نشست علمی«چالش های علوم انسانی اسلامی، با تمرکز بر علم اقتصاد اسلامی» با سخنرانی دکتر محمدرضا یوسفی شیخ رباط برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی دانشگاه، به همت مرکز مطالعات اقتصادی دانشگاه نشست علمی با عنوان «چالش های علوم انسانی اسلامی، با تمرکز بر علم اقتصاد اسلامی» با حضور اعضای هیات علمی دانشکده اقتصاد و اساتید، دانشجویان دکتری با ارائه دکتر محمدرضا یوسفی عضو هیأت علمی دانشگاه مفید روز سه شنبه یکم آبان ماه سال جاری برگزار گردید. خلاصه ای از نشست علمی مذکور به شرح ذیل است:
یوسفی عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد بیان کردند یکی از بحث هایی که می توان در مورد علوم انسانی اسلامی مطرح کرد بحث اقتصاد اسلامی است، وقتی که اقتصاد اسلامی در قرن بیستم مطرح شد بیشتر هدف آن یک نگاه اقناعی و جدلی بود یعنی در برابر تهاجم مکاتب سرمایه داری و سوسیالیستی که در دنیای غرب مطرح شدند و بعد کم کم در میان ما نیز مطرح گردید، ما نیز می خواستیم بگوییم که مکتب متمایزی داریم و در برابر گرایش جوانان به پیوستن به این مکاتب بتوانیم حرف هایی را بزنیم که قابلیت پذیرفته شدن داشته باشد و از آنجایی هم که ارتباطی با واقعیت زندگی ما نداشت این مباحث یک حالت برون زایی داشت و هیچ وقت با عینیت جامعه ارتباط برقرار نکرد و برای حل معضلات جامعه هم به کار برده نشد. معمولا ویژگی های این بحث ها این بود که یکسری مبانی فلسفی خود مکاتب سرمایه داری و سوسیالیستی مورد نقد قرار می گرفت، تجاربی که آن کشورها داشتند آن تجارب مورد بحث قرار می گرفت و به عنوان شکست محسوب می شد. تجربه سوسیالیست ها در شوروی سابق، سرمایه داری در بحران کبیر و امثال اینها را به عنوان نقاط شکست آن مکاتب و همینطور آسیب های دیگری که وجود داشت مطرح می کردند. از آن سو برای خود ما نیز معمولا به منابع اولیه (تجربه صدر اسلام) استناد می شد. بنابراین مکتب اقتصاد اسلامی، مکتب برتر تلقی می گردید.
عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد عنوان داشتند، بحث علم اقتصاد اسلامی هم حدود شاید دو دهه حتی بیشتر در میان مسلمانان و اقتصاددانان مسلمان مطرح شده است. اما در مرحله ی اول طرح موضوع علم اقتصاد اسلامی به این تعبیر صورت گرفت که علم اقتصاد اسلامی را که صحبت می کنیم، علم را به معنای دانش تعبیر می کنیم نه به عنوان یک علم تجربی. با این معنا که هر چیزی را که بشود دانش از آن نام برد، بطوری که در کتب قدیمی ما هم مطرح شده است علم اقتصاد اسلامی به آن می گوییم. برخی از شخصیت های خود ما در ایران از جمله جناب آقای دکتر دادگر، در رساله دکتریشان که بعدها کتاب شد با همین نگرش علم اقتصاد اسلامی تعبیر می کنند، علم را به معنای دانش می گیرند نه علوم تجربی. اما تفسیر دومی که مطرح شده است این است که ما می توانیم علم اقتصاد اسلامی داشته باشیم علم اقتصاد اسلامی به معنای یک دانش تجربی که مطرح شود، حال اینکه آیا این امکانپذیر است یا خیر؟ موضوعی است که مدتی است مطرح شده است.
