دکتر سیدعلیرضا واسعی:
فاطمه، بانویی در تراز الگو
آنچه فاطمه را نامور تاریخ و الگوی همیشگی ساخت، رویکردهای انسان نگرانه و تمدن اندیشانه او بود.
به گزارش روابط عمومی پژوهشکده اسلام تمدنی، دکتر سیدعلیرضا واسعی، عضو هیأت علمی گروه هنر و تمدن اسلامی پژوهشکده اسلام تمدنی در یادداشتی به مناسبت زادروز ولادت حضرت فاطمه(س) که در خبر آنلاین منتشر شده، آورده است: دکتر شریعتی در شناسایی فاطمه(س) جمله ای بغایت زیبا و بلند معنا دارد. او می گوید: فاطمه فاطمه است، یعنی آن چه آن بانو را در چشم همگان بزرگ و نامور کرد و به مثابه زن شاخص و برتر در طول تاریخ اسلام و در گستره جهان مسلمانی در آورد، انتسابش به رسول خدا – که البته در جای خود ارزشمند است- نبود، چون بر پایه معیارهای اسلامی، نسبت خویشاوندی که امری غیر اختیاری و خارج از عهده انسانی است، نمی تواند، مایه برتری و فخر به شمار آید، چنان که دیگر فرزندان آن حضرت از چنین ارجی بهره نداشتند. هم چنین همسری اش با امام علی(ع) نیز ملاک ارجگذاری ایشان قلمداد نمی شود، همان گونه که دیگر زنان آن جناب از این رابطه تمایز ویژه ای نیافتند و حتی کارهای درون خانه و کوشش های معطوف به اداره امور زندگی ، مثل سختی های کاری نیز نمی توانست باشد، چون عموم زنان، به ویژه روستاییان و عشایر، به مراتب فعالیت های سنگین تری انجام می دهند، پس نامداری و الگو بودگی او را در شاخصه های دیگری باید دید. واقعیت آن است که آن چه فاطمه را بر دیگر زنان سروری و امتیاز بخشید، کمالات/ معرفت دینی – تسلط بر معارف عقیدتی و احکام شرعی- و فضایل اخلاقی اکتسابی وی ، با جهت گیری های کلان و انسانی اش بود، دو ویژگی ای که اساس تمدن انسانی به شمار می رود، چنان که یوکیشی دانشمند ژاپنی در کتاب نظریه تمدن خویش آن دو را (معرفت و فضیلت) پایه تمدن بشری برمی شمرد.
بر این نکته باید پافشرد که فاطمه انسانی با ویژگی های ستودنی بود، نه موجودی فرابشری و با خصوصیات غیر انسانی، از این رو همانند دیگر انسان ها با سختی ها و محدودیت های زیادی روبرو بود، چنان که پدرش پیامبر (ص)، برابر داده های موکد قرآنی، بشری با ویژگی های والای انسانی بود، از این رو فاطمه را بایستی در انسان بودگی اش دید و سرمشق زندگی قرار داد و اگر جز این بود، نه می توانست الگویی برای دیگران باشد، نه با داشته های خدادادی و غیر کوشاوردی(غیر اکتسابی) خود وجاهت و منزلتی بیابد. از این رو آن بانو را در بستر حیاتی اش و تابع داده های تاریخی باید به بررسی گرفت و از بیش از همه از ارجگذاری های قالبی و عقل گریز دوری گزید. به بیان دیگر، برای بررسی شخصیت فاطمه(ع)- و البته دیگر پیشوایان معصوم- صرفا بر پایه داده های حدیثی -کلامی و بدون سنجه های پیشینی نباید و نمی توان پیش رفت، و این استدلال که عقل بشری از درک پاره ای از خصوصیات شخصی ایشان ناتوان است یا پاره ای از کنش گری های او از سطح فهم دیگران بالاتر بوده، هیچ مجوزی برای اقبال و پذیرش انسان خردگرا و حقیقت جو نخواهد شد، هر چند بتواند برای باورمندان مذهبی خوشایند باشد.
بی گمان آن حضرت به عنوان انسانی والا، از ویژگی هایی بهره داشت که دیگر آدمیان از آن برخوردار نبوده اند، اما پذیرش این واقعیت مجوزی نمی شود تا هر ویژگی یا کنشی به ایشان نسبت داده شود. برای شناخت نسبت های درست از نادرست، حداقل سه ملاک را باید مد نظر داشت؛ ملاک دین وارزش های دینی، ملاک عقل و امکان های طبیعی، و سه دیگر سیره و تاریخ خود آن حضرت و دیگر معصومان. بر این مبنا دسته ای از امور انتسابی، مثل اعمالی که مایه اذیت و آزار دیگران می شد یا بسنده کردن به شیوه های انفعالی برای گرفتن حق، در بسته فکت های پذیرفتنی قرار نمی گیرند و طبعا نیازمند تجدید نظر خواهند بود.
