در اولین نشست علمی نقش عاشورا در حیات سیاسی اجتماعی آدمیان مطرح شد؛
اصلاح الگوی حکمرانی مهم ترین درس حسینی
سیدعلیرضا واسعی: هدف اصلی امام در ناهمراهی با دستگاه حاکمیت یزید، اصلاح الگوی حکمرانی بود.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده اسلام تمدنی، سیدعلیرضا واسعی عضو هیأت علمی گروه هنر و تمدن اسلامی پژوهشکده اسلام تمدنی، در اولین نشست علمی نقش عاشورا در حیات سیاسی اجتماعی آدمیان، به طرح نظریه های چهارگانه ای که در خصوص اهداف امام حسین (ع) مطرح شده اشاره کرد، سپس نظریه پنجمی را بیان کرد و بر اساس آن به تبیین کنش و اقدام امام حسین پرداخت. او با بیان این که حرکت امام، برخی واکنشی به اقتضائات حاکم و پاره ای کنش ایشان بود، گفتند: بیتردید آن چه از امام سر زد نه قیام بود، نه شورش، نه انقلاب و نه حتی اصلاح به معنای سیاسی(رفرم)، چون هر یک از این ها در ادبیات سیاسی تعریف خاص خود را دارند، چنان که بغی و خروج علیه دستگاه خلافت نیز نبوده است، بلکه آن حضرت تلاش کرد تا جایگاه خود و جامعه را در قبال سیاست و حکومت از منظر دینی بازتعریف یا نقش و حقوق هموندان جامعه را، بر مبنای تئوری دیپلماسی روایت بازمعنا کند.
واسعی در آغاز به طرح چهار دیدگاه معطوف به اهداف امام پرداخت و گفت: در خصوص اهداف امام حسین(ع) چهار نظریه بیش از همه مورد توجه اهل تحقیق قرار دارد؛ شهادت طلبی امام(دیدگاه آیت الله صافی گلپایگانی)، بیعت خواهی حاکمیت از امام، رسیدن به حکومت که با خواست مردم همراه بود(آیت الله صالحی نجف آبادی) و در نهایت امر به معروف و نهی از منکر(دیدگاه شهید مطهری).
در ادامه واسعی به بیان نظریه خود پرداخت و گفت: دو دیدگاه اول، بیشترشخصی-شخصیتی و عملا تبیینی ناکارآمد است، چون نمی هواند الگویی برای دیگران باشد، اما دیدگاه سوم که وجهی سیاسی و اجتماعی دارد، ناظر به دستگاه حاکمیت و عملا اقدامی رقابت جویانه است که کرد و کار امام را در سطح یک کنشگر سیاسی فرومیکشد و دیدگاه چهارم در عین صلابت و جامعیت، بسیار گسترده و شامل همه ابعاد مأموریتی امام می شود؛ یعنی اصلاح جامعه، در حالی که اقدام امام، ناظر به وجهی خاص از حیات انسانی بود، از این رو به تئوری دیگری نیاز است که بتواند تبیینی کارآمد و فراگیر ارائه دهد.
واسعی در ادامه به نظریه خود پرداخت و گفت: بر پایه نظریه دیپلماسی روایت که در علوم سیاسی و روابط بین الملل مطرح است، هدف امام حسین(ع) تلاش برای اصلاح الگوی حکمرانی بود، چون تردیدی نیست هدف آن جناب در بیعت نکردن و ناهمراهی با حاکمیت نامشروع، اصلاح اجتماعی یا اخلاقی جامعه و یا امر به قواعد انسانی یا نهی از زشت کاری نبود، چنان که رسیدن به حکومت و تصدی خلافت، نمیتوانست دغدغه اصلی آن حضرت باشد، بلکه غرض اصلی ایشان، اصلاح الگوی حکمرانی، یعنی توجه دادن دستگاه حاکمیت، سردمداران، بزرگان و توده مردم به حقوق عمومی بود و به تعبیر روشن تر، بازتعریف حکومت و نقش مردم در آن بود. امام با دیپلماسی روایت که بهره گیری از داده های مختلف، برای القای حق مردم، ضرورت شایستگی و جایگاه پیشوایی، اعتنای به عدالت و نیز احیای سنت نبوی بود، به مخالفت با حاکمیت پرداخت و کوشید مانع بروز خودکامگی از یک سو و مسئولیت گریزی مردم از سوی دیگر شود. او باور داشت که حاکمیت برآیند رویکرد، مساعدت و خواست مردم است و اگر اینان به آگاهی نرسند، هرگز حکمروایی بسامان و انسانی شکل نخواهد گرفت، بنا بر این، هر چند عوامل دیگر در حرکت امام بینقش نبود، چون پدیدههای اجتماعی را نمیتوان به عامل یگانه ای تحویل برد، اما عامل/ هدف کانونی و محوری کنشگری امام را، میتوان مقوله حکمرانی- نه حکومت یزید- شناسایی کرد.
بنا بر این مهمترین درس حرکت امام، تلاش برای اصلاح الگوی حکمرانی، بر پایه تئوری دیپلماسی روایت بود.
بدون دیدگاه