یوسفی در ادامه بیان کرد در علوم معمولا نظریه ها در یک چارچوب نظری مطرح می شوند بنابراین اگر ما طرحی به نام علم اقتصاد اسلامی هم داریم خاستگاه نظریاتی که در این بستر تولید می شود حائز اهمیت است. خود مفاهیمی که در علوم مطرح می شود این هم یک خاستگاه های خاصی دارد که به راحتی مفاهیم را نمی توانیم جا به جا کنیم و مصطلحاتی که در درون این دانش ها وجود دارد. بنابراین چارچوب های نظری، مفاهیم، بسترها از اهمیت خاصی برخوردار هستند. در مورد ویژگی هایی که علم و علم تجربی دارند، در تعریفی که مارک بلاگ به علم بیان کرده است، ما علم را یک مطالعه روش مند می دانیم، مطالعه ای که یک تبیین روش مند و نظام مندی را از موضوع بیرونی داشته باشد و بعبارتی یک سازگاری درونی در درون این نظریات وجود داشته باشد. این یکی از ویژگی های علم است ما هر چیزی را علم نمی دانیم، یک چیزی که روش مند شما را به نتیجه برساند. دومین نکته حایز اهمیت این است که معمولا نظریات علمی که در چارچوب الگوها مطرح می شود و از زوایای خاص به تبیین می پردازند. یعنی به تعبیر برخی از نویسندگان حکایت نظریات، حکایت از یک زاویه خاص عکس گرفتن است بنابراین بحث .کنه و وجه مطرح می شود و این که ما نمیتوانیم تمامی جنبه های واقعیت بیرونی را منعکس کنیم بلکه چون براساس چارچوب های نظری خاصی صحبت می کنیم یک روی از واقعیت را می توانیم انعکاس بدهیم و این رویه از واقعیت در چارچوب نظریه خاص معنا می شود. مثال های متعددی برای این مباحث مطرح شده است. به عنوان مثال نظریه مقداری پول، تغییرات پول را علت تغییر سطح عمومی قیمت ها می¬داند. اما این نظریه را نمی¬توان بدون فروض شرایط اشتغال کامل، اقتصاد ایستا، ثبات درآمدملی، ثبات الگوی مبادله و الگوی دریافت و پرداخت و در نتیجه در اقتصاد ثابت بودن سرعت گردش پول بررسی کرد. یعنی اساسا اگر این مفروضات را ما کنار بگذاریم به این جنبه ها نمی رسیم یا اگر باز برگردیم و از حیث مکتبی نگاه کنیم در علم اقتصاد، کلاسیک ها و نهادگرایان را نگاه کنیم این انسان عقلایی و عقلانیت محدود را در یک تقابل تعبیر کنیم یا کنار هم متفاوت تعبیر کنیم بهتر است. اینکه ما به عقلانیت محدود معتقد باشیم ما را به یک نتایج می رساند، اینکه ما به انسان عقلایی به معنای متعارف خودمان که در اقتصاد ارتدوکس مطرح می شود معتقد باشیم ما را به یک نتایج دیگری خواهد رساند. بنابراین براساس این صحبت ها بحث این است که اگر علم اقتصاد اسلامی می خواهیم طرح کنیم طبیعتا باید یک علم روش مندی را باید داشته باشیم در چارچوب ها و الگوهایی هم قابل ذکر است.
عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد عنوان داشت: معمولا وقتی که ما در رابطه مکاتب علمی صحبت می کنیم، می گوییم این مکاتب علمی باید الگوهای نظری شان مشخص باشد، باید آن بسترهایی که در آن بسترها نظریات متولد می شوند بایستی بیان شوند. در غیر اینصورت آن نظریه نمی تواند یک تولد مناسبی را داشته باشد. در خصوص علم اقتصاد به عنوان یک علم تجربی اینکه وظیفه علم اقتصاد چیست، خیلی ها معتقدند که توضیح و تبیین است تجویز نیست و در کنار آن نیز یک عده معتقدند هم وظیفه آن تبیین است و هم تجویز است. بخاطر اینکه اساسا این علوم تجربی بطور کلی و علم خاص اقتصاد هم بطور خاص که ما در مورد آن صحبت می کنیم برای بهبود زندگی عملی افراد آمده است. آمده اند بهبودی را برای ما ایجاد کنند. اگر بخواهند این کار را انجام دهند در قدم اول باید بتوانند روابط بین پدیده ها را در عالم بیرونی به خوبی تبیین کنند و پس از اینکه تبیین صورت گرفت باید بتوانند تجویز و توصیه هایی به سیاستگذار داشته باشند. تا بتوانند به بهبود زندگی ما کمک کنند. آن اختلافی که وجود دارد بهرحال بعضی ها تجویز را جز وظایف علم اقتصاد نمی پذیرند و فقط تبیین را وظیفه علم اقتصاد می دانند. مارک بلاک می گوید نه تجویز هم جزء وظایف علم است و بنظر ما هم همینطور می تواند باشد.
