جامعه، متقابلاً رویکردی خصمانه اتخاذ میکنند؛ مانند تهمت زدن و نسبت دادن ویژگیهای شیطانی به دین رسمی و مخالفان خود. بهعنوان مثال عرفان حلقه تمام مخالفان خود را بازپرس و نیروهای اطلاعاتی معرفی میکرد.
شستشوی مغزی گروندگان به عرفان های نوظهور
نقطه برهمکنش چهارم شستشوی مغزی است. شستشوی مغزی پیروان و اعضاء و سوء استفاده از کودکان. اتهام اول در جامعۀ بیشتر است که معمولاً از سوی دین غالب، رسانهها، حکومت و… به این گروهها زده میشود. البته اتهام مغزشویی ادلۀ مستحکمی ندارد، یعنی همهگیر نیست. مغزشویی شیوهای متدوال در فرآیند تغییر آیین نیست، به این معنا که بسیاری بدون مغعزسویی به این گروهها گرایش مییابند جز مواردی انگشتشمار. البته نبودن مغزشویی به معنای انکار دستکاری ذهنی و عاطفی نیست، اما اینها به حد مغزشویی نمیرسد. در مورد سوء استفاده از کودکان نیز کلیت وجود ندارد.
سلامتی روحی اعضای گروه های نوپدید دینی
محور بعدی در برهمکنش جامعه و گروههای نوپدید دینی سلامتی روانی اعضاء بهطور کلی است. پریش از سلامتی روانی افرادی که به این گروهها میپیوندند دو گونه مطرح میشود: کسانی که به این گروهها ملحق میشوند چطور آدمهایی هستند؟ به بیان واضحتر چه افرادی بستر آمادهتری برای جذب به این گروهها دارند. این پرسش مدنظر ما نیست. پرسش بعدی این است که پس از پیوستن افراد به این گروهها، چه اتفاقی برای آنها میافتد؟ آیا سالم هستند یا سلامت روان خود را از دست میدهند؟ پیشتر عرض کردم که تحقیقات روانشناسی اولیه اعضاء و بنیانگذاران این گروهها را به بیماریهای روانی مختلف متهم میکردند. یک دلیل این نحوۀ برخورد این است که اصولاً در آن زمان که دورۀ اثباتگرایی و اقبال به علم تجربی است، با خود دین و دینداران مشکل داشتند و دینداران را افرادی دارای مشکل روانی توصیف میکردند. اما بعدها در اواخر سدۀ بیستم مشخص شد دین میتواند عنصری سازنده در سلامت روان افراد باشد، بنابراین نگاهها نسبت به این گروهها نیز تغییر کرد. گاهی زیانبخش بودن یا سودمند بودن، بر اساس ارزشهای فرهنگی تعیین میشود و به این ترتیب، حتی بر آسیبشناختی یا درمانی دانستنِ پیامدها نیز تأثیرگذار است. میتوان ارزشهایی عام و ضوابطی علمی را ملاک زیان و منفعت یا سلامت قرار داد. گروههای نوپدید دینی از این جهت یکسان نیستند، بلکه یک گروه دینی خاص ممکن است دارای آثار و پیامدهای متفاوتی باشد که به لحاظ ارزشهای فرهنگی یا ضوابط مشترک انسانی، برخی سودمند و برخی دیگر زیانبخش محسوب شوند.