برای شناخت فاطمه (س) ومعرفی اش به جهان امروز و نسل پر از پرسش و نیاز، بهره گیری از نگاه ها و ادبیات بروز و مقبول انسانی در اولویت اول است و چاره ای جز درهم شکستن نگاه های تنگ ساخته شده وجود ندارد، ازین رو کردوکارهای آن بانو را فراتر از مطالبه های شخصی و در رویکرد کلان تمدنی می توان، بلکه باید آزمود. آنچه نویسندگان کهن در توصیفش آورده اند، با تاملی اندک نشان می دهد که او فراتر از دغدغه های همسر و خانواده و خویشاوند می اندیشید. در این مجال به چند مورد آن به اختصار اشاره می شود:
اول آن که آن بانو بیش از آن که به خانواده خویش بیندیشد به همسایه (دیگران) فکر می کرد و برای آنان دغدغه داشت،چنان که منقول است او به هنگام دعا، اول برای همسایگان نیک خواهی داشت و چون از او پرسیدند، گفت: اول همسایه، سپس اهل خانه، سخنی بر مبنای حیات اجتماعی و تمدنی است و از صاحب اندیشه چون او سرزدنی است. وجود دیگری مایه بقای آدمی است، به همین سبب انسان باید برای سلامتی و بقای دیگران بکوشد. انسان هایی که خودخواهانه به نفی دیگران می پردازند،از نگاه بسته و محدودی برخوردارند و هنوز به درک این واقعیت نرسیدند که همه انسان ها از ارج و احترام و حق زندگی برخوردارند و از آن بالاتر، زندگی همگان به یک دیگر وابسته است. بالاتر از دیگرخواهی محبت ورزی به دیگران است که باز در سیره فاطمه(س) آمده است که او گاه برای سختی های دیگران به شدت اندوهگین می شد و هرگز دست نیازمندی را کوتاه نمی کرد و صد البته حز این انتظاری از وی نبود، چون انسان بزرگ، رفتار بزرگانه باید داشته باشد.
دوم آن که آن حضرت همانند پیامبر(ص) انسانی خطاپوش و بخشنده بود، چنان که مقتضای دیانت اسلامی است. در سخنی از پیامبر(ص) آمده است که بهترین دین نزد خداوند دو ویژگی دارد که یکی از آنها آسان گیری و مدارای با دیگران است و فاطمه(س) به حکم مقام عصمت، هرگز از عیار دیانت فاصله نمی گیرد و اگر جایی زبان به اعتراضی می گشاید و خشمی را ابراز می کند، باز وجهی انسانی و ارزشی دارد، نه رسیدن به امتیاز شخصی یا تثبیت موقعیت خانوادگی.
دو نکته بیان شده در خطبه معروف ایشان برجستگی آشکاری دارد. او امامت را مایه محبت انسان ها و آرامش آنان ذکر می کند
سومین نکته ای که در کنش فاطمه(س) می بایست مورد توجه قرار گیرد، مساله انسجام امت اسلامی و از منظر دیگر اتحاد است. تفرق و جدایی انسان ها از یک دیگر آفت بزرگی برای جامعه انسانی است که البته بر اصل محبت استوار می شود. توجه به این نکته که آن بانو در نگاهی فراخ و هدفمند اقداماتی را انجام می داد،اهمیت دارد. شاید برای اصل امامت فلسفه های زیادی بتوان برشمرد،اما تاکید بر این که این مقوله مایه تامین انسجام جامعه یا به تعبیر دیگر،نگهدارنده جامعه از تفرق و گسست است شایان تأمل است و نشان می دهد برای ایشان حفظ جماعت مسلمین در چه درجه ای از اعتبار قرار داشت و آن چه پیش آمد از این منظر چگونه ارزیابی می شود. بدیهی او که چنین نگاهی به زندگی اجتماعی دارد،همه تلاش و همت خود را برای تحقق آن به کار خواهد گرفت.
توجه به خانه و خانواده نکته چهارمی است که در حیات فاطمه (س) قابل ژرف اندیشی است. بدیهی است این توجه و کوشیدن برای رفع نیازهای اعضای خانه از سوی همه خانم های انجام می شود، بنا بر این چنین تلاشی نمی تواند موجب ارج گذاری به شمار آید، اما آن چه اهمیت دارد، نگاه وی به اهداف بلند و آینده نگرانه است،همان چیزی که در حکمت عملی به عنوان تدبیر منزل از آن یاد می شود. فاطمه(س) خانواده خود را در مسیر پیشوایی امت اسلامی و محور اتحاد و انسجام اجتماعی می دید و طبعا آنان که می باید چنین نقشی را در جامعه به دوش بگیرند، بایان توجه ویژه و هزینه بسیار است و او با این رویکرد پیش رفت.
مقوله استیفای حقوق، مسئولیت پذیری نسبت به دیگران و نیز تلاش برای گسترش آگاهی در جامعه از دیگر ویژگی های آن بزرگ بانو بود که در نگاهی تمدن اندیشانه اهمیتی بسیار بالا دارد. زندگی متمدنانه آن است که همه افراد جامعه در کنار یک دیگر به صورت برابر و همچون اعضای یک پیکره دیده شوند و تحقق چنین جامعه ای با وجود قانون و ضمانت اجرایی مبتنی برعدالت میسراست و روشن است که عدالت نه از آسمان می آید نه به طور طبیعی همگان آن را طالبند. این انسان های متعهد، مسئول و آگاه هستند که با صرف هزینه های سنگین به انجام وظیفه می پردازند تا جامعه به سوی عدالت پیش برود. زندگی آن بانو نشان می دهد که چه در زمان حیات پدر و چه دوران کوتاه زندگی پس از ایشان، همه توان و امکان خویش را برای تحقق چنین جامعه ای به کار بسته بود و کوشید تا گامی به سوی تحقق عدالت و شایسته سالاری بردارد.
بدون دیدگاه