یوسفی در ادامه بیان کرد: نظریاتی که در علم اقتصاد مطرح می شود در چارچوب مکاتب اقتصادی است یعنی اگر ما در مورد کلاسیک ها صحبت می کنیم باید اشتغال کامل و آن فروض پایه ای را در نظر بگیریم تا بتوانیم بحث هایی را داشته باشیم. اگر آمدیم کینز را بحث کردیم باز هم یکسری مفروضاتی را داشته باشیم. همانگونه که در کتاب اقتصاد پولی هریس هم وقتی که اینها را در تقابل هم قرار می دهد مکتب کلاسیک و کینز را سه اختلاف اساسی مبنایی برای هر دو مکتب بیان کرده و بعد می گوید ما بقی این اختلافات در پرتو این سه اختلاف معنادار است. یعنی آن بحث های مبنایی در اینجا حایز اهمیت است. حتی مکتب نهادگرایی هم همینطور است. آن عقلانیت محدودی که آنها به آن اعتقاد دارند حالا چه بحثی که بخواهیم از سایمون و دیگر نویسندگان مانند هایک بگیریم هم بهرحال تفاوت های کلیدی و مفروضی را در این جا ایجاد می کند. سومین ویژگی که علوم تجربی و به ویژه در مورد علم اقتصاد داریم این است که این علوم در طی زمان تکامل پیدا می کنند. به قول برانسون اگر ما بخواهیم مثال واضحی بزنیم برای این مورد خاص نظریه مصرف شاید گویاترین مثال باشد. در نظریه مصرف کینز فرضیه ای را مطرح می کند که ما اسم آن را نظریه مصرف کینز می گذاریم ولی این نظریه عملا با مطالعات ابتدایی که تایید می شود یک مدت که میگذرد با دو تناقض خیلی جدی مواجه می شود. یکی نظریه کوزنتس مشهور و دوم آن پیش بینی ای که برای بعد از جنگ جهانی دوم مطرح می کنند مشخص می شود این نظریه کاستی ای دارد و نظریه باید احیا شود. نظریات بعد می آیند که این کاستی ها را جبران کنند تا به نظریه مودیلیگیانی و فریدمن می رسد. بنابراین ماهیت علوم و علوم تجربی یک ماهیتی است که اینطور نیست به جایی برسد که علم توقف کند و بگوییم قضایا تمام شد، نه مرتبا نظریات رو به تکامل است. ویژگی دیگر همه علوم و از جمله علم اقتصاد طبیعتا تعمیم گرایی هست. یک بحثی در منطق مطرح می شود که الجزیی لایکون کاسبا و لا مکتسبا اطلاعات فردی یکی به دیگری قابل سرایت نیست، باید عمومیتی باشد یک جنبه کلی وجود داشته باشد که ما بتوانیم به موارد مشابه آن را تسری دهیم.اگر ما تعمیم گرایی را در این دسته از علوم نپذیریم بطور طبیعی نمی توانیم قواعد عامه و نظریاتی را هم استنباط کنیم.
