به گزارش روابط عمومی پژوهشکده اسلام تمدنی، دکتر سید مصطفی احمدزاده، پژوهشگر قرآنی، تحقیق مفصلی در معناشناسی «عمل صالح» در قرآن کریم انجام داده است. ایشان در این تحقیق که چند سالی به درازا انجامیده، به این نکته توجه داده است که مکاتب زبانشناسی و معناشناسی برای درک و فهم واژگان و ترکیبات قرآن کریم، راهی طولانی در پیش دارند، زیرا قرآن کریم، متن بشری نیست و وحی است و آگاهی بر ظرایف و دقایق آن، پیچیدگیهای خاص خود را دارد.
در خصوص کلیات این مبحث و اینکه نویسنده با چه استدلالی به این شناخت دست یافته، گفتگویی با ایشان داشتیم که حاصل و چکیدهی آن در پی میآید. امیدواریم، این گفتگو، سرآغازی بر مباحث بیشتر در زمینهی معناشناسی واژگان قرآن کریم و بهرهگیری از علوم و دانشهای جدید در این مسیر باشد که نیاز مبرم و حیاتی امروز قرآن شناسان جهان میباشد تا در حد فهم و درک بشری، از اسرار این کتاب الهی، رازگشایی نمایند.
– جنابعالی در کتابتان اشاره کردهاید که مکاتب زبانشناسی و معناشناسی، برای فهم و درک فحوای کلام الهی، کافی نیست. بفرمایید استدلال شما برای این بیان چیست؟
+ علوم و مکاتب زبانشناسی و معناشناسی بر پایهی زبانهای بشری بنا شده و لذا برای فهم و درک معانی و محتوای متون همین زبانهای بشری وضع گردیده و نمیتواند به درک نهایی مفاهیم وحی نائل شود. در هر زبان بشری، نوابغی هستند که بهترین الگوهای بیانی آن زبان در دورههای مختلف تاریخی به حساب میآیند. برای مثال در زبان فارسی، حافظ و سعدی از جنبههای گوناگون زباندانی، در شمار بهترین الگوهای بکارگیری این زبان در دورههای تاریخی خودشان محسوب میشوند و البته، آثارشان چنان عمق و وسعتی دارد که حتی در دورهی ما نیز از همین جایگاه برخوردار هستند. معهذا حتی نوابغ زبانی همچون این بزرگان، نتوانستهاند به تمام دقایق و ظرایف زبان فارسی آگاه شوند و بسیاری جنبهها و عرصههای زبانی هست که این بزرگان از آن غافل ماندهاند. زیرا اصولا هر زبانی از نظر جنبههای مختلف زبانشناسی همچون دامنهی لفظی و معنایی واژگان، حالات بیانی، ترکیبها، ارتباط میان واژهها و جملات و نیز مقاصد زبان، محورهای همنشینی و جانشینی و سایر خصوصیات زبان، آنقدر پیچیدگی و عمق دارد که حتی نوابغ و استادان سخنسرایی نیز نمیتوانند بر آنها وقوف یابند.
اما در مورد خداوند و کلام الهی، موضوع متفاوت است، زیرا تنها برای خداوند، میسر است که بالاترین بیانکنندهی زبان باشد و چنانکه خود میفرماید، هیچ کس قادر نیست حتی یک سوره یا یک آیه مانند آن بیاورد. به دانشمندان، زبانشناسان، شاعران، صاحبان اقوال و اندیشهها و به زباندانان، میگوید و قرنهاست که هیچکس نتوانسته است مثل آن بیاورد. علت این امر آن است که توانمندیهای بشری، قادر به احاطه بر ظرایف و دقایق یک زبان نیست و حتی اگر انبوهی از بشر نیز گرد یکدیگر آیند و تواناییهایشان را با یکدیگر بیامیزند باز هم قادر به این کار نیستند. بنا بر این نتیجه میگیریم که قواعد و اصول زبانشناسی تنها برای فهم زبانهای بشری کافی هستند اما برای متون وحیانی به جهت عدم احاطه و تسلط بر تمام وجوه و باریکنگریهای یک زبان، این اصول توانایی بالایی ندارند.
