اطلاعات
- دکتر محمد باغستانی
- دبیر علمی: دکتر عباسعلی نصرآبادی
- زمان: شنبه ۷ تیرماه ۱۴۰۴ تا چهارشنبه ۱۱تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۰
دریافت محتوا
- دانلود فایل صوتی حجم فایل ۳۷مگا بایت
- دانلود فایل تصویریفعال نیست
- سایر موارددریافت اسلاید و ..
تصاویر


معرفی برنامه
پژوهشکده اسلام تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی می کند؛
❇️ نشست علمی پنج تأثیر صلح امام حسن(ع) در برپایی قیام عاشورا
ارائه دهنده:
دکتر محمد باغستانی
دبیر علمی:
دکتر عباسعلی نصرآبادی
لینک ورود به جلسه
https://bbb02.dte.ir/rooms/ho2-rm3-spu-wdv/join
زمان: شنبه ۷ تیرماه ۱۴۰۴ تا چهارشنبه ۱۱تیرماه ۱۴۰۴
⏰ ساعت: ۱۰
مکان: مشهد- پژوهشکده اسلام تمدنی
سم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت همه عزیزان عزیزان حاضر در جلسه.
عزیزانی که از طریق فضای مجازی در خدمتشون هستیم.
دومین جلسه از نشست علمی با عنوان پنج تاثیر صلح امام حسن علیه السلام در برپایی قیام عاشورا.
در جلسه دیروز به بیان نخستین تاثیرگذاری صلح امام حسن علیه السلام بر قیام عاشورا که به تعیین زمانی مبهم و اقدام مبهم بود، پرداخته شد.
اما امروز پرسش اول خودم مطرح میکنم که چرا امام حسین، امام حسن علیه السلام زمان مجاز برای پایبندی به صلح نامه رو رحلت یا شهادت خودشون اعلام نکردند؟
آقای دکتر بلکه مرگ مساوی اعلام کردند.
اگه تعبیر بفرمایید ممنون میشم.
بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب و احترام خدمت دوستان حاضر در جلسه و همه.
از افراد محترمی که در فضای مجازی جلسه رو میشنوند و همراه ما هستند.
بله عنوان بس که همون تاثیرات و تاثیری که من میتونم بیان کنم در باب برپایی قیام عاشورا از صلح امام حسن علیه السلام ناشی شده.
جلسه دیروز اشاره کردیم به اینکه در اون صلح نامه و در گفته های خود امام علیه السلام توصیه شده بود که تا معاویه زنده هست قرارداد نقض نشود، صلح پابرجا باشد.
در واقع این یک زمان مبهمه.
یعنی به عبارت دیگه اگر بناست اعتراضی بشه و سخنی گفته بشه و شیوه تغییر کنه باید باشه برای پس از حیات معاویه در زمان او نقضی صورت نگیره از طرف خواص شیعه و مردم عادی شیعه تا این جریان ادامه پیدا بکنه.
این نقطه رو حضرت اعلام کردند که مبهم بود چون معلوم نبود معاویه کی از دنیا میره.
ضمن اینکه اقدامی هم که لازم بود رو حضرت بهش اشاره نکردند.
فقط تغییر این روش رو ارائه کردند.
خود این یک فرصتی رو گذاشت که یک جوری زمان این قیام رو تا حدودی که بازم معلوم نبود به تاخیر انداخت.
اصلا گویا سیاست امام بوده که ابهام وجود داشته باشه که امکان خوانش او توسط دشمن وجود نداشته باشد.
که اینها آتش زیر خاکستر اند و در واقع یک کارهایی می خواهند انجام بدهند.
نه باید پایبندی خودشان را کاملا به آن قرارداد اعلام می کردند.
از باب آیه عفو بالعقود که منطق قرآنی هم بوده و مسلمانان باید این کار را انجام می دادند، چنانچه امام مثلا توی بحث های اقناعی شان به همین سنت نبوی در باب صلح و دین هم اشاره کردند و وفای به عهد که در آنجا اتفاق افتاده.
خب این در واقع هوشمندی بود چون که این فضای مبهم که نمی دانست.
کسی نمی دانست که چقدر طول می کشد.
یک فرصت زمانی را می توانست فراهم بکند برای آشکار شدن خیلی از نکته ها.
خب ما می دانیم که بر اساس منطق قرآنی که از اولین چیزهایی است که در موضوعاتی که از آیات قرآن آمده اشاره به هویت تاریخی مومنان است.
یا اصطلاحا می گویند معرفت النفس تاریخی.
ما دو معرفت النفس داریم یکی شخصی که درباره اش حدیث آمده، یک معرفت النفس تاریخی داریم که در قرآن اشاره شده و آن اینکه پیشینه جهان بر اساس گزارش قرآنی بر اساس پیدایش دو جریان حق و باطل که یکی پیامبران مدیریت کرده اند و دیگری را مخالفان آنها.
نظام های اجتماعی بر این اساس به وجود آمده اند و جریان حق همواره با پیامبران ادامه پیدا کرده و جریان باطل با طاغوت ها و کافرانی که مقابلشان ایستاده اند. ایستادند.
در قرآن این طوری اشاره می شود که هر کسی که مومن شد باید بداند که به کدام جریان تاریخی پیوسته است.