یوسفی در ادامه برخی از ویژگی های مطالعات دینی بیان کرد: طبیعتا هدف مطالعات دینی کشف دیدگاه دین است حالا در هر زمینه ای که ما بخواهیم دنبال کنیم. چه بحث های نظری، چه بحث های کلامی و مشابه آن و بحث های تفسیری که در واقع می خواهیم حقیقت کلام خدا را درک کنیم، چه آن علومی که علوم دینی محسوب می شوند و جنبه عملی دارند مثل فقه که در نهایت ما می خواهیم احکام مکلفین را در آنجا بیان و تکلیف آن ها را مشخص کنیم، همه این ها کشف دیدگاه دین است. از آنجایی که ماهیت مسائل دینی متنوع است برخی بحث های فقهی است برخی بحث های کلامی است، برخی بحث های روایی است و امثال اینها، هرکدوم بر حسب طبیعت خودش دارای یکسری روش های متناسب با خودشان هستند. یعنی اگر شما در فقه می خواهید اجتهاد کنید روش خودش را دارد، مباحث کلامی روش خودش را دارد و… . نکته دیگری که در مباحث دینی هم مطرح می شود نظریات دینی هم در چارچوب ها و الگوهای معینی قابل ذکر هستند که اگر آنها تغییر کنند می تواند در نتایج موثر باشد. به عنوان مثال ما در فقه چند مبنای کلیدی داریم یکی اینکه احکام جاودانه هستند اصل بر این است احکامی که در قرآن کریم بیان شده است و یا اینکه احکامی که توسط ائمه معصومین بیان شده است برای همه ی زمان ها بیان شده است الا اینکه خلاف آن ثابت شود، و همینطور چارچوب های زبانی که امروزه به آن مسائل هرمونوتیک در علم اصول گفته می شود ادبیات خاصی در آنجا برای ما بیان می شود آنها مبناهای این مباحث می شوند.
عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد عنوان داشت: با توجه به علم اقتصاد و اقتصاد اسلامی که اگر علم اقتصاد است ویژگی های تجربی خودش را دارد اگر بحث اسلامی را مطرح می کنیم مفاهیم خودش را دارد، این بحث مطرح می شود که آیا اساسا چیزی به نام علم اقتصاد اسلامی معنی دار هست یا خیر؟ تقریبا بسیاری از دانشمندان مباحث اقتصاد اسلامی اعتقادشان بر این است که اگر منظور این باشد که علم اقتصاد در کتاب مقدس بیان شده است یا خداوند متعال خودش را متکفل بیان مباحث اقتصادی به نحو علمی کرده باشد چنین چیزی نیست و اساسا رسالت دین چنین چیزی نیست، رسالت دین بیان هدایت مردم، جهت دهی مردم، کمک به مردم برای اینکه خودشان را بتوانند به خدای متعال نزدیک کنند، هست. در حالیکه رسالت علومی مثل علم اقتصاد تبیین روابط بین پدیده ها در عالم خارج است برای اینکه ما درک بهتری پیدا کنیم و برای اینکه به سطح بهتری از زندگی برسیم. بنابراین این دو رسالت متفاوت هستند. مرحوم شهید صدر می فرمایند اساسا ما به این تعبیری که عرض کردم علم اقتصاد اسلامی به این معنا که رسالت دین است که چنین کاری انجام دهد نداریم. اما می توان معنای دومی برای علم اقتصاد اسلامی داشت به این معنا که ما باز هم در مقام تبیین روابط بین پدیده های بیرونی قرار می گیریم اما همانطوری که مکتب کلاسیک برای اینکه بتواند تبیین کند یک مبانی تئوریک دارد. یک چارچوب های نظری دارد و برخی از آن چارچوب های نظری چارچوب های کلامی است یعنی اگر شما به صحبت های کینز در دهه بحران کبیر وقتی نقد نظریه کلاسیک ها می کرد توجه کنید مرتبا آنها اینطور مطرح می کردند که بگذاریم زمان بگذرد و به مرور زمان این مسائل رفع می شود. بطور طبیعی مکاتب یکسری چارچوب ها و مبانی نظری دارند کما اینکه برخی از انها از بسترهای اجتماعی ایجاد می شوند مثل بحث اشتغال کامل مکتب کلاسیک ها بخشی از آن از این واقعیت بیرونی مطرح شده است. کینز هم که بحث اشتغال ناقص را مطرح می کند براساس واقعیت بیرونی و رکود برزگی که در ان دوره صورت گرفته آن فروض را وارد کرده است و به همین دلیل هر کدام از اینها دارند یک بخشی از واقعیات را براساس پیش فرض های خودشان مطرح می کنند. بنابراین اگر ما بتوانیم یک چارچوب هایی نظری داشته باشیم که برخی از این ها توسط یک اقتصاددان مسلمان الهام گرفته از تعالیم دینی و برداشت اوست نه برداشت دین و میتواند علم اقتصادی را پایه گذاری کند که در مقام تبیین واقعیت بیرونی باشد. همانطوری که نهادگرایان هستند،همانطوری که کلاسیک ها و کینزین ها هستند. اگر ما به معنای دوم اقتصاد اسلامی توجه کنیم که به نظر من این معنا قابلیت عمل دارد آن وقت این علم اقتصاد اسلامی باید یکسری چیزهایی را بپذیرد ازجمله چیزهایی که باید بپذیرد اینکه خودش را بعنوان یک مکتب رقیب مطرح کند، همانطوری که یک مکتب کلاسیک هست یک مکتب کینز هست. علم اقتصاد اسلامی هم با هدف تبیین روابط بین پدیده ها به تبیین بپردازد. لذا به عنوان مکتب رقیبی می تواند ذکر شود. دوم اینکه اگر اینطور است باید قواعد علوم تجربی در حوزه اجتماع را هم بپذیرد یکی از قواعد این است که از آن هدف اقناع خودش دست بردارد. آن هدفی که تنها حفظ ایمان آدم ها برای آن مهم بود یعنی دوره قرن بیستمی که هر لحظه فکر می کرد این جوانان تحت تاثیر شعارهای سوسیالیست ها ممکن است بروند و مارکسیست بشوند و باید یکجوری جوانان را حفظ کنیم، با شعارهای امیرالمومنین با شعارهای ابوذر و امثال اینها و یک ترسیم اینکه ما بهتر منافع فرودستان را حفظ می کنیم تا دیدگاه های سوسیالیست ها، از این مسائل دست بردارد و سعی کند به تبیین روابط بپردازد پس هدف را باید تغییر دهد و این را بپذیرد. از انجایی که هدف مطالعه الان متحول می شود هدف میاد توضیح و تجویز می شود و همینطور هم بیاید الگوها و چارچوب های نظری خودش را به آشکارا بیان کند. آخرین نکته این است که تعمیم گرایی که خاصیت این علوم و علوم تجربی به طور کلی است را بپذیرد اگر تعمیم گرایی را نپذیرد آن وقت کار سخت خواهد بود.
