دکتر سیدعلیرضا واسعی: نظم با سه مقوله عدالت، قانون و پشتوانه اجرا که نظام حکمرانی باشد پیوند دارد.
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده اسلام تمدنی، دکتر سیدعلیرضا واسعی عضو هیأت علمی گروه هنر و تمدن اسلامی پژوهشکده اسلام تمدنی در شب بیست و چهارم رمضان ۱۳۹۹ بخش دوم سخنرانی با عنوان «امام علی (ع)، الگویی در تراز تمدنی» با دین آنلاین داشته اند که به شرح ذیل آمده است:
به مناسبت روزها وشبهای گرانقدری که در آنها قرار گرفتهایم بحثی را با عنوان امام علی الگویی در تراز تمدنی پیش کشیده بودم و بخش کوتاهی از آن را تقدیم سروران معزز کردم اما براین احساس هستم که آن بحث نیازمند دستهای از گفتوگوهای تکمیلی است به همین جهت بخش دیگری را بر آن میافزایم و اگر توفیق باشد شاید بخشهای دیگری را وارد عرصه کنم.
در آن گفتوگو دو مبنا و دو نکته اساسی را پایه بحث خودم قرار دادم. یکی آن که تمدن با همه تعاریف مختف و گوناگونی که دارد یک وجه یا نوعی از زندگی که در آن آدمیان به صورت مسالمتآمیز، همگرا، برابر و مختارانه بتوانند در کنار یکدیگر زندگی کنند. بر این نکته، نکته دومی را افزوده بودم که به گمانم از اهمیت بسیار بسیار بالایی برخوردار است و آن هم این است که اگر بخواهیم گوهر تمدن را شناسایی کنیم یا آن نکته کانونی و اساس تمدن را بشناسانیم، میتوانیم بگوییم ک تمدن بر محور ارجگذاری و اهتمام داشتن به دیگری و اهمیت دادن به غیر استوار است و در یک تعبیر و اصطلاحی عرض کردم که دیگری را چون خود دانستن و دیگری را مثل دیگری انگاشتن کانون و محور و گوهر تمدن است. و اساساً زندگی اجتماعی بشر با همین نگاه معنا پیدا میکند و هرچه این نگاه عمیقتر و بالاتر و دقیقتر باشد سطح تمدنی آن جامعه بالاتر و ارجمندتر است و هرچه سطح پایینتری را دنبال کنند به همان میزان از تمدن فروتری برخوردار هستند. از همین منظر به کلام امام علی روی کردم و نکاتی را به عرض عزیزان رساندم. اما شاید این پرسش به جا باشد که چه شاخصهایی وجود دارد تا ما یک جامعه متمدن را از یک جامعه غیرمتمدن باز شناسیم و به تعبیر دیگر معیار و ملاک تمدن چه چیزی است و چه شاخصهایی برای تمدن میتوان برشمرد طبیعی است در نوع نگاهی که من عرضه میکنم تمدن اساساً با دستاوردهای بشری تعریف نمیشود. یعنی تمدن به معنای داشتههای عینی و ملموس نیست. لذا تمدن را یا جامعه متمدن را آن جامعهای تعریف نمیکنم که انسانها در آنجا از امکانات زیستی بهتری برخوردار باشند یا در آنجا علم از رشد و شکوفایی بهره دارد یا هنر و معماری در آن جامعه برجسته است و یا حتی صنعت و تکنولوژی و الکترونیک در آن جامعه و در میان مردم از جایگاه بالایی برخوردار است یا خیلی گسترده است. البته بین این دستاوردها و تمدن رابطه بسیار بسیار مستقیمی وجود دارد اما