این در امتداد آن جریان حقی است که از آغاز پیدا شده از آغاز آفرینش انسان و ورودش و هبوط آدم به زمین و نظام های اجتماعیای که شکل گرفتند.
همین جریان دارد دومرتبه در عصر پیامبر خاتم هم بر اساس قرآن فراهم میشود.
خب، یکی از سنت های مهم الهی، سنت اعطای فرصت به اعضای هر دو جریان تا خودشان را در صحنه عمل اجتماعی نشان بدهند.
چه آنهایی که به اعلام ایمان کرده اند، چه آنهایی که اعلام ایمان نکردند و بر کفرشان باقی ماندند یا چه آنهایی که به ظاهر اعلام ایمان کردند.
و عرضم به حضورتون که در واقع عقیده نداشتند که جریان نفاق میشه.
این فرصت مستمر وجود داشته و این مقدمه یک قانون دیگه الهی بود به نام قانون امتحان.
فرصت هایی که داده میشد در واقع از طرف خداوند یک امتحان بود برای پیروان هر دو جریان که واقعا میزان پایبندی خودشون رو نشان بدهند به لحاظ عملی که اینها یک کارنامه براشون درست میکرد و کارنامه بعدا در قیامت بنا بود مورد بازجویی بازخواست قرار بگیره و اگر مفید و مثبت بود بهشتی بشه و اگر منفی بود مثلا جهنمی بود.
توی این چارچوب اگر به قضیه نگاه بکنیم اعلام زمان در واقع به صورت مبهم تا مرگ معاویه در واقع در ذیل این سنت الهی قرار میگیره که هم معاویه عملکرد خودش رو پس از او نشان بدهد و هم جریان حقی که از طرف امام حسن علیه السلام و امام حسین دنبال میشه، فرصتی داشته باشه برای تجربه های جدید و فرصتی داشته باشه برای رسیدن به بعضی از نقطه ها.
بنابراین در واقع این رو باید تحت قانون اعطای فرصت و قانون امتحان الهی باید ببینیم تا متوجه بشیم که این چقدر اهمیت داشته.
در واقع اعطای فرصت. متشکرم.
در واقع این سیمایی که شما متصور هستید از معاویه در عرصه امتحانی که از خودشون نشون میدن به نوعی باعث قیام میشه.
حالا ممکنه بعضی اش مثبت باشه، برخی منفی باشه.
این تجربه رو اگر از ما تبیین بفرمایید ببینیم چطور میشه.
ببینید معاویه حالا ما به شخصیت متاخرش بیشتر توجه داریم.
شخصیت شخصیت متقدم معاویه اینه است که از اواخر اواخر عصر پیامبر جز کسانی که اسلام آوردند این جوری باید بگوییم با دقت.
این شخصیت حالا کاتب بعضی از نامه های پیغمبر هم شده که به اشتباه یا با تحریف تاریخی در میان اهل شام شهرت پیدا کرده.
ایشان کاتب وحی شده ولی گزارش های دقیق تاریخی این را تایید نمی کند.
در عین حال آمده و بعد توجه داریم که کارگزار پیغمبر هم شده همراه پدرش که مسوول خراج شد از طرف حضرت بعد از فتح مکه آن هم یک سمت این طوری پیدا کرده همراه پدرش.
اینها کم کم جایگاه اندکی پیدا کردند.
بعد از رحلت پیامبر جایگاه اینها بیشتر می شود.
در فتوحات در کنار برادر بزرگترش که یزیدبن ابوسفیان است، در فتوحات شام هستند.
کسی که به فتح و به جنگ می رفت در واقع با اصطلاح اسلامی می شد مجاهد.
بنابراین یک سیمای مجاهد هم به خودش گرفته.
بعد از طاعونی که پیش آمد و یزید بن ابی سفیان از دنیا رفت و حدود جمعیت زیادی از مسلمانها، او جانشین برادرش در حاکمیت شام شد.
از طرف خلیفه دوم عمر بن خطاب.
در واقع فرماندهان فتوحات به صورت عمده از عصر ابوبکر از بنی امیه انتخاب شدند.
یکی از شگفتیهای تاریخ این است که از بنی هاشم هیچ کس فرماندهی فتوحات نشد فرماندهی فتوحات.
عرض کردم همان ویژگی مجاهد را به شخص اعطا می کرد و این جنبه دینی داشت که نمی شود انکار کرد.
ضمن اینکه جنبه قهرمانی هم به وجود می آورد و از طرف دیگر خب غنائم هم منتقل می کرد.
طبیعتا این چیزها هم قدرت رو به وجود می آورد.
قانون دیگه ای که خلفا گذاشتن هر کس که فاتح یک منطقه میشد والی اون جا میشد.
این یکی از نقطه های دقیق کمتر بهش توجه شده.
یعنی با صدقه مجاهد می شد.
حالا استاندار اونجا با یک استاندار معمولی که از جایی میفرستنش خیلی فرق می کرد دیگه.
که اون صدقه رو هم نداشت.
در واقع به لحاظ ظاهری یک سیمای دینی قابل توجهی پیدا کرده بود دیگه.
و از این جالبتر این که مورد بازخواست خلیفه دوم عمر بن خطاب قرار نگرفت.
