حبیب الله بابایی گفت: اگر بخواهیم در مورد تمدن قضاوتی بکنیم باید در نحوه روابط انسان‌ها با یکدیگر تمرکز شود. به گزارش خبرنگار ایسکا، پیش همایش مناسبات فلسفه و تمدن در جهان اسلام با حضور حبیب الله بابایی و حسین کلباسی در دانشکده ادیان و الهیات دانشگاه شهید بهشتی برگزار شد.

حبیب الله بابایی در سخنانی با اشاره به تمدن و نگاه فلسفی به مقوله تمدن در این نشست اظهار کرد: در ارتباط با ماهیت تمدن منظور یک نظام است و بسیار فراخ که مربوط به مناسبات انسانی است.
مفهوم تمدن عجین با مسئله زمان و مکان است و در تمدن‌ها همیشه نوعی از تکثر و در درون آن نوعی از وحدت وجود دارد. نکته دوم مربوط به غایت تمدن است که ضمن این بحث به مسئله‌های فلسفی عبور و مرور خواهیم داشت. غایت تمدن را در دو مسئله سلبی و ایجابی باید در نظر گرفت و در تقریر جامعه شناختی از تمدن گفته می‌شود که تمدنها پاسخ‌های متراکم به نیازهای انباشته است که در معنای فلسفی، تمدنها خیرات انباشته در برابر شرور متراکم است که البته از آن می‌شود یک تعبیر دینی هم داشت که به غایت تمدن و تمدن سازی منتهی می‌شود. به نظرم در نسبت بین فلسفه و تمدن می‌توان تاریخ فلسفه را در تمدن اسلامی بررسی کرد که کم و بیش در تاریخ اسلامی به آن پرداخته شده است.
رئیس مرکز مطالعات اجتماعی و مدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی افزود: نکته دیگر در مورد نسبت بین فلسفه و تمدن این است که می‌توانیم تاریخ فلسفه را در تمدن اسلامی مرور کنیم و ببینیم سهم فلسفه در شکل‌بندی تمدن اسلامی چیست و این شاید در تاریخ علوم و تاریخ تمدن اسلامی مرور شده است و از این نقطه بحث نمی‌کنم. ولی یکبار دیگر، جا دارد که تحلیل فلسفی از تمدن و تحلیل تمدنی از فلسفه مورد توجه قرار گیرد که با یک مثال باید توضیح دهم. گاهی اوقات تمدن را موضوع قلمداد می‌کنید و گاهی نیز آن را یک رویکرد می‌دانید. مثلاً عینکی که به چشم دارید گاهی آن را برمی‌دارید و در مورد جنس، وزن و نمره‌اش صحبت می‌کنید. این دیدن عینک به مثابه یک موضوع است که عینک شناسی می‌کنید و یکبار عینک را به چشم می‌زنید و دنیا را با این عینک می‌بنید و با این عینک متن و قرآن می‌خوانید و دنیا را خوانش می‌کنید و همه چیز را از منظر این عینک می‌بینید. تمدن این حالت را در نسبت با فلسفه دارد که شما یکبار عینک تمدن را به چشم می‌زنید و با رویکرد تمدنی فلسفه را می‌خوانید و یکبار نیز شما با همان ژست فیلسوفانه موضوع تمدن را تحلیل فلسفی و در مورد ماهیت تمدن بحث می‌کنید.
وی گفت: در مسئله فلسفی خیر و شر در فلسفه غرب همچون مسئله هولوکاست برای فیلسوفی که به شر می‌اندیشد و چرایی وجود شر در عالم را تفسیر می‌کند، آنجا از هولوکاست و شر اتفاق افتاده خوانش تمدنی می‌شود و اینکه چگونه می‌شود برای سازوکار تمدنی امروز از آن استفاده کرد؟ مسئله غیب و ارتباط آن با تمدن و اینکه چگونه می‌توان از مغیبات در تفسیر تمدن یا تمدن اسلامی استفاده کرد نیز از جمله این مسائل است. مسئله‌های فلسفی تمدن یا مسئله‌های مفهومی و یا مسئله‌های مصداقی هستند.