اینها در تمدن یا تعریف تمدن اصالت ندارند بلکه تمدن چیز دیگری است و با شاخصهای دیگری تعریف میشود. اینها رهاوردهای تمدن و ظاهر تمدن است. بله اگر در جامعهای آن چیزهایی که بیان خواهم کرد وجود نداشته باشد قطعاً این چیزها هم نخواهد بود و وجود اینها یعنی وجود علم در جامعه وجود یک تشکیلات سیاسی و نظام اداری معقول در آن جامعه، پیدایی و گسترش و عمق هنر و معماری در آن جامعه و نیز حضور یا پیدایی صنعت و تکنولوژی در یک جامعهای قطعاً نشان دهنده وجود یک تمدن در آن جامعه است و و اینها نمادها و مظاهر آن تمدن هستند. پس تمدن با چه شاخصی تعریف میشود. تمدنشناسان چند شاخص را بیان کردهاند که من در این گفتوگو به یک شاخص بسیار بسیار مهم اشاره میکنم که اتفاقاً در کلام امام علی به شدت مورد توجه قرار گرفته است. جامعه متمدن جامعهای است که در آن نظم وجود دارد. به بیان دیگر نظم و وجود یک سازوکار تعریف شده و الگومند که همه چیز را در جای خودش تعریف میکند موجب پیدایی تمدن میشود از یک سوی و نشان دهنده تمدن در آن جامعه است از سوی دیگر. به تعبیری رابطه بین نظم و تمدن یک رابطه دوسویه است اما اصل یا اولیت آن با نظم است. تا نظم در جامعهای وجود نداشته باشد نمیتوانیم آن جامعه یک جامعه متمدن بنامیم. این که نظم به چه معنا است و ما چه نوع تعامل اجتماعی را منتظم یا نظم یافته قلمداد میکنیم البته از پیچیدگی زیادی برخوردار است. من برای این که در یک بیان خیلی ساده و البته غیر تخصصی و فنی بخواهم آن را بیان کنم میتوانم این واژه یا اصطلاح را با سه واژه و اصطلاح دیگر در ارتباط ببینم و با دانستن آنها و با ارتباط بین اینها نظم را فهم درستی پیدا کند و ارائه داشته باشیم. نظم با سه مقوله عدالت، قانون و پشتوانه اجرا که نظام حکمرانی باشد پیوند دارد. برای روشنتر شدن عرض میکنم که عدالت بر پایه نظم است و نظم بر پایه قانون و اجرای قانون هم به وجود حاکم نیازمند است. طبعاً نظم یک وجه محوری پیدا میکند که هم عدالتگستری در آن جامعه امکانپذیر میشود. چون در تعریف عدالت چنین گفتهاند یا در یکی از تعاریف عدالت اینچنین آوردهاند که هر چیزی را در جای خود قرار دادن یعنی جایگاه هر چیزی را به درستی شناسایی کردن و آن را درآن جایگاه قرار دادن است. خوب بسیار روشن است که اگر قرار باشد عدالت محقق شود نیازمند یک نظم خواهیم بود. چون نظم است که مشخص میکند به چه چیزی از چه ارج و کارایی برخوردار است و برای این که یک جامعه به پویایی و توفیق و رستگاری دست پیدا کند چه چیزهایی را باید برای آن طراحی کرد و اندیشید. طبیعتاً عدالت در اینجا وارد صحنه میشود و برای جایگاههای تعریف شده آن اشیاء لازم را قرار میدهد. این امر بسیار بسیار مهمی است و البته نیازمند به توضیح بیشتر که من در ادامه یک اشاره کوتاهی خواهم کرد.