اصلا با این که تمام کارگزاران حکومتش خلیفه احضار می کرد ازشون بازجویی می کرد.
اگر در امور مالی مسلمونا مثلا کاری کرده بودن اینها رو مجازات می کرد ازشون بازپس میگرفت.
ولی تنها کسی که. استثنا شد.
او بود و و آن تعبیر خلیفه دومی بود که کسرای عرب است.
او آمد توضیح داد و گفت که ما اینجا کنار رومیها هستیم و اگر این کاخ و اینها را نداشته باشیم، مردم مسلمان دلشان به آن طرف میرسد.
حالا وضعیت مسلمانی هم اینجا معلوم میشه.
چجوریه که مسلمونا دلشون به اون طرف میره و بنابراین باید باشه.
خلیفه هم که خیلی خوب این کسرای عرب هست و نگهش میداره با این.
اینم یکی از اون با توجه به سخت گیری های فوق العاده که عمربن خطاب داشته نسبت به کارگزارانش این مورد خاص استثناء شده.
و یادمون باشه که این از بنی امیه است و طبیعتا بیست سال یعنی از سال ۶۰ تا سال.
خلافت امیرالمومنین و بعدش این کارگزار اونجاست.
یعنی این سابقه بیست بیست و یک ساله عمارت طبیعتا این ذهنیت را به وجود آورده بود که ایشان صلاحیت خلافت هم خواهد داشت.
در زمان خودش این باور را داشت و بعد آمده دو تا دولت را هم در شورش علیه عثمان کار جدی نکرده، با اینکه میتوانسته نیرو بیاورد و عثمان هم بارها ازش دعوت کرده و درخواست کرده ولی جواب نداده.
تا شورشیان رشد میکنند و دعواشون بالا میگیره و عثمان را به قتل میرسانند و بعد هم باز بلافاصله خونخواه عثمان میشه علیه حکومتی که تازه تاسیس شده که حکومت حضرت امیر یک همچین جایگاه و جایگاه مهمی پیدا میشه که بیست سال اینطوری.
بعد همینطوری دو تا حکومت را ساقط کرده.
حکومت علوی به عبارتی در سقوطش نقش داشته.
با داستان صفین هم حکمیت که اونجا زیرکانه اتفاق افتاده که وقتی برمیگشتند حکمیت برای اهل شام شد خلیفه او.
چون نماینده ابوموسی نماینده او که عمو موسی اشعری بود.
عرضم به حضورتون که عذر می خوام نماینده مسلمونا که شیعیان مسلمونا که اشعری بود خیلی ساده لوح بود در برابر عمر بن عاص و عمر او حرفی که او زد رو تکرار نکرد.
او گفت من همان طور که انگشترم را از دستم در میارم علی ابن ابی طالب و معاویه را عزل می کنم و کار را به امور مسلمین به خود شورای مسلمین واگذار می کنم.
اما عمر گفت که نه من علی ابن ابیطالب را عزل میکنم و انگشتر را بیندازید و معاویه را منصوب می کنم به این منظور که این سابقه را در میان اهل شام پیدا کرده بود نه در همه جهان اسلام.
دیگه داشت کم کم با اون عنوان می جنگید و اینها.
خب حالا که او دیگه رسما شده طبق قرار صلح حکومتی یعنی خلافت حسنی به او واگذار شده.
طبعا خلیفه مسلمین با یه همچین وجاهتی این شجاعت رو تو اون زمان باید مهم بدونیم.
ما اینا رو خیلی دقت نمی کنیم.
خب این وجاهت باید حالا که صاحب کار شده و به قول معروف خلیفه یعنی جانشین پیغمبر.
حالا تو ذهن و ذهنیت مسلمونا این چیزا بوده.
این باید فرصت ظهور رفتارهای خودشو نشون بده.
یعنی فرصت داشته باشه که در مقام خلافت چکار کنه با سنت پیغمبر؟ این فرصت.
عرضم به حضورتون که برای او فراهم آمد.
در میان مسلمونا دو چهره از بعضی از احکام شریعت چهره های خوبی برای خودش درست کرد.
یک بحث نماز و مسجد و اینها.
نماز و مسجد رو خیلی چیز می کرد.
حمایت می کرد.
یعنی تو مسجد سازی و امثال اینها که جمعیت ها پشت سر هم باشن و اینا.
اما خب کارکرد ویژه ای هم داشت.
این بحث نماز جماعت که من تو کتاب میراث علمی توضیح دادم از جمله اینکه جنبه مدیریت افکار مردم رو هم به عهده داشت.
چون امام جماعت پیش از اون محسوب میشد میتونست تو این کارها تبلیغات منفی علیه امیرالمومنین و شیعیان رو از طریق امام جماعت دنبال کنه.
ضمن اینکه افراد را هم میشناختند.
دیگه کی تو مسجد حاضر میشه؟
کی حاضر نمیشه؟
میتونستند بشناسند و شیعه بودن و مسائل دیگه رو تو جهات که خیلی روشن بود.
جهاد یک امر حسن که غنیمت میآورد برای مسلمونها و شخص مجاهد هم تو دوره امیرالمومنین جهاد با کفار قطع شده بود بخاطر جنگ داخلی.