بابایی با بیان اینکه اساساً گفته می‌شود تمدن بین انسان و طبیعت رخ نمی‌دهد، بلکه بین انسان و انسان رخ می‌دهد تاکید کرد: اگر بخواهیم در مورد تمدن قضاوتی بکنیم باید بر نحوه روابط انسان‌ها با یکدیگر تمرکز کنیم.
وی گفت: اگر تمدن به این رابطه تمرکز کند در آن مقطع، شاخص‌های تمدن شاخص‌های سخت افزارانه نخواهد بود، بلکه شاخص‌های نرم انسانی است تا زمانی که نتوانند به مسئله عدالت پاسخ دهند نمی‌توانیم در این مورد قضاوت کنیم. اگر تمدن را بر اساس ساخت و نظم قانونی در نظر بگیریم آن وقت داوری در مورد تمدنها کاملاً متفاوت خواهد بود که نیاز به یک علم و نفس تمدنی دارد تا رابطه هویتی انسان با انسان را در نظر بگیریم. مسئله دومی که من تاکید می‌کنم را صرفاً می‌توان نمونه‌های فلسفی در نمونه‌های تمدنی دنبال کرد که مسئله کثرت و وحدت تمدن است. همیشه در تمدن‌ها به جهات تاریخی نوعی از تکثر فرهنگی، زبانی، دینی و مذهبی وجود دارد و وقتی یک فیلسوف به این پدیده نگاه می‌کند اساساً سوالی که او را رنج می‌دهد این است که در وضعیت کثرت قومی، ایمانی و دینی چگونه می‌توان نوعی از پیوستگی و چسبندگی تمدنی را ایجاد کرد؟
بابایی افزود: عامل چسبندگی مسلمانان چه بوده که آنها را دور هم جمع کرده و یک تمدن اسلامی را به وجود آورده است. به اعتقاد کاستلز، این عامل که مسلمانان را دور هم جمع کرد، قرآن بوده است که زبان مشترک و چالش‌های مشترکی را خلق کرده است. برخی فیلسوفان تمدن عامل وحدت تمدنی را زبان می‌دانند و برخی عامل را اخلاق و تاکید بر اخوت دارند. برخی هم با یک نگاه عرفانی مسئله زهد را مطرح کرده‌اند. در یک نگرش اجتماعی به شخصیت‌های کاریزما تاکید می‌شود که توانسته یک نظم اجتماعی را در دنیای اسلام ایجاد کنند.
وی ادامه داد: باید دید آیا مجموعه انسانی در گستره یک تمدن با تغییر می‌تواند وحدت ایجاد کند یا با کلمه خودشکوفایی می‌توانیم این کار را انجام دهیم.
وی در پایان سخنان خود با تاکید بر اینکه هر فرهنگ انسانی در انسانی بودنش شکوفاتر می‌شود و در عمق شکوفایی خود با فرهنگی‌های دیگر ارتباط پیدا می‌کند، اظهار کرد:
هر فرهنگی در عمق انسانیت خود می‌تواند با فرهنگ‌های دیگر ارتباط پیدا کند. با این معنا، اساساً ما در مواجهه تمدن‌ها با برخورد تمدن‌ها مواجه نمی شویم بلکه با نوعی از تعارف بین تمدنی مواجه می شویم که اساساً معرفت‌های انسانی از آن بوجود می‌آید. مسئله فرهنگ و دین در همین نگاه اهمیت می‌یابد و ما مسئله فرهنگ را با نگاه تمدنی مورد بررسی قرار نداده‌ایم. ما در حرکت‌های تمدنی دچار توقف‌هایی می شویم که اجازه نمی‌دهد معمولاً این بحث به سامان برسد.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *