اطلاعات

_
  • دکتر سیدعلیرضا واسعی
  • دبیر علمی: دکتر عباسعلی نصرآبادی
  • زمان: سه شنبه ۲۵ شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۰

دریافت محتوا

_

تصاویر

_

معرفی برنامه

_

پژوهشکده اسلام تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی می کند؛

❇️ نشست علمی غنائم حنین در ترازوی تمدن عیار(انسجام اجتماعی)

ارائه دهنده:

دکتر سیدعلیرضا واسعی

دبیر علمی:

دکتر عباسعلی نصرآبادی

دانشیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی تبیین نمود؛

غنائم حنین در ترازوی تمدن عیار؛ پیامبر اسلام(ص) و الگویی ماندگار از عدالت و انسجام اجتماعی

سیدعلیرضا واسعی: غنائم حنین؛ الگویی برای جوامع اسلامی امروز در مواجهه با چالش‌های اجتماعی است.

 

فایل پیاده سازی شده

الله حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
عرض سلام و ادب دارم خدمت یکایک سروران گرامی، عزیزانی که بصورت حضوری در محضر اونها هستیم و گرامیان که از طریق فضای مجازی در جمع ما حضور دارند تشکر می‌کنم از.
متصدیان امر و دست اندرکاران که چنین برنامه های خوبی رو طراحی می‌کنند به مناسبت های ایام و مسائل یا مباحث بنیادینی در این جور نشست ها مطرح می شود.
گرچه شاید جلسه نتواند تمام و کمال این مسائل و مباحث را بررسی کند، اما طرح این مباحث می تواند برای دیگران فضایی را ایجاد کند که بتوانند پژوهش هایی را در این زمینه انجام دهند.
عنوان بحثی که قرار شد اینجانب در محضر شما ارائه کنم، غنایم حنین یا تقسیم غنایم حنین و چگونگی آن در ترازوی تمدن عیار است.
البته با رویکرد انسجام اجتماعی.
عنایت دارند که تمدن در یک طبقه بندی به دو دسته قابل تقسیم است یکی تمدن به مثابه وصف است.
همه جوامع، همه کشورها و همه مردم دارای تمدنی هستند.
ما نمی توانیم جامعه را نشان بدهیم که تمدن نداشته باشد.
این تمدن آیا با آنچه انتظار بشر است همسان است؟
آیا همپوشانی دارد یا فاصله دارد؟
سوالی است که تمدن دوم را به میان می آورد که تمدن عیار باشد.
پس ما تمدن داریم به مثابه وصف است.
یعنی جوامعی که دارای تمدن اند و تمدنی که به مثابه عیار است، معیار است.
تمدن مطلوب، تمدن خوب، تمدن آرمانی یا تمدنی که مراد و مطلوب بزرگان یا حتی پیامبران و دیگران بوده است.
لذا وقتی سخن تمدن عیار به میان می آید یعنی ما در سنجش پاره ای از اقدامات هستیم و در ترازوی تمدن مطلوب و آرمانی.
من پیش از آنکه به اصل مساله بپردازم که به اختصار جناب آقای دکتر نصرآبادی توضیح دادند و به نحوی ما را خلع صلاح کردند و ما کل بحثمان همین بود که بگوییم پیامبر این کار را کرد.
ایشان در یک جمله بیان کردند و ما را خلع سلاح کردند ولی من پیش از آنکه وارد طرح مساله بشوم یک نکته مقدماتی و نسبتا مفصلی را عرض می کنم و در اینجا از عزیزان حاضر و همچنین فضای مجازی استمداد می کنم.
در تکمیل بحث به ویژه از جناب آقای دکتر زهیری که قبول زحمت کردند چون جزو دغدغه های حتما دغدغه های ایشان هست و جزء حوزه های تخصصی ایشان.
من به نحوی پا تو کفش حوزه کلام فلسفی در اینجا دارم می کنم.
یعنی با بهره گیری از داده های تاریخی یک مقوله کلام عقلی را می خواهیم به فحص و جستجو و مداقه و ژرف کاوی قرار بدهیم.
عزیزان عنایت دارند که در زندگی پیامبران عموما کارهایی وجود دارد که به ظاهر با عقل نظری یا حتی عادت اخلاقی یا با عادت طبیعی سازگاری ندارد.
یعنی انسان ها در نگاه اولیه نمی توانند به آسانی آن ها را فهم یا استدلالی بررسی بکنند.
من دو تا مثال را عرض می کنم برای اینکه از خشونت کلام من نسبت به پیامبران اندکی کاسته بشود، یک کمی بی انصافی تلقی نشود.
البته داخل پرانتز عرض بکنم وقتی انسان بحث علمی می کند باید کمی خشن وارد بشود.
انسان محقق همانند یک کالبدشکافی است همانند یک جراح.
اگر قرار باشد یک یا همانند یک مرده شور است.
حالا برای اینکه خیلی خودمان را تحویل نگرفته باشیم همانند یک مرده شور است.
اگر قرار باشد یک مرده شور در کنار هر مرده ای بنشیند و کمی اشک بریزد این به جایی نمی رسد.
یا یک جراح اگر قرار باشد دست کسی را قطع کند، کنار بنشیند و ناله بکند، ضجه بزند آخ چنین خواهد شد.
این هیچ وقت نمی تواند سلامت اون مریض رو برگردونه.
بنابراین یک جراح یا یک مرده شور یا یک فردی که قرار است جامعه رو یا کار جدی رو انجام بده به حسب شغلش گاهی اوقات باید هم خشونت داشته باشد، هم صلابت داشته باشه، هم اندکی از احساسات و عواطف فاصله بگیرد یا از رویکردهای جانبدارانه فاصله بگیرد.
پژوهشگر هم این چنین است که در برخورد با مسائل اگر قرار باشد خیلی جانبدارانه عمل بکند، خیلی مدافعان عمل بکند، خیلی به ظاهر محترمانه و ارزش داورانه عمل بکند، هرگز نمی تواند حقایق پنهان را به درستی بیان بکنه یا اونها رو تبیین بکنه.
عرض کردم در زندگی پیامبران گاهی کارهای غیر عقلانی دیده می شود.
حالا بعد اشاره خواهم کرد که مراد از غیر عقلانی واقعا چیست؟
یکی از چیزهایی که خیلی شایع است و همه عزیزان می دانند مقوله ی شما نگاه بکنید به داستان حضرت لوط.
ایشون یکی از پیامبران هست.
اون داستان فرشتگانی که به خانه ی ایشان رفتند و مردم یا قوم لوط با شنیدن این خبر فورا هجوم آوردن به خانه ی حضرت لوط و به اشتیاق خلاصه رفتار بد یا سوءاستفاده و به قصد سوء وارد خانه ی حضرت لوط میخواستن بشن.
حضرت لوط در مواجهه با این ها پیشنهاد میکنه این پیشنهاد با اخلاق جور در نمی آید.
پیشنهاد ایشان چیه؟
پیشنهادش اینه که میگه که بابا اینها رو واگذارید.
اینها مهمانان من هستند.
دختران من در اختیار شما هستند.
خب این به ظاهر واقعا جور درنمیاد دیگه.