طرف دیگر موضوع، محتوای متن است. اگر هم بر فرض بپذیریم که مکاتب زبانشناسی میتوانند به تمام و کمال به ظرایف زبان واقف شوند، به لحاظ محتوا نمیتوانند عمق محتوایی قرآن را رصد کنند. البته این استدلال تنها در مورد زبان نیست که صدق میکند بلکه در همهی علوم بشری مصداق دارد. در هیچ علمی ما نمیتوانیم یک روشی پیدا کنیم و بگوییم با این روش میتوانیم تمام عمق و محتوای آن علم را به دست آوریم. این نکته درباره قرآن نیز صادق است.
– آیا این استدلال در مورد متون بشری هم مصداق دارد؟
+ بله، ممکن است که در برخی متون بشری هم این گزاره صادق باشد اما این صدق، مطلق نیست و نسبی است. به عبارت دیگر، مثلا در مورد دیوان حافظ هم میشود گفت شما هر اندازه تعمیق و تعمق کنید، باز هم به عمق کلام و مافیالضمیر متن پی نمیبرید. ولی در مورد قرآن، تفاوت از زمین تا آسمان است. متن بشری فضایی را دنبال میکند که میتوان تا حدودی به عمق معنا و مفهوم مطلب پی برد ولی قرآن خیلی فراتر از فهم بشر است.
– ما مسلمانها همین اعتقاد را داریم که قرآن کریم، کلام خداوند است و قدسی است و علوم بشری به عمق آن راه ندارد. اما مخاطبان ما مسلمانها نیستند. کسانی هستند که اعتقاد به وحیانی بودن و آسمانی بودن قرآن کریم ندارند. میخواهیم به آنها پاسخ بدهیم. در پاسخ به آنها، چرا زبانشناسی را برای فهم و محتوای قرآن کافی نمیدانیم؟
+ اولین پاسخ این است که غربیها یا هر کس دیگری غیر از مسلمانها، اگر می توانند مثل قرآن یک سوره بیاورند. مثل شعر حافظ میتوان سرود و گفت، مثل کتابهای دیگران در فارسی و عربی میتوان مواردی آورد. اما مثل قرآن کسی نتوانسته است بیاورد. این همه متخصص غربی داریم که روی قرآن کار کردهاند. استادان برجستهای داریم که همهی جوانب لغت و لفظ قرآن را بررسی کردهاند، در زبانهای مختلف آنها را ریشهیابی کرده و در مورد آن بحث کردهاند. آنها که تا این اندازه به زبان عربی تسلط دارند و شرقشناسان مسلط هستند یک سوره مثل قرآن بیاورند. این ناتوانی آنها نشانگر این است که قرآن با این متون متفاوت است. وقتی قرآن از سایر متون متفاوت است بنا بر این هر روشی بکار بگیریم به اندازهی همان فاصلهای که قرآن با سایر متون متفاوت است این روشها هم به همان اندازه برای فهم قرآن ناقص هستند.
این روشها اگر در مورد متون بشری مثلا ۹۰ درصد پاسخ میدهند در مورد قرآن به ۳۰ درصد هم نمیرسد. ما میبینیم روز به روز روشهای مختلف بکار میگیرند و هر روشی به اندازه خودش، سویهای از قرآن را باز میکند و ما به روشها و تکنیکهای جدیدی نیاز داریم که بتوانیم سویهها و چشماندازهای دیگری از قرآن را باز کنیم، دلیلش همین است که این روشها نسبت به یک متن وحیانی کمتوان هستند.