مدیرمرکز مطالعات اقتصادی در ادامه بیان کرد که اگر ما این ها را بپذیریم که در علم اقتصاد اسلامی که به عنوان علم تجربی می خواهد مطرح شود حتما مواجه با برخی از مشکلات می شود و یکی از این مشکلاتی که با آن مواجه می شود این است که در تعارض با برخی از مفروضات یا فرضیه های مبتنی بر منابع دینی قرار می گیرد. ممکن است ما روایتی داشته باشیم که در آن روایت بیان شده است که اگر ربا در آن جامعه داده شود مکاسب تعطیل می شوند و برخی از افراد از طریق فعالیت های ربوی خودشان دیگر هیچ فعالیت اقتصادی آنها انجام نمی دهند. یا اینکه ربا موجب فقر در جامعه می شود و ما هم تلقی کنیم وقتی این تعبیرات هست تعبیرات تعبیرات عامی هست و برای همه زمان ها و همه مکان هاست. ما این ها را به عنوان فرضیه های مطالعه ی علمی و تجربی خودمان بکار بگیریم. اگر اینها را مورد مطالعه تجربی خودمان قرار دادیم نتایج مطالعات ما با آن فرضیه هایی که مبتنی بر روایات ما، تعالیم دینی ماست، سازگاری داشته با مشکلی مواجهه نشویم. اما اگر با جایی مواجه شدیم که در آنجا فرضیه ما نقض می شود، ممکن است اینطور گفته شود که یک مطالعه تجربی هم محدودیت های خودش را دارد و بنابراین این تعارض چیزی را نشان نمی دهد. اگر این تعارض را تکرار کردیم به گونه ای که یک بار دو بار ده بار در جوامع مختلف ما مرتبا این تجربه را پیدا کردیم و در تمامی این موارد دیدیم که آن روایاتی که ما داریم ذکر می کنیم آن روایات دارد نقض می شود. طبق این مطالعات تجربی آن وقت در این حالت ما چه باید بکنیم. آیا در این حالت علم اقتصاد اسلامی باید تکلیف خودش را نشان دهد؟ آیا ما باید به این نتیجه برسیم که مطالعه تجربی ما چون با یک روایتی ناسازگار است پس ما آن مطالعه تجربی مان را کنار بگذاریم یا اینکه نه راجع به آن روایت صحبت کنیم مثلا اگر روایت ضعیف است آن را کنار بگذاریم و بگوییم قطعا این روایت از معصوم صادر نشده است یا برداشت از این آیه به این معنا که ما استفاده می کنیم درست نیست. در قرن بیستم خیلی از اقتصاددانان مسلمان مطرح کردند که انفاق موجب بهبود توزیع درآمد می شود و خیلی روی این بحث دست گذاشتند که در تفکر اسلامی وقتی که ما مرتبا تعالیم دینی را نگاه می کنیم و تشویق به انفاق وجود دارد برای اینکه توزیع متعادل شود و آن چیزی باشد که دین می خواهد. برخی از مطالعات تجربی نشان داده است که انفاق تاثیر چندانی در بهبود توزیع درآمد ندارد. جفری جل در پاکستان مطالعه کرده است و دیده است که انفاقاتی که در جامعه وجود دارد اثر معنی داری بر روی توزیع درآمد ندارد. در پایان نامه آقای وحید مهربانی به راهنمایی دکتر سبحانی نیز نشان داده که در ایران نیز انفاق تاثیر چندانی روی توزیع درآمد ندارد. این گزاره ای که از سوی اقتصاددانان و متفکران مسلمان وجود دارد با این ها چه باید کرد؟ این از آن بحث هایی است که تعارضات بین علم و دین مطرح می شود برای بخشی از آن می توان راه حل هایی ارائه کرد و بخشی از آن تعارضات جدی است و باید تاملات دیگری را داشته باشیم. اگر ما با مطالعات تجربی قطعی به نتایجی برسیم روایات را کنار می گذاریم.
نکته دیگری که در اینجا مطرح می شود چالش تعمیم گرایی هست به این معناست که مثلا ما می گوییم ربا حرام است و در روایات نیز می بینیم که ربا به این دلایل حرام است. آن ویژگی هایی که برای ربا مطرح شده است ما سایر مواردی هم پیدا می کنیم که دقیقا همان نتایجی را که ربا دارد مطرح می کند اینجا هم همان هاست. اینجا آیا ما بگوییم این هم رباست؟یعنی چون ربا حرام است این هم حرام است؟ یا نه به عنوان مثال ما می گوییم اوراق قرضه ای که دولت آمریکا صادر می کند رباست و هیچ فرقی با ربایی که ما داریم ندارد. در واقع تعریف ربای شرعی به آن صادق است و کارکردش هم همان است. حال اگر ما اسناد خزانه ای را تعریف کنیم و این اسناد خزانه را سعی کنیم با تعریف فقهی متفاوت بیانش کنیم اما کارکردها همان کارکرد است، یعنی اگر ربا این کارکردها را دارد آن اوراق قرضه هم این کارکردها را دارد، آیا ما مجازیم این را تعمیم دهیم؟ و بگوییم علم اقتصاد و علوم تجربی تعمیم گرا هستند. پس بنابراین هرچیزی که با علم یقینی که ماداریم که شرع مقدس ربا را حرام کرده است و احکام الهی هم تابع مصالح و مفاسد هستند بنابراین هرچیزی که همین کارکرد را داشته باشد حکم ربا را دارد، نه اینکه اسم آن را ربا بگذاریم ولی از نظر احکام مبتنی بر ربا یا ما با قطعیت بگوییم این هم مثل ربا است و حرام است و یا حداقل احتیاط کنیم در مورد انها، آیا می توانیم همچنین کاری را انجام دهیم یا خیر؟ این نیز چالشی است که باید نسبت به آنها تاملی داشته باشیم.