یک فردی بیاید و پیشنهاد اینچنینی بکنه و بگه که من حاضرم دختران خودم رو در اختیار شما قرار بدم و شما دست از این میهمانان من بردارید.
در اینجا جای تعارف و شوخی هم نیست.
شاید یکی برگرده بگه که نه، حضرت لوط خواست بدین گونه اونها رو منصرف کنه.
ظاهر قضیه خیلی جدی است و حقیقی است و ایشون به راستی می خواهد چنین کاری بکند.
از ظاهر آیه بر می آید که بر اساس روایت قرآن دارم عرض می کنم.
از ظاهر آیه بر می آید که تعداد افرادی که هجوم آورده اند زیادند و بعید است حضرت لوط به تعداد اونها دختر داشته باشه.
یعنی نشون میده که ایشون داره یک پیشنهادی میکنه که این پیشنهاد با ظرفیت های عقلانی امروزی خیلی سازگار در نمیاد.
خب یه مسئله هست قطعا پاسخ درستی خواهد داشت.
من نمیخوام فعلا طرح مسئله دارم میکنم.
خواستم به نحوی بیان بکنم که مسئله بودگی آن در ذهن جای بگیره.
یک مسئله هست اما مسئله مهم تر از آن مسئله شدیدتر از آن مقوله حضرت ابراهیم هست.
داستان حضرت ابراهیم به عنوان ابو الانبیاء پدر پیامبران و به عنوان بزرگ پیامبران تاریخ.
حالا در لسان شیعه و در لسان اسلامی یکی از پیامبران اولوالعزم.
خب داستان قربانی کردن فرزند شهرتی جهانی دارد.
در همه ادیان آسمانی مطرح است.
در اسلام هم به تفصیل در باب آن گفتگو شده است و در قرآن هم سخنان فراوانی در باب حضرت ابراهیم و انجام ماموریت خاص ایشان مطرح است.
داستان قربانی کردن رو همه دوستان و عزیزان شنیده اند.
بر کسی پوشیده نیست. ابراهیم.
حالا داستان فرزند دار شدن ایشون داستان ازدواج و فرزند دار شدن ایشون و داستان دور کردن زن و فرزند از خویشتن که این ها با منطق همسرداری یا با اخلاق معاشرت یا با عقل اخلاقی این ها سازگاری نداره دیگه.
ولی خب به هر حال رخ داده.
حضرت ابراهیم زن و بچه‌اش رو می‌برد در یک وادی غیر ذی زرعی، دور از خودش و دور از خانه‌ی خودش در اونجا قرار می‌دهد.
حسب آنچه در روایات ما آمده است اونجا محل آبادی نبود.
همان طور که صریح آیه‌ی قرآن اینه که در آنجا اصلا محل کشت و زرع نبود.
آب و غذا و این‌ها در آن‌جا وجود نداشت.
ابراهیم فرزند خودش و همسر خودش را در آن‌جا می‌گذارد.
این بچه یواش یواش بزرگ می‌شود و جوان می‌شود و به سنی می‌رسد که از یک عقلانیت برخوردار است.
حضرت ابراهیم در عالم خواب می‌بیند که به او امر شده است این فرزند را قربانی بکند.
حالا آن فرزند نامش چیست؟
بحث دیگری در ادبیات اسلامی به عنوان اسماعیل شناخته شده است ولی در ادبیات یهودی و مسیحی به عنوان اسحاق تفاوتی در این جهت نمی‌کند.
حضرت ابراهیم مأمور می‌شود یا خواب می‌بیند، نگیم فعلا مأمور خواب می‌بیند که خداوند از او می خواهد فرزند خودش رو قربانی بکند. شب اول. شب دوم.
شب سوم وقتی چنین خوابی می‌بیند برای او محرز می شود.
این خواسته، خواسته جدی و یک خواسته الوهی است یعنی یک امر، یک خواب.
خلاصه غیر صادق نیست.
یک خواب جدی است.
خب حضرت ابراهیم برای اینکه این فرمان را به تعبیر خودش یعنی خواب را عملی کند، جریان را با فرزندش در میان می‌گذارد.
فرزندش هم به‌راحتی این را می‌پذیرد که این قربانی صورت می‌گیرد و می‌رود به مرحله انجام و مسائل جزئی آن را نمی‌خواهم وارد بشوم و نیازی هم نیست.
اما آنچه مهمه اینه.
ابراهیم رفته بود تا فرزندش را قربانی بکند و اسماعیل یا اسحاق هم تن داده بودند به اینکه در قبال خلاصه رضایت خداوند جان خودشون رو بدن.
پرسش جدی در اینجا به میان می‌آید.
پرسش جدی اینه که آیا عمل ابراهیم برای تقرب به خداوند با منطق عقلانی و با استدلال انسانی می سازد یا نمی سازد؟
اساسا چرا ابراهیم برای اینکه خودش به جایگاه بالا و والایی برسد، جان فرزند خودش رو قربانی بکند؟
آیا ارزش جان بالاتر است یا ارزش مهر بالاتر است؟
مهر و محبت بالاتر است.
اینکه ما بگوییم ابراهیم فرزند خودش رو قربانی میکنه داره مهر و محبت خودش رو فدا میکنه، قربانی میکنه و مهر و محبت یک امر دائمی است.
لذا اگر این کار رو می کرد ابراهیم تا آخر عمر خودش عذاب یا به تعبیری اون سنگینی بار قربانی رو حمل می کرد.
فرزند او کشته میشد و تمام میشد.
اما از زاویه دیگر جان مهم تر است.
به هر حال اسماعیل در اینجا باید عظمت و اهمیت بیشتری پیدا بکنه.
نه ابراهیم و اسماعیل هست که داره جان فشانی می کنه.
ابراهیم چه ابراهیم کار عظیم تری انجام داده باشد، چه اسماعیل کاری پرخطر تر را به جان پذیرفته باشد یا پر قیمت تر را به جان پذیرفته باشد.
این پرسش برای آدمیان مطرح است که چرا ابراهیم دست به چنین کاری می زند؟
آیا پذیرفتنی است؟
آیا مردم زمانه او این را فهم می کردند؟
آیا این را بر صحه میگذاشتند؟
و اگر ابراهیم این کار را میکرد آیا آیندگان به ابراهیم نمره مثبتی میدادند یا نمره منفی میدادند؟
اندکی طولانی شد.
بحث من این مقوله در بین مسیحیان و در بین یهودیان و نویسندگان مسیحی و یهودی و یا در بین غربی ها فراوان مورد گفتوگو قرار گرفته و ابعاد مختلف آن را بحث کردن و سنجیدن و ارزیابی کردن که اساسا کار حضرت ابراهیم دارای چه منطقی است.
یکی از کتاب های ارزنده ای که در این رابطه نوشته شده کتابی است از.
دانشمند دانمارکی آقای کرکگارد کتابی دارد تحت عنوان ترس و لرز.
این کتاب ترس و لرز که من این را آوردم عزیزان ملاحظه بفرمایید این کتاب ترس و لرز که با ترجمه آقای سید محسن فاطمی است.
ایشان آمده همین جریان حضرت ابراهیم را سعی کرده تبیین خرد پسند از آن ارائه بکند.
من تبیین را می‌گذارم برای نکته سوم یا جریان سومی که آن محل بحث و گفتگوی بنده است.