نکته دوم در مقوله نظم، قانون است. قانون آن ضابطه و آن ملاک یا آن الگویی است که هرچیزی را و کارایی هر چیزی را و نقش و رفتار هر آدمی و کنشگری هر کسی را معین میکند. قانون تعامل آدمیان با یکدیگر را، چگونگی مواجهه با دیگری را بیان میکند و هر انسانی ملزم و موظف به تبعیت از آن قانونی است که تعریف شده و بیان شده است. در اینجا باید تأکید کنم که قانون امری فردی و من درآوردی نیست. بلکه قانون همان میزان است. و میزان و ترازو در بازار به خوبی برای همه ما مفهوم است. به این معنا که هیچکس با ترازوی خاص خودش به بازار نمیرود حتی اگر پیامبر و حتی اگر امام علی باشد. اینها وقتی وارد بازار میشوند با ترازو و میزانی که مقبولیت بازاری و تجاری پیدا کرده است داد و ستد میکنند. هیچ انسانی نمیگوید که چون پیامبر خریدار کالا است هر طوری که کالا را وزن کند مقبول ماست یا با هر میزانی اندازهگیری کند ما آن را میپذیریم. پیامبر ما نیز چنین ادعایی نداشتند. پیامبر هم وقتی وارد بازار میشد دقیقاً همانطور عمل میکرد و با همان سنجهها به ارزیابی و اندازهگیری کالاها میپرداخت که جامعه آن زمان و بازار آن زمان آن را پذیرفته بود و بر آن صحه نهاده بود. قانون یعنی همین. قانون یعنی چیزی که در یک جامعه انسانی البته ممکن است با پشتوانه عقلی یا دینی باشد یا پشتوانه اخلاقی داشته باشد یا پشتوانههای دیگر اما آنچه مهم است این است که قانون از مقبولیت عامه برخوردار است. هیچ انسانی نمیتواند قانون فردی یا شخصی داشته باشد چه آن انسان انسان عادی باشد یا انسانی متمایز دارای وجاهتی خاص. قانون تضمین کننده نظم است. بنابراین نظم در یک جامعه که شاخص تمدن به شمار میآید هم قانون را با خودش دارد و هم عدالت را با خودش همراه میآورد و هم حاکم را ضروری میکند. چون حاکم کسی که اجرای قانون را تضمین میکند خوب ما با این تعریف از تمدن و شاخص تمدن وقتی نگاه میکنیم به زندگی امام علی میبینیم که چه زیبا و خوب او به این مقوله توجه جدی داده است. بر اساس آنچه در نهجالبلاغه آمده است وقتی امام ضربت شمشیری بر سر ایشان وارد میشود و تقریباً امید به بهبودی را از دست دادند وصیتی را به دو فرزند خودشان که دو امام بعدی هستند یعنی بر امام حسن و امام حسین میکنند و در آن انگشت بر نکاتی میگذارند که به نظر من همه آن نکات، نکات تمدنی و ارجمند است. بسیار بسیار ارزشمند و قابل تأمل هستند. اما آنچه مورد توجه این گفتار من هست، این است که امام به فرزندنش میفرماید که من به شما وصیت میکنم و همچنین همه فرزندانم و اهل خودم و همه کسانی که این کتاب و این سخن من به آنها میرسد وصیت میکنم به آنها که تقوای الهی پیشه کنند و نظم امرکم. یعنی در امور خودتان نظم داشته باشید در زندگی خود نظم داشته باشید یا به تعبیر دیگر در سطح کلانتر در حیات اجتماعی خودتان نظم داشته باشید. شارحین نهجالبلاغه به خوبی از عهده این کلام امام برآمدهاند و ادبیات امام را در یک معنای فراخی به تفسیر کشیدهاند و عموماً توجه دادهاند که نظم به عنوان پایه و اساس شکلگیری حیات اجتماعی و عنصر تعامل متعالی آدمیان یک ضرورت است و اگر نظم نباشد همه چیز فرو میریزد. امام در وصیت خودشان از آنها میخواهد که نظم امور خودشان را داشته باشند البته امام در ادامه نکات دیگری میفرمایند که این نکته باز از اهمیت بالایی برخوردار است که تأکید میکند در میان خودتان صلاح و آرامش و صلح و دوستی را برقرار کنید که بحث دیگری است ولی به هر حال نظم به عنوان یک شاخص مهم تمدنی مورد تأکید امام علی علیهم الصلاه و السلام قرار داشت.
والسلام علیکم و رحمه الله
بدون دیدگاه