– در تورقی که در کتاب شما داشتم، این سؤال ایجاد میشود ما وقتی صحبت از معنای واژگان و تعابیر یک زبان میکنیم منظورمان در یک زبان واحد است. یعنی من زبانشناس فارسیزبان صحبت از معناشناسی در فارسی میکنم. یعنی واژگان فارسی در زبان فارسی چه معنایی دارند و بیاییم راجع به این معناها بحث کنیم. اما وقتی در باره زبان یک متن دیگر از معناشناسی صحبت کنیم، قاعدتا نمیتوانیم از معنا شناسی لغات زبان دیگر در فارسی صحبت کنیم. به بیان دیگر، شما باید ابتدا متن را بدون تفسیر به زبان مقصد برگردانیم و سپس در زبان مقصد ببینیم این واژگان چه معنایی دارند و بحث کنیم. یا اینکه در همان زبان عربی بحث کنیم. آیا این پرسش به لحاظ نظری درست است؟ یا اینکه مبانی این بحث، به لحاظ منطقی اشتباه است؟
+ معناشناسی به زبانهای مختلف کاری ندارد. وقتی شما یک نظریهی معناشناسی دارید این نظریه به یک زبان خاص مختص نیست و در همهی زبانها مصداق دارد، حتی زبانهایی که در گذشته بوده و اکنون از بین رفتهاند. نظریههای معناشناسی، یک اصولی را بیان میکنند برای فهم هر زبانی. به فارسی و عربی کاری ندارد. میگویند اگر میخواهی معنای یک متن را بفهمی باید واژگان متقارب، مترادف، هم معنا را از متن خارج کنی و بحث و تحلیل کنی و به معنای یک واژه برسی. این اصول کلی برای همهی زبانها مصداق دارد.
– آیا زبانشناسی که بومی یک زبان هست مخاطب این اصل است یا زبان شناس زبان غیر از زبان بومی خودش هم شامل این اصل میشود؟
+ قطعا کسی که زبان مادریاش با زبان مورد مطالعه یکی باشد دقیقتر و علمیتر نتیجه میگیرد و نتایجش صحیحتر است. چون یک سری ظرایفی در زبان هست که با آموختن به عنوان زبان دوم هم به آن ظرایف دست پیدا نمیکنیم. یک سری جزئیات و دقایق زبان از طریق محیط و تربیت زبانی و فرهنگ و سنت به ما منتقل میشود که در قاموسها و لغتنامهها نیست. چون بخش مهمی از زبان، فرهنگ است، لغت و گرامر نیست. برای همین است که در آموزش زبان میگویند شما تعداد زیادی فیلم و کتاب و محصولات زبانی مختلف از آن زبان را ببین و بخوان و بشنو و به این ترتیب زبان را یاد میگیری، نیازی به کلاس و آموزش رسمی نیست. همانطور که بچه زبان مادری را یاد میگیرد. در نزد کودک آنقدر ساختارهای زبانی تکرار میشود تا ملکه ذهن کودک میشود. برخی از این ظرایف زبانی، آموزش دادنی نیست بلکه از طریق فرهنگ و محیط یادگرفته میشود. اما اینکه اصول و قواعد زبانشناسی، برای زبانشناس یا محقق فقط در زبان مادریاش کاربرد دارد، خیر این طور نیست و در تمام زبانها مصداق دارد اما در زبانهایی بهجز زبان مادری، مطالعه و تحقیق، کاری دشوارتر است.
– با توجه به تأکیدی که در کتابتان بر شناخت بخشی از واژگان قرآن بر اساس مکتب بُن داشتید، با وجود این اعتقاد دارید که برای شناخت واژگان قرآن باید ترکیبی از این روشها بکار برود؟
+ من در کتابم، مکتب بن را به عنوان یکی از مکاتب آورده و همانجا هم آن را نقد کردهام. من این مکتب را از این نظر که بتواند راهگشای معناشناسی قرآن باشد قبول ندارم و بلکه هیچ معناشناسی دیگری را هم برای فهم دقیق قرآن قبول ندارم. از نگاه من باید نکات مثبت اینها را گرفت و متناسب با مسئلهای که داریم، و برای فهم و تحلیل یک واژه، یک یا چند روش معناشناسی را به صورت انفرادی یا ترکیبی استفاده کنیم. زیرا هر کدام از روشهای معنا شناسی، به یک نوع سؤال ما پاسخ میدهد. نمیتوانیم چند سؤال از یک موضوع مطرح کنیم و انتظار داشته باشیم که یک روش، به تمام این سؤالها پاسخ دهد.