بنابراین از این فرصت استفاده کرد و جهاد راه انداخت.
دومرتبه جنگهای داخلی بر پا نشد.
این هم یکی از مسائلی بود که در این اتفاق اینجاها هی اون چهره در واقع دینی او را تقویت می کرد.
چهره ای مثبت اما چهره منفی اش هم مفصل در منابع تاریخی.
حالا چه اهل سنت و چه شیعه آمده که اینکه با قرآن چه کرد، با حدیث و سنت نبوی چه کرد؟
اینها هم خیلی آشکار.
مواردش اینها و اینکه با فرهنگ جاهلی چه گونه اقداماتی انجام داد.
مثلا فرض کنید در باب قرآن حافظان قرآن خیلی احترام پیدا کردند.
قراء قرآن، قرآن تو اون دوره از دوره پیغمبر احترام داشتند.
این دوره ها خیلی بیشتر شد. احترامشون.
اما بحث های تدبر و این چیزها، فهم قرآن خیلی نه و قرآن خیلی نقش های منفی زیاد داشتند.
در تاریخ صد ساله صدر اول اسلام که سابقه جمعیت های قرآنی کشور قابل خواندن و توجه است، چون حافظ بودند و آثار درازمدتی هم در فرهنگ اسلامی گذاشتند، همون بحث ظاهری بودنش.
از نکات منفی دیگر کارهای او چنان دنیاگرایی ویژه ای وجود داشت که کم کم فرقه هایی با عنوان زهاد و کسانی که خلاصه از این خلافت میخوان جدا بشن طبیعتا یک سبک زندگی زاهدانه پیش گرفتن و این بعدا بنیانگذار بعضی از افکار صوفیانه و امثال اینها شد از خلافت.
معاویه شروع شد.
اینها همه انحرافات اینجوری بود.
تو بحث احادیث خودمون میدونیم جاعلان حدیث زیاد پول میداد که حدیث جعل کنند به نفع خودش.
به ضرر امیرالمومنین و به نفع خلفا.
اینا همه تو منابع تاریخی اهل سنت مفصل آمده.
رقمهای سنگین به اینها داده میشد.
حدیث در واقع بازیچه دست سیاست شد.
در عهد معاویه چنانچه بعضی از احکام صریح قرآن رو هم کاملا مقابله کرد با کسانی که در آن باره صحبت میکردن مثلا رباخواری در شام.
در دوره اون رواج جدی در بازار پیدا کرده بود.
بعضی از اصحاب النبی که رفته بودند و توضیح داده بودند بسیار عصبانی شد و گفت اگر میخواید بمونید باید ساکت باشید و الا از اینجا بروید. اینجا بمانید.
اینجا به سنت خود عمل میکند.
ما هم این را قبول داریم.
بنابراین جزئیاتی است که میتوانید کتابم و جاهای دیگر هم میتوانید ببینید.
اینجا جنبههای منفی و از همه اینها مهمتر بحث قبیلهگرایی و برتری عرب بر عجم را که در اسلام به شدت تضعیف شده بود، در عصر خلافت معاویه بنیان این برتری دومرتبه گذاشته شد و این کاملا خلاف دستورات قرآنی و سیره نبوی بود.
و نکته آخر احیای فرهنگ جاهلی بود که در دوره اسلامی با آمدن اسلام رو به ضعف رفته بود.
در این دوره شعر و موسیقی و نمیدونم چی و چی و همه این به اصطلاح مسائل این طوری رونق پیدا کرد.
ادبیات جاهلی عرب دومرتبه زنده شد و جلساتی در این باره برپا میشد.
خب اینها طبیعتا در واقع اون جنبه های منفی که اون مواریث اصلی اسلامی رو معاویه در واقع اجازه نداد که جان بگیره.
از همه اینها مهم تر در باب سیاست.
ما می دونیم امام حسن در شرایط اجبار به صلح تن داد و اجبارش را هم مقدماتش را معاویه فراهم کرده بود.
بنابراین اصطلاح غلبه به زور یعنی تأسیس حکومت بر اساس نیروی نظامی که با بیعت پیغمبر با مردم از بین رفته بود.
سنت مردم سالاری پیدا شده بود.
در اسلام سنتی شبیه جمهوریت پیدا شده بود.
با خلافت امیرالمومنین و امام حسن و شیوه ی به قدرت رسیدنشان که با بیعت عمومی مردم بود، اینها تقویت شده بود.
ولی او که آمد در واقع قدم اول تبدیل خلافت را به سلطنت پایه گذاری کرد.
قدم اول سلطنت ها در تاریخ جهان باستان غلبه به زور بود.
دیگه با نیروی نظامی تاسیس حکومت بکنند.
قدم دومی که میخواست برداره رو حالا توی بخش بعدی بهش اشاره میکنم.
پس اینم جنبه های منفی برای.
و مهم برای عملکرد معاویه که چهره حقیقی او را در دوره این دوره از حکومتش به عنوان خلیفه کاملا می توانیم آشکار کنیم.
