سیدعلیرضا واسعی:
چماق تکفیر، نه سزای تفکیر؛ نگاهی انتقادی به فحشانه مدرسی حوزوی
اگر بگوییم مهم ترین شاخصه دیانت اسلامی، نیک خلقی و ادب است، سخنی به گزاف نیست.
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده اسلام تمدنی، دکتر سیدعلیرضا واسعی، دانشیار و عضو هیأت علمی گروه هنر و تمدن اسلامی پژوهشکده اسلام تمدنی، در یادداشتی که در دین آنلاین منتشر شده، آورده است: به راستی حوزه علمیه و تحصیل کردگان آن به کجا می روند و چگونه خود را با انتظاراتی که جامعه علمی و نخبگانی از آنان دارند منطبق می سازند. در فیلم های سینمایی و سریال های مذهبی، وقتی پای طلبه یا روحانی ای را به میان می آید، عموما با چهره های متین و مودب و بالاتر از آن با اخلاقی بسیار نرم و نیکو نشان داده می شوند و مخاطب گاه از این همه وارستگی، ادب و ظرفیت داری دچار تحیر می شود که آیا واقعا چنین است، هر چند در درون خویش جز آن توقعی ندارد که مبلغان دین و مصلحان جامعه، بر خلاف دیگر آدمیان، باید دارای ادب، متانت، وقار، بردباری و تحمل، لطافت خلقی و سماحت نظر باشد، چنان که پیشوایان معصوم چنین بوده و دیانت اسلامی آن را طلب می کند، اما در تعامل های بیرونی گاه با افرادی روبرو می شود که با الگوی مذکور همسازی ندارند. در روایتی از قول امام صادق(ع)در خطاب به شیعه آمده است: زینت ما باشید، نه مایه خواری و شرمندگی ما. این سخن به راستی تکان دهنده است که چگونه کارکرد یک فرد می تواند آبرو و اعتبار مذهبی را با چالش مواجه سازد.
در چند ماه اخیر، واکنش هایی از سوی برخی از افراد حوزه ایی در رویارویی با بعضی از افراد – و اتفاقا از سوی بزرگان آن و علیه هم سلکانشان- ابراز گردید که حتی فکر کردن به آنها موجب رنجش خاطر و دل گیری آدمی می شود؛ از سخنانی که برخی از روحانیون دارای مقام های سازمانی حوزه یا مدرسان عالی آن علیه افرادی چون آقایان سید کمال حیدری، حسن روحانی یا دیگران ابراز کرده و انعکاس رسانه ای یافت تا کنش هایی که از سوی برخی از طلبه ها در مقابله با بعضی قضایای سیاسی یا اجتماعی یا فرهنگی سرزده که عموما با ادبیات اخلاقی و رفتار مدنی فاصله دارد. در این میان سخنان یکی از مدرسان حوزه –آقای ع. ا. بیارجمندی- که فایل سخنرانی چهل و پنج دقیقه ای وی در رسانه های اجتماعی دست به دست می شود، از همه آنهای دیگر حیرت انگیزتر و تاسف بارتر است. البته گوش دادن این فایل که آکنده از نفرت و خشونت و ادبیات تند و تعابیر ناشایست است، خود کاری کارستان به شمار می رود، ولی برای کشف دغدغه های گوینده چاره ای جز تحمل آن نبود.