خب عرض کردیم در زندگی لوط آنچنان در زندگی شائبه هست، در زندگی پیامبران دیگر هم هست، در زندگی ابراهیم به صورت برجسته وجود دارد یعنی کاری که با منطق رایج و با منطق عقلانی یک مقداری تند باشه با منطق رایج و مفهوم آدمیان به راحتی تحلیل پذیر نیست.
در زندگی پیامبر نیز چنین اتفاقی یا چنین امری را ما ملاحظه می کنیم.
در جریان جنگ حنین آنچه در زندگی پیامبر یا در جریان جنگ حنین رخ داده است، به ظاهر با عقل تمدنی نمیسازد، با عقل تمدن عیار سازگاری ندارد یا به بیان دیگر کاری که پیامبر انجام داده است با عدالت که یکی از مفاهیم و مولفه های مهم تمدن است و یکی از مطلوب های بشر در طول تاریخ بوده و هست، به ظاهر سازگار نیست.
اما چرا پیامبر این کار را کرد؟ برای اینکه.
مطلب مفهوم بشود.
لازم است من یک توضیح اجمالی در باره ی.
مقوله ی حنین و غنائم آن بیان بکنم.
خب داستان نبرد حنین داستان معروفی است.
داستان خیلی معروفی است و.
من اشتباه کردم.
فکر کردم مهمان.
خب یه صلواتی بفرستید.
بله ایشون پشت در بود.
من مهمان گفتم وقتی که نشد.
داستان و ابعاد و جنبه های مختلفی دارد. بسیار بسیار.
جنگ یا نبرد پر حاشیه ای است به جهات مختلف.
یکی از اون جهات همین چیزی بود که در صریح آیه قرآن آمده است.
مسلمانان بعد از فتح مکه که در ماه رمضان رخ داد، حرکت کردند به سوی مدینه در جنوب مکه.
یعنی عازم مدینه میخواستن بشن.
حوادث میان طائف میان یک شورشی کردند، یک حرکت هایی از خودشون انجام دادند.
طبیعتا پیامبر به سوی آنها رفت.
در ماه شوال بود یعنی دقیقا کمتر از یک ماه این اتفاق رخ داد.
خب نبرد فتح مکه بسیار بسیار پر ثمر بود برای مسلمانان.
یعنی مسلمانانی که از عده و عده اندکی برخوردار بودند، یک باره وارد یک عرصه شدند.
جمعیت عظیم و یک.
گروه بسیار بسیار بزرگی شدند.
چیزی که اساسا در مخیله مسلمانان هم نمی‌گنجید.
لذا دچار یک غرور قدرت جمعیت شده بودند.
اینجاست که وقتی وارد صحرای حنین می‌شوند و وارد نبرد با حوادث میان می‌شوند، من داستان را تفصیلی نمی‌خواهم بیان بکنم.
خب کاملا انتظارشان این بود که پیروز می‌شوند.
به هر حال کثرت اینها آنها را غره کرده بود که صریح آیه قرآن همینه که شما را متعجب کرده بود این کثرت جمعیت و وقتی وارد میدان نبرد می‌شوند شکست می‌خورند.
که بعد خداوند می‌فرماید که ما شما را با فرشتگان خودمان، با نیروهای غیبی شما شمارا یاری کردیم و شما توانستید پس از شکست به پیروزی به دست بیاورید.
این پیروزی برای مسلمانان هم خیلی خیلی ارزشمند بود و هم بسیار رهاورد چشمگیری داشت.
خیلی غنایم به دست مسلمانها رسید و خیل اسرا در چنگ مسلمانان افتادند به حدی که می گویند که شش هزار شش هزار اسیر که برخی میگویند شش هزار فقط زنان و کودکان بودند.
بعضی ها می گویند نه.
خلاصه کل اسرایی که در نبرد خونین به دست مسلمانان افتاد، شش هزار نفر بودند که پیامبر شش هزار نفر را به عقب گسیل داشت.
اینها رفتند به منطقه عراق و در آنجا ماندند تا مسائل بعدی حل و فصل بشود و غنائم زیادی به دست مسلمانان افتاد.
غنائم خصوصا دامی خیلی زیاد بود یعنی گوسفندان خیلی زیاد و شترهای خیلی زیاد.
خب مسلما برای مسلمان‌ها خیلی خوشایند بود که این غنائم می تواند زندگی آنها را تغییر بدهد و تحول ایجاد بکند و الی آخر.
خب نبی مکرم بعد از جنگ اینها را، مسلمان‌ها را به یک جایی دعوت کرد و گفت بیایید بروید فلان جا.
همه جمع شدند.
پیامبر فرمود این غنائمی که به دست آمد یک پنجمش مال من، بقیه مال شماست ولی من هیچی از این نخواهم گرفت.
حتی می گویند که کنار شتر ایستاده بود پشمی از کوهان شتر کند.
گفت من حتی این مقدار هم برای خودم نخواهم گرفت.
همه‌ی آن مال شماست.
خب تا اینجای قضیه امر عجیبی نیست و سیره و سنت نبوی همین بود.
در هر جنگی غنایمی که به دست می‌آمد سهمی به راکبان می‌داد.
یعنی سهمی به پیادگان می‌داد، سهمی به افرادی که کمک می‌کردند می‌داد و سهمی هم برای مسلمانانی که در پشت صحنه بودند قرار می‌داد.
یک مقداریش هم برای خودش می‌گرفت.
یعنی خمس غنائم را طبق صریح آیات قرآن ایشان برای خودش می‌گرفت و بعد هم آنها را صرف مخارج. عمومی می‌کرد.
اما در این نبرد که یک نبرد متفاوتی بود و از حیث غنائم و دستاوردها پیامبر به گونه دیگری عمل کرد، عملکرد پیامبر این بود.
وقتی این عمل کرد، این تقسیم غنائم در همه منابع آمده است با اختلاف بسیار اندک.
اما در اینکه اما در اینکه پیامبر این غنائم را به طور خاص تقسیم کرد هیچ اختلاف نظری وجود ندارد.
این نکته اول.
نکته دوم اینکه پیامبر این غنائم را فقط به مهاجران داد.
در این هم هیچ تردیدی وجود ندارد.
یعنی هیچ مورخی و مفسری نیامده است بگوید که نه پیامبر اندکی هم به غیر مهاجران داد نه.
این نکته دوم.
و نکته سوم اینکه هیچ سهمی از این نبرد به انصار نداد. هیچ سهمی.
یعنی اینکه بگویید حتی یکی از انصار هم پیامبر سهمی داده باشد در هیچ منبعی نیامد.
این با عدالت نبوی چگونه سازگار در می آید؟
این با سنت.
تقسیم غنائم چگونه می سازد؟
و اساسا این عمل و این کار پیامبر چگونه در ترازوی زیست تمدنی قابل تبیین و تحلیل است؟
خیلی پرسش عجیبه.
حالا اینکه عرض کردم نکته اول این بود که نوع خاصی از تقسیم غنائم اینکه فقط به مهاجران داد، انصار هیچ نداد.
این دو تا رو من بحث نمی کنم اما اینکه نوع خاصش مهم است، نوع خاصش چی بود؟
خب میدونید یکی از دشمنان سرسخت پیامبر بنی امیه بودند که به سردمداری ابوسفیان پیش میرفتن.
ابوسفیان تا آخرین لحظه جنگید و از کسانی بود که در فتح مکه مسلمان شد.
یعنی کمتر از یک ماه قبل.
اینجوری ببینید کمتر از یک ماه قبل ایشون مسلمون شد پسرش معاویه یا در اینجا یا کمی قبلتر مسلمان شد.
پسر بزرگترش یزید هم همینجوری و لذا اینها در تاریخ به القاب معروفند که میگن این سخن نبی مکرم اسلام که فرمود اذهب انت مطلقا به این اطلاق داره.
فرمود برید شما آزادید.
یعنی اینها کسانی بودند که به حکم شریعت اسلامی اسیر جنگی باید میبودند و جزو بردگان باید میبودن.
پیامبر اینها را رها کرد.
لذا این کلمه طلاق تا آخر عمر بر سر اینها بود.
یا معاویه هرگاه می خواستند خطاب کنند و شخصیت و هویت واقعی او را نشان بدهند، می گفتند نه آقا!
یعنی شما جزو فرزندان آن ها هستید یا ابناء الطلاب هستید یا کسانی هستید که خلاصه پیامبر شما را بخشود و الا شما بردگانی بودید.
بنابراین ابوسفیان یکی از کسانی است که ایمانش یک ایمان اضطراری و اکراهی بود.
قطعا کسی نبود که بر اساس یک شناخت و معرفت وارد عرصه دیانت شده باشد، چنانکه فرزندان ایشان هم همینطور بودند.
نمی خواهم داوری های مذهبی یا کیش محورانه داشته باشم و نه غرضم آن نیست.
فقط می خواهم نشان بدهم شخصیت اجتماعی و دینی ایشان یک همچین چیزی بود.
یعنی در ذهنیت مردم زمانه خودش کسی بود که هیچ حقی نمی تواند از این جامعه دینی داشته باشد.
کسی که تازه مسلمان شده طبیعتا این باید هنوز در جمع مسلمانان پخته بشود تا آن وقت به عنوان عضوی از مسلمانان پذیرفته شود.
ابوسفیان با فرزندانش با دیگر مشرکان که مسلمان شده بودند راه می افتد.
همراه پیامبر به سوی مدینه یعنی اینها می خواهند بیایند مدینه زندگی بکنند.
از مکه دارند می آیند وارد جنگ حنین می شوند در منطقه طائف و طبیعتا در آنجا حضور دارند.
البته من ندیدم در جایی از جنگاوری ابوسفیان در این جنگ سخن به میان بیاورند. ندیدم.
یا معاویه در اینجا خلاصه تحولی از خودش به خرج داده باشد. شجاعتی بکند.
نه، من ندیدم.
تنها شخصیتی که یا بعضی از شخصیت ها نامشان آمده است یکی از شخصیت های بسیار مهم خود امام علی است که می گویند وقتی جمعیت عقب نشینی کرده بودند امام علی همچنان پایداری می کرد.
نه اینکه ما شیعه بگوییم نه.
نویسندگان اهل سنت هم بر این می خوام بگم کسی که چشم گیرانه فعالیت داشت و تو چشم بود امام علی بود.
بقیه اگر هم بودند خیلی به چشم نبودند.
خوب جنگ تمام شد.
غنائم به دست آمد.
حالا پیامبر میخواهد غنایم را تقسیم بکند چجوری تقسیم میکند؟
عرض کردم غنایم را میدهد به مهاجران اونم به نحو خاص.
صد شتر میدهد به ابوسفیان.
ابوسفیان تازه مسلمان بی بی بته.
خلاصه بی مبنای دینی پیامبر صد شتر به ایشون میدهد. صد شتر.
قیمت امروزش خیلی بالاست. خیلی بالاست.
ولی برای اینکه شما تصور درستی از ارزش شترها داشته باشید کافیه بدونید که دیه یک آدم صد شتر بود.
در آن زمان دیگه این چیزی که امروزه میشه محاسبه کرد صد شتر در اون زمان بود.
نبی مکرم امروزه تبدیل دیه به تبدیل پولیه.
دیه خیلی پایینه میدونید دیگه؟
یعنی اگر قرار باشد به شتر چند صد شتر.
بالای هشت ده میلیارد میشه ولی الان فکر میکنم دیگه دو سه میلیارد نه.
یادم نیست الان چنده.
آخرین چی رو ندارم ولی خیلی پایینه.
ولی با همه اینها صد شتر دیه یک انسان کامل بود. نبی مکرم.
صد شتر به ابوسفیان میده.
اینو هیچ مورخی نکرد.
یعنی شک نکرد.
صد شتر به یزید میده.
یزید بن ابوسفیان.
ما یزید داریم.
یزید فرزند معاویه است.
یزید داریم فرزند ابوسفیان ابن یزید فرزند ابوسفیان.
بزرگتر از معاویه بود که در زمان عمر خلیفه دوم ایشون فرماندار یا استاندار. شام بود.
یزید یزید بن ابی سفیان که در سال هیجده یا نوزده هجری یک طاعونی در شام میاد که خیلی ها می‌میرند مشابه همین کرونای ما و از جمله ایشان.
یزید در آنجا می میرد.
بعد از مرگ یزید، معاویه را استاندار شام می کند.
پیامبر صد شتر به یزید میدهد.
یزید جوان بود بر خلاف ابوسفیان که شخصیت مطرح و فلان بود. میگویند.
ابوسفیان گفت خوب فرزند دیگرم معاویه چی؟
پیامبر فرمود صد شتر هم به معاویه دادند.
در کتاب منتظم ابن جوزی آمده که به هر سه تا داده شده در کتاب سیره ابن هشام امده که به ابوسفیان و یزید داده شده.
در کتاب تاریخ طبری آمده که ابوسفیان و معاویه داده شده یعنی اینها گاهی اوقات هر سه تا را ذکر نمی کنند ولی برآیند جمعی اینها این است که گویا به هر سه نفری صد شتر داده شد و بعد هم به پاره ای دیگر از مهاجرانی که تازه مسلمان شده بودند، از جمله به ابن امر به دیگران که خلاصه صد شتر داده شده و به بعضی ها کم پنجاه شتر، بعضی ده شتر و همینجوری خلاصه اون دستاورد ها یا اون غنائم توزیع شد.
البته به ابوسفیان میگن که علاوه بر صد شتر یک مقدار زیادی هم طلا و نقره داده شد که برخی از.
مورخان یا گزارشگران ذکر کرده اند ولی در اینکه صد شتر داده شود تردید دارد.
به هر حال این غنائمی که به افراد نوپای مسلمان داده شد برای مسلمان ها سنگین تمام شد، به ویژه برای مهاجران که برای انصار.
یکی از انصار آمد پیش پیامبر و با خشم تمام گفت که انک لم تعدل الیوم عدالت رفتار نکردی ادل صریحا میگه ادل چیکار داره میکنه؟
پیامبر ناراحت میشه خیلی ناراحت میشه به حدی که بر اساس داده برخی از مورخان که ظاهرا همه اینها قبول دارند عمر همان جا خشک کرد شمشیرش را کشید گفت یا رسول الله اجازه بده ازلی که بکشمش.
پیامبر فرمود ولش کن.
میگن این فرد ظالم و ویسریس بود.
همونی که در جریان خوارج نقش جدی ایفا کرد و نهایتا به دست امام کشته شد.
میگه این پسره اعتراض کرد و پیامبر.
سعد بن عباده رو خواست.
ازش پرسید که چی؟
میگن این قوم تو؟
سعد بن عباده یکی از شخصیتهای بزرگ انصار بود.
همون کسی بود که در واقعه‌ی سقیفه بنی ساعده یکی از کاندیداهای های خلافت شده بود و اساسا ایشان اصلا.
اول مطرح بود.
ایشان قرار بود خلیفه بکنند که ابوبکر و عمر و اینها وارد صحنه شدند و قضیه را مدیریت کردند و رفت به سمت و سوی ابوبکر که حتی به سعد بن عباده هم گفتند تو یک کاری می گماری و ابن سعد بن عباده هم بود.
تا زمان عمر و در زمان عمر به تیر غیبی کشته شد و همان زمان مطرح شد که خلاصه اجنه آن را کشته اند.
یعنی معلوم بود که خلاصه این اجنه در همه زمان ها بودند.
حالا یا نامرئی بودند یا در قالب دارو و مار و اینجور چیزها.
به هرحال وجود داشتند.
همیشه گفتند که اینها آدم ها کشتند.
شبی جنازه شو پیدا کردند.
کسی پیدا نکرد.
فقط نیزه ای به سرش خورده، به بدنش خورده بود و کشته شده بود.
گفتند که اجنه او را با نیزه از پا در آورده اند.
این همان سعد بن عباده است.
می خواهم بگویم یک آدم مهمی است.
پیامبر به سعد میگه که اینا چی میگن؟
میگه خب اینا به هر حال راضی نیستن از آنچه که. رخ داده.
پیامبر فرمود شما خودت چی میگی؟
گفت که ما انا الا من القوم من هم کسی نیستم جز از همین قوم دیگه و الا امر من القوم.
یکی از همین ها هم یعنی من هم با همین ذهنیت هستم.
پیامبر میفرماید که برو قومت رو جمع کن همه رو جمع میکنند و خب ایشون یک سخنرانی در اونجا میکنه.
اونجا پیامبر می فرماید که اگر من عدالت به عدالت رفتار نمیکنم چه کسی است که نام عادل بشود بر او گذاشت؟
حالا تعبیر از منه اگر من عدالت نمیکنم چه کسی هست که عدالت رفتار بکنه؟
یعنی من رو متهم به چیزی نکنید که اساسا حالا به تعبیر من عدالت با من دارد تعریف میشه.
خب اگر من هم بودم می گفتم یا رسول الله به هر حال این کارت رو چی کار می کنه؟
پیامبر انصار رو جمع می کنه برای آنها خطبه می خونه.
شروع صحبت پیامبر اینه که میگه که.
شنیدم در ذهن شما یا در اندیشه ی شما چیزی گذشت که این خلاصه درست نیست.
این درست نیست.
آن چیزی که در ذهن شما گذشت.
این درست نیست و گویا چنین تصور کردید که من عدالت رفتار نمیکنم.
نه، من عدالت رفتار می کنم.
بعد جمله پیامبر اینه که اذا لم یکن العدل اندی عندما یکون اگر پیش من نیست پیش کیه؟
بعد فرمود که شروع کرد به صحبت کردن.
ابتدا چند تا سوال از مخاطبین میکنه که به نظر من سوالاتش خیلی مهمه.
از منظر تمدنی خیلی مهمه.
سه تا سوال عمده مطرح میکنه.
سوال اولش اینه که میگه مردم انصار آیا شما گمراه نبودید که من شما رو هدایت کردم یعنی حالا به جای خداوند من شما را به راه راست هدایت کردم.
آگاهتان کردم و به مسیر درست کشیدم.
گفتم چرا شما بر ما منت نهادی؟ یعنی مخاطبان؟
گفتند چرا بر ما منت نهادی و ما را به راه درست هدایت کرد؟
بعد فرمود آیا شما نیازمند فقیر و. قائل نبودید؟
عاقل کسی است که از عهده ی یک زندگی بر نمی آید.
می گوید آیا چنین نبودید که من شما را؟
یا خداوند شما را به توسط من بینیاز کرد؟
گفتند بله یا رسول الله همین جوری بود، شما چنین کردی و.
سپس فرمود که آیا شما متفرق نبودید که خداوند دست من بین شما تألیف کرد؟
انسجام و الفت و همگرایی و همبستگی را گفتند چرا یا رسول الله؟
بعد پیامبر فرمود که اگر قرار بود من عضوی از پیکره ی جامعه باشم، قطعا عضو انصار می شدم.
شما نمی پسندید که گوسفند و شتر تعبیر پیامبر همین الغا و بایر گوسفندان و شتران مال مهاجران باشد ولی من سهم شما باشم. گفتند چرا؟ انصار گریستند؟
از اعتراض کرده بودند، پشیمان شدند و گفتند ما راضی هستیم به این وضعیت و دیگر اعتراض خوابید.
یعنی اعتراض را از اعتراض دست برداشتند.
اما واقعیت این است که سخن پیامبر خیلی سخن عاطفی و سخنی ارزشی و بسیار والا بود و طبیعتا آنها هم تحت تاثیر قرار گرفتند.
یعنی ارضا شدند ولی آیا اقناعی بود یا نه؟
به نظر نمی آید سخنان پیامبر اقناعی بوده باشد.
الان هم همین طوره.
بله حالا نه.
ما الان فعلا کاری نداریم.
ولی در اون زمان برای مخاطبینی که اینگونه معترضند و فردی مثل سعد بن عباده که فرد نخبه ای است، فرد باسوادی است و فرد جزء رهبران مدینه است.
ایشان می گوید نه.
خلاصه ما انشاء الله من القوم من هم از همینها هستم.
یعنی من هم به هر حال مسئله است یا رسول الله.
کار تو به هر حال جور در نمی آید.
با چه جور در نمیاد؟
با همان منطق عقلانی خود شما که تا کنون بر پایه آن پیش آمدید نمی سازد.
با سیره خودت نمی سازد، با عدالت نمیسازد، با منطق تقسیم غنائم نمیسازد.
خب چرا شما این کار رو کردید؟
خب آیا می توان یک پاسخ معقول یا منطق مندی ارائه کرد یا نه؟ خب بله.
خیلی راحت آمدند گفتند مورخان ما و مفسران ما با یک جمله این رو حل کردند.
جمله این بود که تألیف القلوب و لذا گفتند این ابو سفیان و دیگران که اونجا بودند، بعد شدند مولف قلوبهم اینها کسانی اند که به هر حال آدم هایی بودند، مهم بودند در جامعه خودشان.
اگر اینها می‌خواستند نقش.
تفرقه را بازی کنند، به شدت مدینه را به هم می‌ریختند و می‌آمدند در جمع مسلمانان و مسلمان‌ها را نسبت به اسلام و همدیگر بد دل می‌کردند و آنها را از بین می بردند.
یعنی جامعه اسلامی مضمحل می‌شد.
بنابراین پیامبر این کار را کرد برای انسجام اجتماعی.
من آنجا عرض کردم که اون عمل پیامبر یه جورایی گویی داره انسجام را می‌گسلد ولی اینها نه انسجام سازه.
پیامبر اومد برای تالیف قلوب این کار رو کرد و اینها رو وارد جرگه دیانت کرد و اینها هم تا زمانی که پیامبر بودند کار خلافی نکردند.
دو سال بیشتر نبودند دیگه.
دو سال بعد نبی مکرم چشم از جهان فرو بست و نقش آفرینی های اینها شروع شد تا آخر که نمی خوام واردش بشوم.
خیلی راحت می‌گن که برای تالیف قلوب بود تالیف قلوب.
پاسخ خوبی است اما پاسخش کاملا دینی کاملا درون.
فرهنگی و درون شریعتی.
اما فردی که از بیرون داره نگاه میکنه و پیامبر رو به عنوان یک انسان عادل نگاه میکنه این چگونه جور در میاد؟
اینجاست که ما وارد یک عرصه بسیار سخت و سنگین میشویم. بسیار سخت.
من در اینجا برای پاسخ به این یا برای حل این مسئله و پاسخ به این معما از کریو گارد استفاده میکنم.
از همین کتاب ترس و لرز استفاده میکنم و پاره ای از نوشته های دیگری که من از لابه لای برخی مقالات اونها رو درآوردم به ویژه از.
گفت و گوهای آقای ملکیان من این رو درآوردم.
البته اون بخش مهمش رو شاید از کتاب ترس و لرز بیان بکنم اما در همین کوتاه می خوام بگم که وقت عزیزان گرفته نشه هی به ساعت نگاه نکنن. پنج دقیقه.
حالا من سعی می‌کنم تا همین ده دقیقه ای که فرمودید رو بخونم.
چون طرح مسئله برام مهم بود و اینکه اینکه پاسخ اقناعی منطق مند قابل دفاعی رو بیان کنم البته شاید برای برخی قابل دفاع نباشه.
آقای کی‌یرکگارد میگه که کردوکار های آدمیان یا کنش گری های آدمیان یا فعالیت هایی که دارند در یک طبقه بندی سه جورند.
آدم ها سه جور کار می کنند یا به سه دلیل کار می‌کنند یا با سه رویکرد کار می‌کنند.
حالا تعابیر مختلفی میشه به کار گرفت.
همه کردوکار های آدمی در قالب این سه رویکرد قابل تبیین است.
یک رویکرد یا یکی از نگاه ها، نگاه های انتفاعی و لذت بردن است. لذت جویی.
بسیاری از آدم ها بسیاری از کارهای آنها برای تلذذ است و برای نفع است.
اینکه می گوئیم تلذذ بمعنای لذت جنسی نیست، لذت شهوانی نیست.
نه انسان ها کارهایی میکنند برای لذت، شهرت، برای لذت و مقام. برای لذت. قدرت. برای لذت.
موقعیت و لذت های دیگر.
اینها همه لذت هایی است که وجود دارد و انسان ها واقعا به این چیز ها اتکا میکنند حتی برای لذت سلامت.
ما خیلی از کارها میکنیم شما نگاه بکنید به آدمیان اطراف خودتان، بلکه از آن مهم تر به خودمان نگاه بکنیم.
ببینیم که ما چقدر فعالیت های ما معطوف به این امر لذت است.
من وقتی تأمل می کنم می بینم خیلی خیلی زیاد.
حالا شاید اگر کسی از ما بپرسد ما یک مقداری حاشیه بریم بگیم نه من واقعا این جوری هست.
بنابراین بسیاری از کارهای ما یا اینگونه بگوییم بسیاری از انسان ها کارها و اقداماتشان لذت جویانه یا انتفاعی یا سود بران است.
سود و لذت و منفعت هم عرض کردم جنبه مادی قضیه را فقط جنبه شهری و جنسی را مد نظر نداشته باشید نه ثروت و مکنت و قدرت و شهرت و شهوت.
همه اینها جز اون لذت هایی است که آدمیان اون رو دارند و کارهای خودشون رو معطوف به آن ها انجام می دهند.
خب این آدم های عادی اینجورین دیگه.
این آدم های عادی با منطق خودشون به کارهای دیگران نگاه می کنند.
اما یک دسته دومی هم وجود دارند کسانی که اخلاقی عمل میکنند انسان های اخلاقی، انسانیت انسان های معنویت گرا هستند.
خب عزیزان فرهیخته اینجا می دانند تعریف از اخلاق و معنویت خیلی پیچیده است.
واقعا چه کرد و کارهای اخلاقی و معنویت گرایانه تلقی می شود؟
کدامین تلقی نمی شود؟
این خودش پیچیده است.
اما در یک جمله این چنین گفته اند که فعالیت های اخلاقی یا فعالیتهای معنویت گرایانه، آن فعالیت ها و آن دست کرد کارهایی است که معطوف به مصالح دیگری انجام می شود.
معطوف به یعنی با در نظر داشت خیر و صلاح و به حساب بهبود و بهشت دیگران انجام می شود.
یعنی خود انسانی در اینجا در مرتبه بعدی قرار می گیرد.
یک تعریف اینجوری ازش کردند و لذا همه اخلاقیات و همه معنویت ها را با همین نگاه کردن و گفتن امر معنوی آن امری است که انسان آن را برای شخص خودش انجام نمی دهد.
گرچه باز فیلسوفان اخلاق این را گفته اند که هر کاری که انسان می کند به هر حال خودش در میان هست یعنی یک انسان عارف، عارف، عارف هم به هر حال نوعی سود می برد از این کار عرفانی خودش.
یه عزیزی بود در قم که به رحمت خدا رفت و شما میشناسید.
اون آقای محمدجواد صاحبی خیلی آدم دانشمندی بود.
انصافا آقای صاحبی خیلی دانشمند بود.
ما چهار پنج سالی عضو شورای ما بود در قم و ایشون عضو شورا قرار داده میشد و خیلی منظم و مفصل میومد.
در جاهای دیگه با هم زیاد میرفتیم.
خیلی آدم فرهیخته‌ای بود خیلی آدم باسواد.
ایشون داستان قشنگ تعریف میکرد میگفت که معروفه.
این آیت الله بهجت خیلی عارف اصلا براش دنیا مطرح نیست.
گفت هر وقت میخوان ازش عکس بگیرن یه جوری خودشو درست میکنه که خوشگل بیفته.
یعنی این آدمه.
خلاصه کسی که زهد و ورم داره اونجایی که قرار است دیده بشود یه جور دیگه می شود.
طبیعت انسانی اینجوریه.
نمیشه یه آدم همینجوری نه.
حالا در داخل پرانتز بگویم که آقای عیسی نژاد هم یه کمی چی بشه؟
تازه خوشگل میکرد.
اینجوری بود عکساش.
یک خاطره خوشگل.
به هر حال واقعا دور هم که باشه باز آدم خوب این دسته دوم فعالیت ها که حالا باز وارد این نمی شوم که آقای کریمی آمد میگه که اخلاق این انسان های طبیعتا متفاوت هست ولی انسان هایی هستند که از اون مرحله گذشتند.
یعنی انسان های اخلاق محور کسانی هستند که از اون اقدامات لذت جویانه، تجربه، تجربه اون اقدام گذشتند.
یعنی اینجوری نبود که آدم خالی از ذهن باشه الا اندکی.
حالا البته بعضی ها خیلی کوتاه از این مرحله میگذرند بعضی ها نه مدت طولانی ولی به هر حال این مرحله رو گذروندن. اما.
اما یک دسته سومی هم وجود دارن.
اون دسته سوم خیلی مهمه.
دسته سوم میگه آنهایی هستند که اقدامات و فعالیت های اونها اساسا فرازمینی است. اونها.
البته ایشون به تعبیر آقای ملکیان، استاد ملکیان اینها کسانی اند که بر پایه ایمان پیش میرن، بر پایه دین و ایمان پیش میرن.
البته تاکید ایشون اینه که مراد از دینی ما نیست.
حالا یا مسلمان یا مسیحی یا ایمان واقعی و آنچه انجام میدن عشق است.
عشق منطق عقل برنمی دارد.
عشق منطق اخلاق هم برنمیدارد.
