عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی بیان کرد؛
درس تمدنی نقاشی
درس نقاشی در مدارس، جدای از نقش هنری و زیباشناسانه، آموزش و تمرین زیست تمدنی نیز است!
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده اسلام تمدنی، سیدعلیرضا واسعی عضو هیأت علمی گروه هنر و تمدن اسلامی پژوهشکده اسلام تمدنی در یادداشتی با عنوان درس تمدنی نقاشی گفت: درس نقاشی در مدارس، جدای از نقش هنری و زیباشناسانه، آموزش و تمرین زیست تمدنی نیز است!
نقاشی یکی از هنرهای زیبا، جذاب و پرطرفدار در طول تاریخ بشر بوده و هست؛ چون هم حس زیباییخواهی بشر را اشباع میکند، هم توانمندیهای او را مینماید، هم خاطرههای او را در خود ثبت میکند و هم خلاقیتهای فکری و روحی وی را محقق میسازد؛ چنانکه بهمثابه دستاوردی هنری، هویت ملی و تاریخی جوامع را به نمایش میگذارد. این هنر حتی در میان مسلمانان، بهرغم پارهای از رویکردهای نامهربانانه فقهی که نوعی مداخله در کار خدایی (آفرینشگری و شکلدهی) دیده میشد، همچنان زنده و رو به گسترش باقی مانده و در عرصه های مختلف زندگی آنان رخنه کرده است؛ بهطوریکه امروزه بهعنوان یکی از ترمهای آموزشی وارد برنامههای تحصیلی دانشآموزان شده و آموزگارانی تعلیم آن را بر عهده دارند. همه اینها آشکارتر از آن است که نیاز به گفتگو داشته باشد، اما آنچه کمتر به آن توجه شده یا اذهان را به خود مشغول کرده است، «کارکرد تمدنی نقاشی» و درسی است که برای زیست تمدنی از آن حاصل میشود.
نقاشی از آن رو که با قوه خیال آدمی سر و کار دارد، همچون شعر است و چون آرزوهای آدمی را برمینماید، مثل رمان است و در خاطرهسازی بمانند قصه و داستان عمل میکند و تصاویری که بر جای میگذارد، مانند فیلم، اندیشههای آدمی را به پرواز درمیآورد؛ پس به تنهایی بار هنرهای زیادی را به دوش میکشد؛ از این رو هرچه به آن پرداخته داده شود، شایسته است، ولی دو کارکرد مهم تمدنی نقاشی، آن را بر تارک همه هنرها مینشاند:
۱. تقویت توان تخیل انسانی: بنیاد تمدن انسانی بر قدرت تخیل استوار است. تخیل با خیالپردازی متفاوت است؛ هرچند خیال، مقدمه و منبع تخیل است. وهم یا خیال، پردازشهای ذهنی آدمیان در عالم تصورات است و آدمی چیزهایی را میسازد که با واقعیت چهبسا فاصلهها دارد؛ هرچند که لذتی در درون او بر میانگیزد و او را به خود مشغول میسازد. موجودات خیالی که پرورده اذهان آدمیان است، اندک نیستند؛ از سیمرغ و ققنوس و خدایان برساخته بتپرستان که به اشکال گوناگونی درمیآیند، تا اشعار و داستانها که آکنده از مقولههای شگفتانگیزند و امروزه فیلمهای فراوانی درباره آنها ساخته میشود؛ البته گاهی خیال و تخیل با هم یکی انگاشته میشوند، اما در نگاهی عرفانی، چنین نیست. درواقع، تخیل امری انسانی و محصول خلاقیت اخلاقی آدمی است. تخیل آن است که آدمی خود را به جای دیگری یا دیگری را به جای خود قرار دهد و از آن بالاتر، چنین تعاملی را با اشیاء و موجودات دیگر داشته باشد. این توان، آدمی را به همدلی و همراهی با دیگران میکشاند.
نقاشی از چنین توانی برخوردار است؛ اینکه تخیل آدمی را فربه میسازد و به او امکان میدهد از جایگاه دیگری به جهان (محیط بیرون از خودش) بنگرد یا حتی از منظر طبیعت به انسان نگاه کند. این حضور همسانانگارانه در بیرون از خویشتن، همان قدرت تخیل است که اگر در انسانی شکل بگیرد، درک بهتری از دیگری و رفتار مناسبتری با او خواهد داشت؛ همان چیزی که در اخلاق از آن به «قاعده طلایی یا زرین» یاد میشود. علت کژرفتاری یا خشونتورزی افراد در همین نکته است که از تخیل کمبهره یا حتی بیبهرهاند. توصیه امام علی (ع) به مالک اشتر، که خود را در جای دیگری بگذار یا دیگری را در جای خود، توصیه به پرورش همین قوه است که نقاشی همچون ادبیات آن را بر دوش میکشد.
۲. پذیرش نقش همگان: نقاشی زیباست، اما این زیبایی محصول نقشآفرینی رنگهای بسیاری است که با محاسبه دقیق نقّاش کنار هم قرار میگیرند. با اینکه برخی از رنگها بیشتر و برخی کمتر، پارهای تیره و پارهای روشن و … هستند، اما همگی هدف یگانهای را دنبال میکنند یا یک نقشه/تصویر را میسازند و در شکلنهاییآن نقاشی، همه بازیگرند و نبود هریک، نقصی در آن خواهد بود. این درس بزرگ تمدنی است؛ اینکه همه انسانها در شکلگیری جامعه زیبا و آرمانی ذینقش و تأثیرگذارند؛ برخی بیشتر، برخی کمتر، برخی با نقشی روشن، برخی تیره، برخی پر رنگ/ بزرگ و برخی کم رنگ/کوچک، اما همه انسانند و شایسته توجه. حتی اگر قرار باشد، پاداش/جزا یا نکوهشی/عقابی در نظر گرفته شود، باید متناسب با جایگاهی باشد که هریک دارد و از آن مهمتر، پس از ارزیابی همه جوانب و بهرهگیری از قدرت تخیل؛ «اگر من جای او بودم!»
نقاشی گر چه هنری بزرگ است، درس مهم تمدنی نیز است؛ یعنی آموزش زندگی انسانی و کنار هم قرار گرفتن آدمیان برای ساختن جامعهای بزرگ؛ پس قدر نقاشی را بدانیم!
بدون دیدگاه