به عنوان مثال ملموس، باید بگوییم ما انواع آچارها را داریم اما با ترکیب این آچارها نمیتوانیم یک پیچ خاص را باز کنیم، هر آچاری فقط یک پیچ را باز میکند. من نگفتم که برای همهی سؤالات قرآنی، ترکیبی از این روشها را بکار ببریم بلکه از هر روشی انتظار پاسخ به یک سؤال یا یک جنبه از موضوع مورد سؤال را داریم. برای پاسخ دقیق نسبت به یک سؤال امکان دارد در یک سؤال دو روش، در سؤال دیگر، سه روش، یا یک روش ضعیف و روش دیگر قویتر باشد، ولی این که بگوییم روش الف برای کل واژهشناسی قرآن کافی است، این به نظر بنده صحیح نیست. یا اینکه بر یک روش متمرکز شویم و بگوییم همین است و بس، این هم نیست. اما اینکه چه روش یا روشهایی برای بخشهای مختلف قرآن متناسب است، نیاز به کار و تمعق بیشتر زبانشناسان و قرآن پژوهان دارد که آنها روز به روز معناشناسیهای مختلف را برای سویههای مختلف قرآن، تبیین، تکمیل و حتی ابداع کنند. بنده در کوشش خودم در این کتاب، یک گام برداشتهام و پژوهشگر دیگری میآید یک گام دیگر برمیدارد. من با تکیه بر تجربیات گذشته، یک گام برداشتهام و کسی میآید که بعد از من با تجربیات من و دیگران، گام دیگری برمیدارد. من به نظر خودم یک گام برداشتهام. البته ناگفته نگذارم که بر اساس دیدگاههای امروزیام، برخی مطالب این کتاب باید تجدیدنظر شود و در چاپ بعدی، این تجدید نظرها اعمال خواهد شد.
– در این خصوص که زبانشناس یا مفسری که بومی عربی نباشد، چگونه ممکن است نتواند به برخی ظرایف زبانی قرآن پی ببرد، اگر میشود یک مثال بزنید.
+ مثلا علامه طباطبایی، مفسر برجسته شیعه، بعضی جاهای قرآن کریم به خاطر اینکه زبان عربی زبان مادریاش نبوده یا متخصص در ریزهکاریهای این زبان نبوده، مفسران بعدی آمده اند و گفتهاند علامه، در فلان قسمت که مثلا یک اصطلاح زبان عربی آن زمان بوده، متوجه نشده و در تفسیر، به خطا رفته است. گفتهاند که اگر این مورد را به یک متخصص عرب بگویید او میفهمد، یک عرب که یک صدم علامه هم دانش تفسیری نداشته باشد ممکن است این اصطلاح را دریابد، در حالی که اصلا از نظر وسعت دانش و بینش، با سطح علامه، قابل قیاس نیست فقط چون بومی و عربیدان حاذقی است، میتواند این را دریابد در حالی که علامه با آن تبحر، در نیافته است.
– پس سطح علمی مفسر چندان در صحت تفسیر، ملاک نیست؟
+ البته که هست. ولی اگر مفسر در زبان مادری کتاب الهی باشد نتیجهی کارش به حقیقت نزدیکتر است.
– آیا منظور شما از بررسی معناشناسی عمل صالح در قرآن، به تفسیر مربوط میشود یا نه، مراد شما از معناشناسی، معنای اخص آن در زبانشناسی بوده است؟
+ معنا شناسی در زبانشناسی حیطههای مختلف دارد. من در بخش واژگانی این علم وارد شدهام. این بخش از زبانشناسی، همارز تفسیر نیست اما اگر ده مرحله برای تفسیر در نظر بگیریم، مرحله اولش، واژگان است. من در معناشناسی واژگانی، گام اول را برداشتهام. ما هر تفسیر را ورق بزنیم، مفسر اول واژگان را معنا میکند و سپس وارد تفسیر میشود. من گفتهام برای فهم یک واژه در قرآن باید این هفت یا هشت گام را برداریم، کل این هفت یا هشت گام، گام اول تفسیر میشود. یعنی مفسر هم همین کار را میکند ولی مفسر به جای این مراحلی که من در کتاب رفتهام یک مقدار مختصر و فقط در عربی بررسی میکند و به اندازه من وارد بحثهای واژگان متقارب و متقابل نمیشود. اما نکته مهم این است که این گامها وزنهایشان با هم متفاوت است. مثلا باید بدانیم برای معنای لغت در عبری مثلا ۵ درصد وزن قرار میدهیم، یا در معنای کلمه در قرآن 50 درصد وزن قرار میدهیم، یک مفسر سراغ آن ۵ درصد نمیرود. ولی آنچه وی به دست میآورد همان ۵۰ درصد معنای قرآنی واژه است، و وزنهای دیگری که هر بررسی یا هر گام ارزشگذاری میشود در تفسیر نیست. بنا بر این من تلاش کردهام که به تمام وزن یک واژه یا لغت دست پیدا کنم. یک مفسر تفاوتش با کار من این است که او مثلا۷۰ درصد و من ۹۰ درصد وزن واژه را بررسی کردهام. بنا بر این گامهای من به اندازهی همین وزنها، دقیقتر است البته فقط در واژهشناسی.