چه بسا حتی کار غیراخلاقی به نظر برسد.
اما پای عشق که به میان میاد همه این چیزها رو کنار می گذارد.
چه بسا ادبیات عشقی مفهوم خیلی از آدم ها نباشه.
حالا شاید تمثیل تمثیل بجایی نباشه.
کاری که حلاج کرد فقهای زمانه برنتافتند و نهایتا به اعدامش کشیده شد.
برای اینکه حرف های ایشون رو هم حرفهای غیر شرعی میدانستند.
حرف های غیر غیراخلاقی می دانستند.
جدا از اینکه غیر فرهنگی هم می دانستند غیر اخلاقی داره کار می کنه ولی اعدامش کردن و ایشون تا آخرین لحظه نه تنها پشیمان نشد بلکه با شوق یعنی با چشم باز و شوق پذیرفت. چرا؟
برای اینکه برایش مرگ هم عشق بود.
آسان بود پذیرش این قضیه.
آقای کریس گاردنر در این کتاب ترس و لرز وقتی داره داستان حضرت ابراهیم و قربانی کردن کل کتاب برای تبیین همین قضیه هست.
البته کل کتاب یه بخش زیادی از مقدمه مترجم و مقدمه مترجم به انگلیسیه و بخش دیگر هم دغدغه ها و حرف های آقای کری گارد که ایشون میگه که آنچه ابراهیم را به انجام چنین عملی وا میدارد اساسا با عقلانیت و خرد نظری و این جور چیزها نیست.
ابراهیم کسی را نمی بیند. این جالبه.
این تعبیر از من کسی رو نمی بینه. کسی نیست. کسی نیست.
یعنی میگه که اصلا جز همون حرفی که منصور میزنه میگه در بدن من جز خدا نیست.
این تعبیر برای من مفهوم نیست.
واقعا منی که اصلا تو این وادی ها نرفتم اصلا نمی فهمم.
حالا ما که یه فردی مثل منصور رو نمیفهمیم یه فردی مثل مولوی رو نمی فهمیم.
بعد ادعای اینکه یک فردی مثل پیامبر رو بفهمیم خیلی ادعای بزرگیه.
بنابراین کاری که پیامبر میکنه در جریان تقسیم غنائم با در نظر داشت یک امر بسیار بسیار بزرگتری هست که اساسا با زمینیان چی پیدا نمی کنه پیوند نمیخوره.
شاید بگیم که آقا این چه توجیهی هست؟
نه واقعا همینجوریه. واقعا همینجوریه.
اینکه شما میبینید یک پدری، یک مادری نسبت به فرزند خودش نگاهی دارد بسیار بسیار عجیب.
این نمیخواد دروغ بگه. نمی خواد.
اگر شما ببینید که این داستان رو شنیدید دیگه این داستان رو شنیدید که نبی مکرم اسلام بر فراز منبر بود.
دید یکی از حسنین بر زمین خورد و از همانجا دوید، آمد رفت گرفت، این دوید آمد گرفت.
کار پیامبران نیست ولی کار عاشقانه ی پدرانه است.
این کار برای ما هم رخ داده.
طرف بالای منبر داره سخنرانی میکنه، یه دفعه میگه اصلا نمیبینه دیگه جمعیت رو.
این جمعیت بیان بگن آقا تو خلاف ادب اجتماعی عمل کردی، خلاف اخلاق عمل کردی، به مردم میگی آقا چی؟ کی چی؟ کجا؟
یعنی من اصلا ندیدم شما رو؟
اصلا ندیدمتون من به نظرم بر اساس تبیین و تفسیری که آقای کریگ در رابطه با حضرت ابراهیم کرد من نظرم اینه که پیامبر داره یک جامعه ای را می بیند که در آن جامعه انسانها آگاه هدایت یافته انسانها در رفاه بدون فقر.
و انسان ها با هم می خواهند باشند.
برای رسیدن به این پیامبر ایمان دارد این جهان الهی. به تعبیر. آگوستین. شهر خدا.
این شهر خدا.
البته از منظر دیگری به این شهر خدا باید.
بهترین شهر باشد برای بهترین شهر شدن.
یک جایی باید از بالای منبر بگویی بیا پایین بچه رو بگیری.
ولی می میره زمین میخوره دندوناش خونی میشه.
این چه بسا برای خیلی ها مایه اعتراض شود.
پیامبر میاد ببینه نگاه پیامبر نگاه فلسفه نبوت نیست.
میگه مگر پیامبر نیومده این کار ها رو بکنه؟
پس بدونید کار من هم در همین راستاست و انصار به نظر من در اون لحظه. قانع شدند.
حتی نه فقط ارضا شدن.
قانع شدند دیدند عجب!
به بیان دیگر پیامبر در این تبیین که از کار خودش انجام می دهد تالیف قلوب خیلی ابتداییه.
خیلی ابتدایی دایی پیامبر با این کاری که داره انجام میده به یه نحوی می خواد یک زندگی انسانی متعالی و الهی رو بازتعریف کنه.
انسانی که در آنجا قرار گرفت.
اساسا خیلی از چیزها برایش بی معنا می شود.
واقعا بی معنا می شود.
شاید ما سطحی از این بی معنایی را درک کردیم.
یعنی الان اگر من و شما واقعا یک فرش یا یک وسیله ای در خونه مون بشکنه، اندوهگین نمی شیم.
حالا طبیعت و علی ما فوت کن ها برای تفریح به ما آتاک هم همین رو می خواد بگه دیگه آقا یه انسانی که رسید به این درجه از انسانیت دیگه اصلا نگاهش به مادیات متفاوت می شود.
پیامبر اساسا نگاهش به این مقوله غنائم نگاه متفاوت است.
یعنی از منظر پیامبرانه نگاه می کند.
همان نگاه عشق و نگاه ایمان که فراتر از آن محاسبه ها و اندازه گیری هایی است که ما در ذهنیت خودمان داریم.
بنابراین اقدام پیامبر و پیامبر امری امری است که در ظرف تمدن عیار به خوبی میگنجد.
اما فراتر از آن تمدن بشری باید به چنین تمدنی دست پیدا نمیکنه.
گرچه در نگاه آرمانی ما این وجود داره.
میگن در آخرالزمان انسانها دست تو جیب یکدیگر میکنن.
یعنی اصلا مالکیت برای همه یک جوری شده که دست در جیب همدیگه میکنن.
البته غیر از الان که دست تو جیب همدیگه میکنن.
نه این فرق میکنه با اون.
خیلی متشکرم و عذرخواهی از تصدیع وقت.
والسلام علیکم و رحمت الله.
بسم الله الرحمن الرحیم بنده هم تشکر می کنم از غم دانشمند گرامی جناب آقای دکتر واسعی که مستفیض فرمودند.
من خیلی خلاصه عرایضم رو در واقع بیان می کنم که می خوام یک چارچوب مشخص بکنم که بحث آقای دکتر واسعی استراتژی در نگاه حقیر کجا قرار داره؟ کجا؟
ما وقتی یک طرف رو یک عمل در واقع یک فرد یا یک عمل اجتماعی قرار میدیم و طرف رو هم عقل حداقل به معنای عقل متعارف یا کامل قرار میدیم، میخوایم سازگار هستند و سازگار نیستند.
باید تحقیقی رو انجام بدیم و در این تحقیق خدمتتون عرض شود که سه پارادایم وجود داره.
سه پارادایم وجود داره.
