همواره این پرسش مطرح است که امام سجاد(ع) پس از عاشورا در واقعه هولناک حره و شورش مردم مدینه چرا اقدام و همراهی نکرد و سیاست سکوت را در پیش گرفت. خلاصه مقاله علمی «رازگشایی ناهمراهی امام سجاد(ع) با مردم مدینه در واقعه حره» را می خوانیم.
طرح یک پرسش بنیادین
امام سجاد(ع) که در واقعه کربلا، بنابه قول مشهور بیش از بیست سال داشت پس از پشت سر گذاشتن مشکلات و سختیها، به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد. دو سال پس از آن، مردم مدینه در اقدامی همگانی، شورشی علیه دستگاه خلافت یزید به پا کردند، اما آن حضرت بر خلاف ذهنیت اولیه که علیالقاعده میبایست رهبری چنین حرکت انتقامجویانه را به دست گیرد، از آن کناره گرفت و هیچگونه همراهی با رهبران شورش و مردم مدینه نکرد و حتی برابر روایتی، از آن ابراز ناراحتی کرد و از آن بالاتر، در اقدامی انساندوستانه، خانواده مروان بن حکم اموی را که او نیز از افراد مورد هدف قیام کنندگان بود، بنا به خواسته مروان در حمایت خویش گرفت تا از تعرض شورشیان در امان بمانند. امام برای دور بودن از فضای اعتراضی، شهر مدینه را ترک کرد، در بیرون شهر سکنی گزید و پس از فروکش کردن غائله به شهر بازگشت. به همین سبب از تبعات شوم آن برحذر ماند.
مدینه در این زمان با اینکه از مرکزیت سیاسی فاصله داشت، همچنان مرکز دیانت اسلامی و حامل سنت نبوی شمرده میشد. شخصیتهای بزرگ حدیثی، تفسیری، کلامی و اجتماعی از صحابهزادگان و تابعان در مدینه حضور داشتند و مردمش در دیدگان دیگر مسلمانان از حرمت و اعتباری ویژه برخوردار بودند و رفتارشان تا حدی بهمثابه الگوی اسلامی مورد عنایتدیگر مسلمانان بود. اما همراهی نکردن امام سجاد(ع) که برجستهترین فرد خاندان رسول خدا(ص)، بزرگ مدینه و شاخص دیانت بود، با آنان در غائله پیش آمده، پرسشی بنیادین است که پاسخی درخور میطلبد؛ چون از یک سو اساس رفتار مدنیان را با بحران مشروعیت مواجه میکند و از دیگر سو در شخصیت امام تردید وارد میکند.
نگاهی به رخداد حره
سال ۶۳هجری، مردم مدینه که گویی بر اساس محاسبهای سیاسی اجتماعی وارد عمل شده بودند، با خلع یزید از خلافت، به اخراج امیر اموی شهر، عثمان بن محمد بن ابیسفیان و تمامی امویان ساکن مدینه که بالغ بر هزار تن بودند، دست زدند.
سپس با عبدالله بن حنظله، غسیل الملائکه، بیعت کردند. پشتوانه تئوریک دینی مدنیان یا سرعت عملشان یا اتحاد و انسجام آنان، بهگونهای بود که امیر مدینه و حامیانش نتوانستند هیچ مقابله و دفاعی داشته باشند. چون بهسرعت در مقابل مدنیان سر فرود آوردند و تسلیم خواستههای آنان شدند. وقتی خبر این تنشها به شام و یزید بن معاویه رسید که دوسالی خلافت مسلمین را به دست گرفته بود، به سختی برآشفت و خشمگین شد و بهرغم وساطت دستهای از بزرگان با ساماندهی سپاهی قدرتمند، درصدد سرکوبی مدنیان برآمد با اینکه میدانست بر اثر آن قریشیان صحابه و بزرگانی کشته خواهند شد.
شامیان وقتی وارد شهر شدند، با این نگاه که با غیر مسلمان میجنگند، سه روز به کشتار مردم دست زدند و بیرحمانه به تاختوتاز پرداختند و به هر کسی دست یافتند او را از پای در آوردند و شهر را به ویرانی کشاندند، بهگونهای که کسی جرئت حضور در معابر و مجامع پیدا نمیکرد. در این مدت هیچ اذانی در شهر، حتی از مسجد پیامبر(ص) شنیده نشد و این تنها همهمه آشوبیان بود که فضای آنجا را آکنده بود. مسلم شهر مدینه را بر سپاهیان مباح ساخت تا آنچه تمایل دارند انجام دهند.
گفتهاند که در این سه روز گذشته از کشتار مردم، اموال زیادی را غارت کردند، خانههایی را تخریب کردند،به تعقیب افراد پرداختند و حتی شکم زنانی را دریدند، حرمت شمار زیادی از زنان و دختران را شکستند، دستهای از مردم را به اسارت گرفتند و برخی را به حبس انداختند و برای اعمال سختی بیشتر در این سه روز، آنان را از غذا بازداشتند.علاوه بر اینها، بر اساس پارهای از دادههای متأخران، اسبان در مسجدالنبی جولان دادند و چون مردم از ترس پنهان شده بودند، سگان به داخل مسجد شدند و آن را آلودند.
