در سراسر کتابِ «ابنخلدون و علوم اجتماعی»، نویسندگان معاصر بهدلیل عدم توجه به تفاوت ماهوی دو مفهوم مدینه (polis) و اجتماع (society) و جامعهشناس خواندن ابنخلدون سرزنش میشوند، اما طباطبایی خود مشخصاً هیچگاه تفاوت این دو را در مقایسهی با هم توضیح نمیدهد.
کتاب «مقدمه» ابنخلدون بیش از دویستسال است که بهطور جدی مورد توجه جامعهشناسان، شرقشناسان، تاریخنگاران و متفکران مسلمان قرار گرفته است. مفسران ابنخلدون کوشیدهاند تا اندیشهی او را در برخی قالبهای از پیشموجودی نظیر سنت فلسفی و سیاسیِ افلاطونی-ارسطویی، قومگرایی و یا جامعهشناسی متجدد کُنتی طبقهبندی کنند. چنین طبقهبندیهایی، بیش از آنکه فروکاستن محتوای «مقدمه» به جامعهشناسی پوزیتیوِ کنتی یا مشارکتهایی در علوم دورهی میانه باشد، ساختار محتوای درونیِ «مقدمه» را که بعضاً در تعارض با چنین دیدگاههایی است، نادیده میگیرد. در این مقاله سه نمونه از دیدگاههای مفسران مشهور ابنخلدون را که وجوه معرفتی، جامعهشناختی و تاریخی «مقدمه» را موردتوجه قرار دادهاند، نقادانه مورد توجه قرار دادهایم. مقاله نشان میدهد که هر یک از این تفاسیر مبتنی بر چه پیشفرضهایی، اجتهاد را بر نصّ مقدم میدارند. سید جواد طباطبایی در راستای پروژهی زوال اندیشهی سیاسی در جهان اسلام، تلاش فکری ابنخلدون را ناکافی دانسته و بهزعم ما با مهندسیِ معکوس تاریخ، به داوری مبانی معرفتشناختی «مقدمه» نشسته است. محسن مهدی و طه حسین نیز که هر یک شهرت جهانی دارند، از جانب فلسفهی کلاسیک اسلامی و ناسیونالیسمِ عربی به سراغ «مقدمه» رفتهاند و وجوهی از حقیقت آن را، به بهای نادیدهگرفتن وجوه دیگر، روشن کردهاند. در دو قسمت گذشته به تفسیر طه حسین و محسن مهدی از ابن خلدون پرداختیم و در بخش پایانی این نوشتار به نقد تفسیر سیدجواد طباطبایی از ابن خلدون خواهیم پرداخت.