مناسکِ گذار
در مورد محور پنجم نکاتی وجود دارد که عرض میکنم. نکتۀ اول این است که برخی از اندیشمندان جامعهشناسی از مفهوم مناسک گذار برای پاسخ به این سئوال که آیا مشارکت در این گروهها سودمند یا زیان بار است، استفاده کردهاند. مناسک گذار توسط انسان شناسها مطرح شد مانند گذار انسان از کودکی به بزرگسالی. ورود به گروه های نوپدید دینی و معنوی شبیه مناسک گذار است. فرد ابتدا از جامعه جدا میشود (پیشآستانهای) در مرحلۀ بعد از هویت پیشین خود رها شده (آستانهای) و طبق شرایط جدید، اجتماعی می شود و در مرحلۀ بعد با این هویت تازه دوباره وارد اجتماع میگردد. در این جا نیز فرد ابتدا مشکلاتی دارد، وارد این گروهها می شود، تغییراتی مییابد، متناسب با شرایط جدید خود و بهعنوان فردی جدید از این گروه ها خارج میشود. البت همانطور که عرض کردم مثبت بودن این تغییر قابل تعمیم نیست، چه بسا افرادی در مرحلۀ گذار بمانند و از این گروهها خارج نشوند و چهبسا برخی افراد حالات مثبتی پیدا کنند. باید توجه نمود در این معنویتهای نوظهور سختگیریها و تعصبات و اقتدارگراییهایی نیز وجود دارد که نشاندهندۀ بهزیستی سلامت روان نیست و مشکلاتی را به همراه دارد. منافع عضویت هر چه باشد، پیوستن به این گروهها، به طور قطع، یک راهحل قابلتوصیه و مرجح برای مشکلات جوانان، و دوای هر مشکل ذهنی و روانی که افراد در بحرانها تجربه میکنند، نیست.
درمان متعارف یا جایگزین؟
نکتۀ دوم این است که درمان متعارف و جایگزین کدام بهتر است؟ ادعای درمانگری یکی از جذابیتهای اصلی و یکی از مهمترین عوامل جذب این گروهها است و بسیاری از آنها دلیل حقانیت خود را نیز همین امر میدانند. این درمان، یک درمان جایگزین یا مکمل است، اما باید دید به فرض درست بودن، آیا به صرفه است که در مان متعارف را به خاطر آن رها کنیم؟ در میان غیرمتعارف قانونی و چهارچوبی ندارند، برخلاف درمانهای متعارف که دارای نظامنامه، چهارجوب، هنجار، کنترل و … استو مشارکت در جلسات درمان متعارف هیچگونه تعهد و پیبندی بدون قید و بندی از شخص نمیخواهد، در حالی که در درمان غیرمتعارف و جایگزین وفاداری کاملی از شما میطلبد و هیچ تعهد و هنجارو قانونی نیز ندارد.
برداشت و پژوهش اکثری؛ ناکام در حل مسائل دینی و اجتماعی
در پایان دکتر سعیدی نتایج بحث را این چنین و در قالب عباراتی بدین شرح ارائه نمود:
- امروزه، بیشتر پژوهشگرانی که جنبشهای دینی جدید را مطالعه میکنند، معتقدند بسیاری از افراد به میل خودشان به جنبشهای دینی جدید میپیوندند و چون به هر علتی مورد پسند ایشان یا به نفع ایشان است، در این گروهها میمانند.
- نتیجهگیری کلی دربارۀ سودمند یا زیانآور بودن عضویت در گروههای نوپدید معنوی، مبهم است.
- در ایران، برداشت اکثری و پژوهش اکثری، نه مسألۀ دینی را حل میکند و نه مسألۀ اجتماعی را.
- اگر به همۀ یافتههای موجود دربارۀ گروههای نوپدید معنوی توجه کنیم، تصدیق میکنیم که این گروهها، فقط نوعی نفوذ تبلیغی از بیرون نیستند که بتوان آنها را از طریق ارائۀ محدودیتهای اجتماعی و قانونی متوقف کرد. مقصود این نیست که سرمایهداری جهانی درصدد تولید و فروش معنویتِ کالاییشده و تهی به جامعۀ ما نیست، بلکه مقصود این است که واقعیتِ موجود، تحولات ریشهدارتری مبتنی بر روندهای کلان اجتماعی است که نمیتوان آنها را صرفاً به عملکرد سیاسی غرب و یا حتی عملکرد اقتصادی جهان سرمایهداری که بسیار پرنفوذتر است، فروکاست. معنویتهای نوظهور را باید در درجۀ اول یک مسألۀ داخلی بدانیم که سرکوب کردنِ آنها در ریشهکن کردنشان موفق نخواهد بود. نمونههایی از چنین واقعیتی را حتی در برخی از شبکههای صدا و سیما که مثلاً ورزشهایی مبتنی بر مدیتیشن را به عنوان اموری معنوی تبلیغ میکنند، دیدهایم.
بدون دیدگاه