دغدغههای غیر ارزشی؛ راز ناهمراهی امام
آنچه محرک مدنیان برای خیزش علیه حاکمیت یزید بود، بیش از هر چیزی، تلاش برای دست یافتن به موقعیت از دست رفته سیاسی و به تبع آن دینی بود که آنان را به انتظار فرصتی نشانده بود تا خواسته خود را عملی سازند. رفتن هیئتی از مدینه به شام و دیدار حضوری با یزید و مشاهده رفتار او، همچنین اوضاع حاکم بر جامعه مدینه، مکه و شام، و نیز بحران عاطفی پدید آمده از پس واقعه عاشورا، آنان را به تحلیلی مبتنی بر سستی دستگاه خلافت و امکان براندازی آن کشاند که هم نسل قدیم را که دغدغه دین داشتند ارضا میکرد و هم نسل جدید را که در پی بازیافت موقعیت سیاسی بودند، بسیج میکرد؛ تصوری که ریشه در احساس حقارت مدنیان در مقابل شامیان داشت و ذیل "فاصله میان انتظار مدنیان و یافتههای آنان(اصطیاد) " خودنمایی میکرد و طبیعی بود که جرقه کوچک یا بهانه خردی آنان را علیه دستاندرکاران این وضعیت بشوراند، چنانکه چنین شد.
بنابراین به زعم این نوشتار، قیام حره برای احیای حقوق سیاسی و شهروندی رخ داده بود، بی آنکه دغدغههای دینی یا نقشآفرینی دیگر عوامل در آن به صورت کامل و صددرصدی نادیده انگاشته شده باشد. همین نقطه کانونی انحراف از مسیر ارزشهای دینی بود، هر چند راه دیگری شاید فراروی مدنیان برای احقاق حقوق از دسته رفتهشان متصور نبود. این اقدام چون نه بر اصول اسلامی و آموزههای ارزشی استوار بود، نه در راستای تقویت حیات اجتماعی یا توسعه ارزشهای انسانی و نه از دورنمای روشنی بهره داشت، دستهای از بزرگان مدینه، از جمله امام سجاد (ع) را به کنارهگیری کشاند، در حالی که در نگاه اولیه او میبایست جلودار مبارزه با یزید و دستگاه حاکمیتش باشد. بیگمان امام سجاد(ع) از انتقام خون شهدای کربلا استقبال میکرد، اما وقتی دغدغههای مردم را در چیزی یافت که با مبانی ارزشی اسلامی ناساز بود، نه تنها با آنان همراه نشد، بلکه ناصوابی حرکت آنان را علنی به رخشان کشید و بی پروا از ملامتهای احتمالی از آنان دوری گزید.
نتیجه
با توجه به آنچه گذشت، راز همراهی نکردن امام سجاد(ع) در واقعه حره را تا حدی میتوان گمانه زد. هر چند مردم مدینه پس از واقعه عاشورا و به دنبال رفتار شنیع یزید با خاندان رسول خدا(ص) برضد وی شوریدند و نیز با وجود اینکه رهبران قیام، بر ناشایستگی یزید و انحطاط اخلاقی جامعه از ارزشهای دینی انگشت نهاده بودند، اما آنچه انگیزه اصلی و پیشرونده عموم مردم بود، فسق و فجور یزید و دغدغه اصلاح جامعه و به کرسی نشاندن حق نبود، بلکه این رقابت سیاسی و اجتماعی بود که مردم مدینه را علیه شامیان تحریک کرده بود و شاید با این ذهنیت که بحرانهای پیشآمده رمق حاکمیت را ستانده و به آسانی میتوان با آن مقابله کرد، به این سبب دست به شورش زدند، اما امام سجاد(ع) که از چنین نگرشهایی به دور بود، به کنارهگیری از آن روی کرد تا از یک سو بر رفتار شورشیان صحه نگذارد و از دیگر سو در خونریزی و آبروبری مردم سهیم نباشد.
روشن است که غرض این مقال مخدوش کردن شخصیت همه شورشیان نیست، بلکه غرض آن است که رویکرد حاکم بر فضای جامعه مدینه، چیز دیگری بود. از این رو دستهای از بزرگان مدینه، از آنان کناره گرفتند و حتی امام سجاد(ع) با پناه دادن خانواده مروان، بهگونهای اقدام مدنیان را با پرسش مواجه نمود. آن حضرت با اینکه تا آخر عمر خود، در مدینه زیست، هیچگاه از آن واقعه سخن به میان نیاورد، چنانکه هرگز با نیروهای مقابل نیز همراه نشد، بلکه خود مسیر دیگری را پیمود که در همیشه تاریخ الگوی حقپویان است.
بدون دیدگاه