مرگ معاویه در واقع به عنوان یک هنگامه مناسب برای اعتراض چه زمینهای را فراهم میکند برای قیام عاشورا؟
خب بخشیش رو که من الان نشون دادم نه که عملکرد خود معاویه آشکار شد که او قصدش این نیست که فرهنگ اسلامی را پیش ببرد، بلکه مقابله جدی با او میکند و با تشیع که به صورت خاص خیلی خیلی روشن.
نکته کس من اینجا میخواستم به یک نکته که باز ازش غفلت شده در باب اینکه برای تشیع و برای امام حسین علیه السلام به عنوان جانشین بعدی امام علیه السلام امام حسین چه دستاوردی میتوانست داشته باشد؟
این تعیین مرگ معاویه این بود که ما یک احادیثی در فضیلت حسنین علیهم السلام از پیامبر اکرم نقل شده، ما نمیدانیم که اینها چقدرش بین مردم در زمان خود حضرت گسترش پیدا کرده و چه مقدارش پنهان بوده.
اما یکی از احادیثی که خیلی مشهوره که شهرت پیدا کرده در همان زمان خودش این حدیث معروف نبوی هست که فرمود الحسن و الحسین علیه السلام امامان ما عقائد اینها هر دو امام هستند چه در واقع رهبر حکومت باشند، قدرت دستشان باشد و چه خانه نشین باشند و قاعد.
خب این یک حدیث است.
آیا این حدیث باید فرصت تحقق تاریخی هم پیدا کرده باشد یا نه؟
در واقع یک جور پیشگویی پیامبر اکرم هم آینده گویی حضرت هم هست.
نسبت به امام حسن علیه السلام اتفاق افتاد.
چطور ایشان رئیس دولت بودند؟
به عنوان امام قائم با صلح تبدیل شدند به امام غائب؟ درسته؟
و در هنگامی که در حالت امامت غائب بودند در واقع به شهادت رسیدند.
پشتبند این قصه هنوز معاویه زنده بود.
امامت امام حسین با امامت قائد شروع شد.
دیگه ما کمتر به این نکته توجه داریم که امام حسین علیه السلام یک دوره امامت غائب داشتند.
امام غائب جامعه شیعه بودند.
کی به امامت قائم رسیدند با خلافت یزید درست شد.
پس ببینید، نگاه کنید قبل از شهادت امام حسن، امام حسین علیه السلام دورۀ امامت امیرالمومنین و امام حسن را دیده بودند ولی امام نبودند دیگر.
و ائمه این طوری بودند.
در زمان حیات امام حاضر خودشان را یکی از تابعان میدانستند مثل بقیه مردم ما از ائمه ای که مثل امام حسین حدیثی در دوره ای که امام حسن قائم و قاعد بودند یا امام بودند گزارش نشده.
این احادیث همه مربوط به بعد از رسیدن به مقام امامت است.
خب طبیعی هم بوده که این طوری باشد که تبعیت آنها خیلی روی مردم تاثیر گذاشته است.
خب پس بنابراین یک دوره ای لازم بود قبل از آن که آن قیام اتفاق بیفتد، امام حسن و امام حسین به صورت مستقل امام مردم را به عنوان امام مردم شناخته شده باشد.
تا وقتی امام حسن بودند، مردم به امام مراجعه میکردند و ما مراجعه میکردند.
احادیث ائمه از امام حسن نقل شد.
اما یک دوره ای لازم بود که این اتفاق برای امام حسن اتفاق بیفتد و مرجع شیعیان به صورت مشخص ظهور تاریخی پیدا کرده باشند.
بنابراین این دستاورد هم دستاورد مهمی برای امامت دوره امامت امام علیه السلام یعنی شیعه و امام حسین علیه السلام ده سال فرصت به امام حسین داده شد.
البته انتهای آن مربوط به تقدیر الهی بود که معاویه از دنیا برود.
از سال ۴۲ که امام حسن به شهادت رسیدند، ده سال یا یازده سال فرصت شد برای امام که رتق و فتق امور شیعه را امام به عهده بگیرند، نیازهای آنها را پاسخ دهند.
همان کاری که امام حسن بعد از رسیدن به امام غائب هم همچنان دنبال میکردند.
چه نیازهای مادی و معنوی شان و نیازهای دیگر.
پس بنابراین این هم خیلی خیلی طبعا به موقعیت دینی که داشتند امام حسن و امام حسین سلام.
اما ظهورش در جامعه توی این ده سال دوم خیلی خیلی کمک کرد که این استقرار امامت کاملا دیگر.
بعدا کسی با امام حسین از خود شیعه به مخالفت برنخاست.
یافت بقیه فرزندان حضرت امیر که اگر نه شما امام نیستید.
این خیلی مهم بود دیگه.
این تحقق خارجیاش هم خیلی اهمیت داشت که اختلافی در درون جامعه شیعه، اقلیتی که تازه به امنیت رسیده در واقع به هم نخورد.
سوالی که پیش میاد در این دوره ده ساله ای که فرمودید امام حسین امام بوده بر کدام جامعه شیعی در امامت داشتند و به عنوان امام شناخته میشدند؟
با آن شرایط خاصی که اشاره کردیم.
بله این هم سوال خیلی مهمیه.
نگاه کنید اولی که صلح اتفاق میافته، جامعه شیعه جامعه قابل تعریفی نیست چون دو تا دولت از دست داده پراکنده شده.