آخرین نکته ای که بحث می شود بحث کارکرد گرایی است یعنی ما که دنبال کارکردها هستیم شبیه همان تعمیم ها می شود ما به نتایج عملی ها باید توجه کنیم. اگر یک چیزی کارکردی را داشت در مورد آن چگونه می توانیم قضاوت کنیم اگر این ها باشد یعنی ما بخواهیم اصالت را به علم اقتصاد بدهیم یک مقداری جانب گرایانه به اقتصاد نگاه کنیم برای اینکه علم اقتصاد اسلامی پیش رود طبیعتا ما باید برگردیم به فقه خودمان و در مورد متد فقهی خودمان که الان به یک تعبیری ما الان فقه نص گرا داریم این را تجدید نظر کنیم بیشتر روی مقاصد الشریعه ای که دیگران مطرح می کنند قابل طرح می شود. منطق گرایی در افق مباحث فقهی ما جا پیدا خواهد کرد. آن چیزی که در فقه جا پیدا می کند و شکل می گیرد بحث این است که آیا مناطات احکام شرعی به ویژه در معاملات قابل درک و کشف هستند یا خیر؟اگر ما بخواهیم چیزی به نام علم اقتصاد اسلامی به این معنایی که عرض شد داشته باشیم باید به این سمت برویم که فقه ما در حوزه مسائل اجتماعی و بطور خاص در حوزه علم اقتصاد مناطات احکامش قابل کشف باشد در غیر اینصورت اگر کسی بگوید که این مناطات قابل کشف نیستند در اینصورت ما چیزی به نام علم اقتصاد اسلامی ای که جدی گرفته شود نخواهیم داشت. یعنی بر می گردیم به همان حالت های اولیه که یکسری حرف هایی را می زنیم که آن حرف ها جنبه ای هست که توسط اقتصاددانان مسلمان جدی گرفته نخواهد شد، لذا پرسش های جدی که در حوزه فلسفه فقه و روش شناسی فقه مطرح می شود که بحث ثابت و متغیر در دین باید مورد نگاه مجدد شود، فلسفه اجتماعی فقه و اهمیت کارکردها در فقه معاملات، جایگاه مقاصد شریعت یا حدود تخصیص سنت به کتاب خدا، کشف ملاکات احکام در مباحث اقتصادی این ها مجموعه چیزهایی است که فقه ما را دچار چالش می کند یعنی ما را در یک دوگانگی قرار می دهد اگر بخواهیم این طرف قضیه بیاییم و مصر باشیم که علم اقتصاد اسلامی ممکن است. ما باید فقه را یک نگاه دیگری کنیم اگر فقه را با همین فلسفه وجودی خودش در دوره معاصر ببینیم تقریبا می شود گفت علم اقتصاد اسلامی به معنای علم تجربی ناکارامد هست و هیچ وقت هم جدی نخواهد گرفته شد.
در ادامه نشست سایر اعضای هیات علمی دانشکده اقتصاد و اساتید، نقطه نظرات و دیدگاه های خود درخصوص «چالش های علوم انسانی اسلامی، با تمرکز بر علم اقتصاد اسلامی» مطرح نموده و دیدگاه مطرح شده توسط دکتر محمدرضا یوسفی به موضوع مورد اشاره را مورد نقد و بررسی قرار دادند.
بدون دیدگاه