گوینده ارجمند که از کلامش برمی آید- در تارنماها نیز آمده- مدرس خارج دروس فقه و اصول حوزه علمیه قم است، بی گمان از سر درد و حس مسئولیت، در نقد سخنانی که از سوی آقای یوسفی غروی در خصوص بیت الاحزان و چیزهای دیگر مطرح شده بود، جلسه ای از درسش را به بیان مطالبی اختصاص داد. وی در این گفتار، با ذکر چند کبرای کلی که به زعمش می تواند گفته های او را زیر سوال ببرد، بی آن که منطقی برای نقد کلام وی ارائه دهد، با تعابیر بسیار گزنده و تندی به توهین، فحاشی و بدگویی- مثل بدبخت، جعلق، مزخرف، بی شعور، خبیث، احمق، نفهم، شبهه ساز، و…- پرداخت که مخاطب به درستی نمی تواند راز آنها را دریافته و انگیزه او را فهم کند. واقعیت آن است که سخنان بیان شده، قابل ارزیابی و نقد علمی نیست، اما سه نکته در کلام ایشان بایسته مداقه و توجه است، زیرا به گونه ای تجلی فرهنگ حاکم بر فضای فکری یا زمینه ای برای مشروعیت بخشی به آنهاست:
۱- اتهام بی سوادی و جهالت، به جای پاسخ گویی به مدعیات، روشی ناکارآمد، ولی پر کاربرد در ادبیات نقدی برخی از حوزویان شده است. گذشته از آن که چنین ادعایی درست است یا نه، شیوه به کار گرفته شده، از اساس و علمیت بهره ندارد، چون اولا طرح یک پرسش یا ابهام، الزاما به سواد و تحصیل و به زعم گوینده، دانستن فقه و اصول پیوند ندارد و چه بسا فرد غیر متخصصی به ذکر پرسش یا نقدی بنیادین بپردازد و این وظیفه عالم دینی است که عالمانه، محترمانه و روشمند به پاسخ آن بپردازد، چنان که شیوه و سیره معصومان(ع) بود. دیگر آن که چنین ادعایی با واقعیت های بیرونی باید سازگار باشد، مثلا وقتی انسانی چون آقای یوسفی یوسفی که بر اساس دانسته ها و آثار، فردی کارکشته در علوم حوزوی و متخصص در تاریخ اسلام و دارای تالیفات بسیار است که برخی از آنها حتی به عنوان منابع درسی حوزه معرفی شده اند، چگونه می شود بی سواد شمرده شود، آن هم از سوی کسی که آثار تالیفی مشخصی ندارد تا بتوان به ارزیابی علمی ایشان روی کرد، علاوه آن که چنین اتهامی، می تواند از سوی طرف مقابل نیزعنوان شود و طبیعی است چنین گفتمانی هرگز کارآمدی نخواهد داشت، جز آن که گوینده را در معرض اتهام قرار دهد!
۲- تاکید بر عدم انتقاد از باورهای عمومی و سکوت در مقابل آنچه در جامعه شیعی به عنوان فرهنگ مقبول در آمده نکته دیگر کلام گوینده بود که با اصرار بر این که چنین کارهایی چون به انگیزه استحباب و کسب پاداش انجام می شود، نباید مورد انتقاد قرار گیرند و زیر سوال برده شوند. این سخن که گاه از سوی دیگران نیز عنوان شده، اساس رسالت و وظیفه حوزه و کارشناسان دینی را نشانه می رود، چون فلسفه تبلیغ و تعهد دینی/ مذهبی را دچار انحراف بنیادین می کند. اگر قرار باشد متخصصان دینی تابع برساخته های تاریخی یا اجتماعی توده مردم پیش بروند، نه تنها مأموریت آنان، که فلسفه وجودی پیامبر(ص) و پیشوایان مذهبی (ع) نیز با پرسش جواز و مشروعیت مواجه خواهد شد. توصیه به توده گرایی یا عوام زدگی، خطری بسیار بزرگ است و سکوت در مقابل آن، آینده بدی را نوید می دهد که برجسته ترین آن، مذهب گریزی و بی اعتنایی به مرجعیت متخصصان حوزوی است.
مبلغان دینی بدون هیچ تردیدی، این دو وظیفه اساسی را نمی توانند فرو گذارند؛ یکی بیان حقایق دیانت اسلامی و دیگر پیراستن آن از کژی ها و خرافه ها، و قطعا کارویژه دوم اهمیتی بیش از اولی دارد، چنان که سختی ها و هزینه های بیشتری نیز دارد.
۳- اما نکته سوم کلام ایشان که با تاسف از آن یاد می کند و ما نیز باید با تاسف از آن گفتار یاد کنیم، ستانده شدن چماق تکفیر به عنوان الگوی اقتدار از دست عالمان حوزه است که به زعم ایشان در گذشته حتی برای سخنانی کمتر از این هم به کار گرفته می شد. وی با تأکید می گوید که علما در گذشته آبروی فرد را می بردند، بیچاره اش می کردند و از حوزه منزوی اش می ساختند و …! به راستی چنین تصوری از رفتار حوزه و القای آن به جهان کنونی که آشکارا تصویری از عهد تاریکی قرون وسطای مسیحی را به چشم می آورد، با منطق اسلامی یا امروزی قابل شنیدن است؟ به ویژه آن که چنین عملی را شیوه عالمان مذهبی شمردن، جز تخریب آنان دستاورد دیگری می توند داشته باشد؟
چماق تکفیر هرگز ابزار تعامل حوزه های علمیه شیعه حتی با مخالفانشان نبود و نیست، تا چه رسد به همفکرانی که از سردردمندی و مسئولیت پذیری زبان انتقاد گشوده و به صورت روشمند پاره ای از مشهورات را با پرسش مواجه می سازند. به نظر می رسد در مقابل چنین سخنانی که بنیاد اخلاق و اساس حوزه را نشانه می رود، چاره اندیشی های لازم است و الا فرصت ها همچون گذر ابر از دست خواهد رفت و جبران کردن آنها دیگر میسر نخواهد شد.
بدون دیدگاه