جمعیتشون زیادیشون کشته شدن، شهادت شهید شدن، اختلاف نظر وجود داره در بین خواص و اینها.
امام علیه السلام بعد از قراری صلح تونستن در واقع این جامعه را بازسازی بکنند و این جامعه در پی.
در واقع اقدامات امام حسن علیه السلام به یک ثباتی رسیده و این توصیه امام که تا وقتی معاویه زنده است این روال اهل صلحنامه به هم نخوره اتفاقا کمک کرده که اون استقرار استمرار و امنیت سایت دائما باشه.
یک بند قرارداد این بود شیعهٔ علی کلهم آمنوا.
معاویه تعهد میده که از زمان صلح امضای این قرارداد یا تعیین قرارداد به شیعیان علی در واقع آسیبی نزنه.
قدیمیترین سند تاریخی موجود در اختیار ما همین سندی که نشون میده که پیروان حضرت علی علیه السلام در سال ۶۱ هجری به عنوان شیعه علی شناخته میشدند.
این تحقق تاریخی خیلی مهمه.
خیلیها میگویند از عصر پیغمبر، عصر پیغمبر که این اتفاق نیفتاده.
به لحاظ تاریخی حضرت هرچی گفتن برای بعد از خودشونه خصوصا بعد از غدیر خم و این منصب رو به اونی که تحقق تاریخی که میشده بشماریم مثلا بگه بله اینها شیعیان یک تمایز اجتماعی در واقع پیدا کردن سندش اینجاست که معاویه مجبور میشه اینو بپذیره.
درست شد معاویه مجبور میشه اینو بپذیره و.
عرضم به حضورتون که خب اینا کیا بودن؟
ببینید این جامعه با همه کوچکیش از طبقاتی برخوردار بود.
اولا کارگزاران امام، خود امام حسن و خود امام علی اینا اونایی که شیعه بودند و اینا همه زیر مجموعه یعنی در واقع بخش مهمی از این جامعه را تشکیل میدادن.
البته جمعیتشون خیلی زیاد نبود و شیعیان عادی در واقع دو طبقه رو میشه برای اینها ذکر کرد.
اینها اون جامعه ای بودن که در واقع امامت امام حسین علیه السلام پس از گذشت ده سال که سکوت حاکم بود و اقدامات امام حسن هوشمندانه اتفاق افتاده بود، این به ارث رسید و امامت امام بر اونها در واقع خودش رو آشکار کرد.
حالا سوال بعدی که مطرح میشه این گروه اندکی که اشاره کردین بالاخره طرفدار امام و شیعه امام محسوب میشن.
امام به اونها امامت داشتن گرچه از امنیت جانی برخوردار بودند ولی خب همه میدونیم با توجه به شرایط و سخت گیری هایی که در دوره معاویه بر اینها تحمیل میشه، چطور میشه که اینها دوام آوردند و بحث امام حسین علیه السلام رسیدند.
رسیدیم به اصل مطلب که متاسفانه این قسمت کار امام حسین علیه السلام برای شیعیان خیلی معروف نیست.
روشن شده نیست.
ببینید اون جامعه ای که به هم ریخته اقلیت هست.
امام به شهروند عادی تبدیل شده.
حالا میخواد این جمعیت رو حفظش کنه.
هم پس از قرارداد صلح سر و صدای اول دوستان نزدیک امام شروع شده.
ببخشید خیلی سخته گفتن اینها ولی به لحاظ تاریخی اتفاق افتاده.
السلام علیک یا مذل المومنین ها شروع شده.
حتی از این بدتر.
السلام علیک یا آل المومنین.
خیلی سخته گفتنش. واقعا شنیدنش.
اینا دیگه معاویه نمیگفتی دیگه.
همین دوستان و این حرفا بودن کسانی مثل سلیمان خزاعی.
کسی مثل همین حجر بن عدی.
اینا این حرفا رو میزدن و امام هم توجه داشتند که اگه این نخبگان شیعی، اگر این افراد که تعدادشون هم زیاد نبود، اگر اینها.
اقناع نمیشدند، در واقع جامعه شیعه از هم می پاشید.
اینها در جامعه شیعه نفوذ داشتند.
هر کدوم میتونستن یک گروهی دنبال خودشون راه بندازن.
خود این جمعیت کم هست.
این دقیقا خواسته معاویه بود که گفت من صلح رو میپذیرم و صلح رو در واقع صلح تحمیلی اینها به خودشون بیفتند از هم می پاشند.
مدیریتی نمیشه انجام داد چون اختلاف نظرها رو داخلشون بروز میکنه.
طبیعتا این از اون نکته هایی که تو همه مقاطع بعدی تاریخ هم میتونه اتفاق بیفته که اختلافات داخلی دیگر یک گروه را مضمحل کند.
اینجا سیاستمدار هوشمند، همان کسی که بتواند نخبگانش را قانع کند و بتواند یک سیاست مکمل استفاده کند.
امام از طریق اقناع که من در این کتاب آوردهام، هفت تحریر یا تحلیل یا تعلیل جداگانه برای لزوم صلح بیان کردهاند.
معلوم میشود که مخاطبان ما مخالف بودند، مختلف بودند.