البته این معنا یا نکته، در همین روش مصداق دارد. ما معناشناسی تاریخی داریم، همینطور معناشناسی نقشگرا، شناختی، ساختاری و موارد دیگر. هر کدام از اینها ما را به تفسیر نزدیک میکنند. اما اینکه ما در معناشناسی مانند مفسر از روایات استفاده کنیم، این در حال حاضر نیست، ولی ممکن است که در یکی از روشها به عنوان شواهدی از روایات هم بهره ببریم. اما در تفسیر، مفسران، آیات را نشانههای مهمی میدانند. یا مثلا روی عقل که مفسر آن را یک الگوی معنایی میداند و زبانشناس یا معناشناس، این اندازه برای آن وزن نمیگذارد. با همهی این تفاوتها و شاید برتریها، در تفسیر و فهم یک واژه، هیچوقت معناشناسی دقیقا کار تفسیر را نمیکند.
– هیچ تفسیر جامعی را سراغ دارید که به این حد از معناشناسی واژگانی توجه کرده باشد؟
+ تفسیر نه، ولی کتابهای علمی و تخصصی بله. مثلا کتاب آقای مصطفوی با عنوان التحقیق فی کلمات القرآن، یک بحثها و عرصههایی را بررسی کرده که جالب توجه است. کتاب من با همهی حجم فعلی، فقط یک ترکیب عمل صالح را بررسی کرده و اگر همهی واژگان قرآن را بخواهیم با این روش کار کنیم، هزاران کتاب خواهد شد.
– آیا برای تفسیر متون دینی در همه ادیان، از این جهت که سایر کتابهای آسمانی هم از طرف خداوند نازل شده، باید به همین سمت رفت؟
+ چون این کتابها در بخشهای مهمی، دچار تحریف شدهاند، نمیتوانیم مانند متون وحیانی با آنها برخورد کنیم بلکه باید مانند متون بشری آنها را بررسی کرد. البته در این کتب، برخی قسمتها وحیانی است، اما به دلیل دخیل بودن در متن بشری، نمیتوانیم آن را به دقت تفکیک کنیم و بنا بر این باید مانند متون بشری تحلیل معنایی بکنیم. اما باید تأکید کنم که این روش، ابزار مناسبی برای تحلیل همه متون و گفتارها هست.
غربیها یا هر کس دیگری غیر از مسلمانها اگر میتوانند مثل قرآن یک آیه بیاورند. مثل شعر حافظ میتوان سرود و گفت، مثل کتابهای دیگران در فارسی و عربی میتوان مواردی آورد. اما مثل قرآن کسی نتوانسته است بیاورد. این همه متخصص غربی داریم که روی قرآن کار کردهاند. استادان برجستهای داریم که همهی جوانب لغت و لفظ قرآن را بررسی کردهاند، در زبانهای مختلف آنها را ریشهیابی کرده و در مورد آن بحث کردهاند. آنها که تا این اندازه به زبان عربی تسلط دارند و شرقشناسان مسلط هستند یک سوره مثل قرآن بیاورند. این ناتوانی آنها نشانگر این است که قرآن با این متون متفاوت است. وقتی قرآن از سایر متون متفاوت است بنا بر این هر روشی بکار بگیریم به اندازهی همان فاصلهای که قرآن با سایر متون متفاوت است این روشها هم به همان اندازه ناقص هستند برای فهم قرآن.
بدون دیدگاه