برای نخبگان یک جور گفتند که چرا من تصور کردم برای مردم عادی یک جور دیگر توضیح دادند.
خود این گفتمان را که حضرت به راه انداختند، گفتمان اقناع یک بحث مهم فوقالعادهای بود.
به قرآن استناد کردند، به سیره نبوی استناد کردند، به کمی جمعیت استناد کردند، به کراهت اکثریت از ادامه جنگ استناد کردند که این نشان میدهد که چقدر اولین حاکم مسلمانی است که.
و بعدا هم دیگه خیلی اتفاق می افتد که بدون هیچ دسیسه ای به راحتی حاضر از قدرت به کنار، وقتی اکثریت مردم نمی خواهند به هر دلیلی اینکه حق با مردم است یا نه بحث دیگری است.
چون حکومت مال مردمه.
اگر نمی خوان خب برو کنار.
حضرت راحت دست می کشند و مثل یک شهروند عادی میشن دیگه حاضر نیستن توجیه بکنن این جمعیت را.
خلاصه وقتی می پرسند فریاد الباقی بقیه که در مسجد کوفه بلند میشه از بین سرداران و مردم عادی کوفه و اینها، حضرت هم می پذیرند و جامعه را می خواهند.
از آن پس باز یکی سنت اقناع، دیگری سنت تقیه که یکی از سنت های خیلی مهمه که اینجا به درد شیعه خورده که شیعیان بر این اساس حق ندارند به پاسخ به دشمن بپردازند.
در برابر دشنام های اونها به حضرت امیر باید سکوت کنند و حفظ جانشون برای خودشان واجب است.
خیلی این مهم است.
حفظ جانشان برای خودشان واجب است.
والا این جمعیت از بین رفت دیگه چیزی نمیمونه که دیگه وقتی چیزی نموند شما به کجا میخوای نقش آفرینی سیاسی بکنه یا اجتماعی بکنه؟
از نو ابداع کرد چون اینها همه حکومت حضرت امیر رو دیدن تجربه کردند از حکومت حضرت امیر.
این خیلی مهم است که اینها بمونند چون اینها خودشون راویان صدق اون حکومت میشدند.
ما گزارش هایی بعدا داریم تو این قسمت که از مناظره هایی که توی دربار معاویه برگزار میشد بعضی از شیعیان رو میخواستن بیان، شیعیانی که پیر شده بودند، زنان، مردان اونها چه تفسیری از حکومت حضرت میدادن و معاویه همه اش رو تصدیق میکرد، همه اش رو تصدیق میکرد.
میگفت راست میگید ابو الحسن چنین بود یعنی الفضل ما شاهدت به اعدا دیگه می خوام بگم که این سنت خیلی پایدار شد از باب اینکه امام توانست شیعیان رو اقناع بکنه بعد سنت تقیه را بکار بگیرد.
این از جهت سیاسی و اجتماعی.
از طرف دیگر از جهت اقتصادی یکی از کارهای دیگری که باز امیرالمومنین کردند و ما اصلا با آن آشنا نیستیم، بیست و پنج سال کار مولد اقتصادی حضرت است.
حضرت کشاورزی کردند. حفر چاه.
داشتن نخلستان داشتند.
همه اینها را تبدیل کردند به موقوفه های بزرگ. هکتارها زمین.
اسامی هم هست.
هجده پارچه موقوفه آن حضرت در قطعات مختلف زمین ها.
اینها چند صد چند هزار نفر روی آن کار می کردند از کارگران.
و بعد توی موقوفه نامهای که حضرت مینویسند، متولی این موقوفات را اول امام حسن و امام حسن قرار میدهند و بنابراین مدیریت اقتصادی آن موقوفه ها و هزینهکرد آنها دست امام حسن و سپس امام حسین منتقل شده.
امام حسن علیه السلام در فضایی که معاویه حقوق شیعیان را خصوصا شیعیان کوفه را از بیت المال قطع کرده و درآمدهای آنها کم شده و همه جا تحت فشار هستند، به کمک آن موقوفات می تواند جامعه شیعه را نگه دارد.
درسته تو تاریخ نقل شده که هدایایی از طرف معاویه به امام حسن و امام حسین میرسید ولی هدیه اسمشه دیگه.
هر چند وقت یک بار هر وقت او بخواد ولی موقوفه درآمد مستقل مستقر بوده ضمن.
ضمنا دست حکومت از او کوتاه بود.
نکته مهم این بود که معاویه همه جا رو دست اندازی میتونست میکنه.
موقوفه نه حداقل چون تازه به عصر حضرت رسول نزدیک بود.
در دوره های بعدی مثلا رضا خان اومد موقوفه های مدارس حوزه های علمیه رو گرفت.
هرچند که بعدا آقا حسین قمی گرفت از دولت پهلوی.
منظور اینکه این اون حوزه حفاظت اقتصادی بود که امیرالمومنین برای شیعیان دیدند و این روزها رو میدیدند که معاویه میاد و اینها فضا رو یکجوری شعر میبنده که حیات اقتصادیشون اگر زیر سوال رفت دیگه بقیه بحثا دیگه ارزش خودشو نداره چون فرصتی نداره برای ارائه اش.
اینم یکی از.
در کنار اینها بحث فرهنگه در برابر فرهنگ غیر دینی و ضد دینی و فرهنگ جاهلی که دائما داشت پمپاژ میشد یا فرهنگ ظاهری از اسلام که توسط حکومت اموی ها دنبال میشد.
امام علی علیه السلام شروع کردن به سنت نقل حدیث که یک سنت جا افتاده ای بود بین اصحاب پیغمبر از امیرالمومنین و دیگر اصحاب حدیث نقل میکردند از پیغمبر.
همین سنت قبلی به کمک امام حسن علیه السلام اومد و احادیث مفصلی رو هم از امیرالمومنین نقل کردند هم از پیغمبر نکردند و این ابواب فقهی مثلا پنجاه و دو گانه یا پنجاه و یک یا دو گانه ای که در وسائل شیعه هست.
اگر نگاه بکنید تو این کتاب به صورت جدول آوردم تو همه ابواب فقهی احادیث از امام حسن علیه السلام وجود داره.
این احادیث به یک کلمه کوتاه سبک زندگی شیعیان رو در فضای بسیار پر فشار اون جور اون دوره تقویت می کرد، اصول اعتقادی شون رو تقویت می کرد، توضیح می داد.
این بخشی بود که ائمه یعنی امام حسن هم آزاد بودن و معاویه به اینها خیلی صراحت به صراحت گفته بود من حکومت نمی کنم، قدرت نمی گیرم از شما که دینداری شما تقویت بشه.
من می خوام فقط حاکم باشم.
این یکی از بهترین کارهایی بود که معاویه کرد و خودش ندانست چرا که به نفع تشیع شد.
میتونستن کار فرهنگی انجام بدن تو این قسمت.
آزاد بودن احادیث نقل میشد و طبیعتا یک تقویت فکری و فرهنگی بسیار مناسبی برای شیعه طراحی شده بود.
از عصر امیر المومنین به عصر امام حسن رشد گرفت که همین هم در بعدا در عصر امام حسین اسلام دنبال شد. خیلی متشکرم.
حالا به عنوان آخرین سوال.
شما اینجا بفرمایید بفرمایید.
مالی نخواست یا نتونست که مثلا مثل اجداد عروس خانم فردوس فدک را غصب کردند؟
اینم بگم بعضی از موقوفات که مثلا از دستش چنگ بگیره نه اون فدک، فدک اون شرایط ضرورت تاریخیش چیز دیگه ای بود.
در اون دوره معاویه اعلام کرده بود که ما همون قدرت رو به ما بدید بسه.
ضمن اینکه اون حکومت اولیه که تشکیل شد اونها درآمد مالی نداشتند.
به اون صورت نیازی به اون و اون درآمد بزرگ برای امیرالمومنین از نظر اونها ممکن بود که مسائلی بوجود بیاره.
خب اما اینجا چون صلحنامه بود معاویه دنبال بهانه میگشت که اصحاب امام حسن یه خطای سیاسی بکنند.
خب اگر خطای سیاسی رو مرتکب میشدند.
بعد که شیعه میرفت اونها رو میگرفت.
خب اینم زیرکانه خطای سیاسی مرتکب نشدن به کارهای دینی و فردی و اجتماعیشون پرداختند.
لذا معاویه احساس نکرد که این ضرورت داره که بخواد به این بپردازیم.
به عنوان آخرین سوال برداشت بنده از سال اگه اشتباه میکنم شما تصحیح بفرمایید.
با توجه به توضیحاتی که شما فرمودید در واقع اقدامات فرهنگی که ما انجام میدهند و آن پیوست هایی که در صلح امام حسن و امام حسن با معاویه بوده در واقع باعث میشود که امام بتواند یکپارچگی جامعه را حفظ بکند و در واقع بتواند از خطر تجزیه جلوگیری کند و این جامعه اینچنین بتواند به صورت یکپارچه و منسجم به امام حسن بسپاره.
امام حسن ده سال ادامه بده.
این در واقع با صلح امام حسن تامین میشه.
این دومین تاثیر واقعه عاشورا.
واقعه صلح امام حسن بر قیام عاشورا این است که فرصتی اعطا شد.
بر اساس آن صلح نامه که امام حسن و امام حسین علیه السلام هم ده سال امامت کنند و تحقق خارجی امامت شان قبل از قیام به گونه ای جا بیفتد که کس دیگر اصلا حرفی، چیزی نداشته باشه تو اون قسمت که این فقط به این تدبیری بود که اتفاق افتاد.
لذا حضرت نفرمودند به مرگ خودم.
چون این اتفاق نمی افتد.
اگر شهادت خود امام اتفاق می افتد جور دیگه می شد قصه.
طبیعتا این فرصت و این شرایط اصلا کلا عوض می شد چون طبیعتا اون ها نقض می کردند.
شیعیان به اجبار یعنی تحت شرایط اجباری قرارداد صلح را نقض می کردند و این همان چیزی بود که معاویه می خواست.
اما این فرصت از او گرفته شد تا به جای دیگری برسه که انشاالله توی تاثیر گذاری بعدی باید بهش اشاره بکند. خیلی متشکرم. خیلی متشکرم.
خسته نباشید عرض میکنم خدمت استاد محترم جناب آقای دکتر باغستانی.
بدون دیدگاه