خب من پارادایم تعریف بکنم و همه اساتید بهتر از خود من وارده این پارادایم ها یکیش خدمت شما عرض شود پارادایم در واقع تحصل گرایی یا اثبات پذیری یا پوزیتیویسم یکیش تفسیر گرایی. یکیش انتقادی. داشته باشه.
یعنی ما باید مشخص کنیم وقتی یه پدیده اجتماعی یا یه چیزی رو میخوایم با هم بسنجیم نمیخوام دربارش قضاوت کنیم.
بگیم الان تو کدوم پارادایم داریم تحقیق میکنیم.
این یک بعد.
یه وقتی هست که ما میخوایم بگیم که در رابطه بین یک عمل دینی و فهم عقلی بخوایم قضاوت بکنیم اون عمل اجتماعی یک فرد بود اون طرف بود.
اینجا خدمت شما عرض شود که عقل هست و دین رابطه عقل و دین.
در رابطه عقل و دین سه تا نظریه مهم وجود داره یکی عقل گرایی حد اکثری است یکی عقل عقل‌گرایی انتقادی است، یکی ایمان گرایی.
بحث آقای دکتر تو این قسمت قرار می‌گیره توی جدول و این تابلویی که من اشاره کردم در بحث نگاه ایمان گرایانه در داوری بین یک عمل دینی و عقله.
خوب ایمان گراها حتی فراتر از اون چیزی که آقای دکتر می‌گن لازم نیست عقلی باشه.
اصلا هرچی عقل ستیز تر بهتر.
مثلا کسایی مثل کرکگور می‌گن هرچی عقل ستیز تر بهتر.
اصلا ایمان یعنی همین.
یعنی ایمانی که شما در لبه یک پرتگاه، در تاریکی مطلق کسی که به او ایمان بورزی بهت بگه بپر تا تو ندونی یه دره مثلا هزار متری یا اونجا مثلا یک چمن مثلا نیم متر پایین‌تر چمن خیلی صفاییه و بپرسی میگه ایمان داری، توکل داری، اعتماد داری.
یعنی ایمان از منظر کرکه گور به معنای اعتماده.
ولی ایمان از نظر مثلا عقل‌گرایی حداکثری یعنی یقین دقیقا نقطه مقابل ایمان.
از نظر ایمان، از نظر کرکگور یعنی شک.
ولی ایمان از نظر کلیفورد و عقل‌گرایی حداکثری و بسیاری از فیلسوفان مسلمان، عقل‌گرایی حداکثری هست یعنی یقینی.
حالا من می خوام بگم که یه جمعی بکنن بین اون پاسخ هایی که داده شده.
چون انسان از منظر انسان شناسی نگاه بکنیم، همه انسان ها که عارف نیستند.
ما انسانی داریم واقعا هم معیشت اندیشی که در واقع اون معترضه بوده در تقسیم غنائم و هم دنیا گراهایی مثل ابوسفیان و اینها بودند که دلشون به چهارتا شتر خوش بوده و به این دلیل به دین جذب می شدند بیشتر باور کن.
و هم او خیل انصار بوده که پیامبر میدانسته اینها زمینه و آمادگی این را دارند که دلی و قلبی و عرفانی برخورد کند و چون اینها در یک تراز نیستند همه شان بد نیست پاسخهای مختلف داشته باشیم مثل بحث پاسخ همگرایی، ایجاد الفت و انسجام اجتماعی.
یعنی پاسخ دنیایی برای آنها داشته باشیم.
یک پاسخ عرفانی اخروی و کمال گرایانه داشته باشیم و از نوع ایمان گرایی کرکگور و چه بسا چه بسا بیندیشیم و تحقیق کنیم.
با توجه به فضای.
اجتماعی آن موقع پاسخهای عقلانی متناسب با کامنت پیدا کنیم.
من چون تحقیق نکردم نمی دانم لذا به صورت کلی عرض می کنم.
به هر حال اینکه خدمت شما عرض شود به پارادایم های مختلف توجه داشته باشی و دقیقا تو مقامی که داریم بحث می کنیم.
این کمک می کنه مسائل دیگری به وجود میاد.
میگم خب ما این را الان به آرمانگرایی سنجیدیم.
حالا اگر بریم با عقل‌گرایی انتقادی بسنجیم چطوری میشه اگه بریم توی کانتکست تفسیری نگاه بکنیم که هر پدیده از نظر پوزیتیویست‌ها دو پدیده اجتماعی پدیده یا هر پدیده ای میشه بررسیش کرد.
باید ببینیم اصلا چجوری میتونی استفاده کنی.
ولی از نظر هرمنوتیک میگن که شما از هر زاویه نگاه کنی یه چیزی میبینی و هیچ زاویه ای وجود نداره که تمام اجزا و تمام زوایا رو شما ببینی.
مثل داستان فیل در اتاق تاریک میشه دستاوردهای این چنینی.
لذا خیلی بحث به نظرم جای مسائل متعدد داره که بتونیم مثلا ما در این زمینه‌ها تحقیق بکنیم یا حداقل باز کنیم و بگوییم این چنین رویکردهایی هم می‌تواند باشد.
البته این چیزی که من گفتم همه نقشه نیست.
مثلا من اخیرا خودم با مدل‌هایی از عقلانیت آشنا شدم که دارم مطالعه می‌کنم.
خدمت عقلانیت شبکه‌ای.
مثلا ما چه چیزی را اجازه بدهیم وارد ذهن‌مان بشود؟ قبول بکنیم؟
چه چیزی را اجازه ندهیم وارد بشود؟
عقلانیت شبکه‌ای طرفداران عقلانیت شبکه‌ای می‌گویند که آنچه که باورهای دیگر شما را تقویت می‌کند، اجازه بدهید که باورهای دیگر تقویت نمی کند.
اجازه ندهید بیاید چنین شبکه منظومه باورهای شما را.
اینها مدل‌های ارگانیک عقلانیت نوافلاطونی که دیگر حتی در تخصص حاج عیسی نشد دیگه.
من همین جا باید همین به اصطلاح نکته را بگویم و از همه التماس دعا خدمتتان عرض شود که عقلانیت نوافلاطونی الان داره خیلی باصطلاح با قرائتهای صدرایی میاد به اصطلاح جایگزین میشه.
البته ریشه اش فلوطین است.
حالا بالاخره برمیگردونن به افلاطون که اون اثر فلوطین فکر میکردن مال.
خدمت شما عرض شود که ارسطویی و از اون جهت بهش جواب دادن ولی فلوطین یک قهرمان همین نگاه عرفانی و عرفای مسلمان خیلی استفاده کردن.
این قرائت نوافلاطونی رو هم میشه بهش اضافه کرد.
به نظرم میرسه که آقای دکتر ما حداقل اگه تفکر کنیم روش این گفت و گوها ادامه پیدا کنه.
ده رویکرد یعنی نه رویکرد به غیر از رویکرد کرکگور میتونیم به این مقولات.
حالا این کیس استادی دیگه حالا بحث مقولات اینچنینی که ما با کامنت و یک عمل اجتماعی

 

به گزارش  پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده اسلام تمدنی، به مناسبت هفته وحدت نشست علمی «غنائم حنین در ترازوی تمدن عیار» با ارائه سیدعلیرضا واسعی، دانشیار پژوهشکده اسلام تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، برگزار شد. این نشست به بازخوانی یکی از رخدادهای مهم صدر اسلام پرداخت.

غنائم حنین؛ رخدادی اقتصادی یا اجتماعی؟

واسعی در سخنان خود با مرور واقعه تاریخی غزوه حنین و تقسیم غنائم پس از آن، تأکید کرد: این ماجرا صرفاً یک رخداد اقتصادی نبود. رویکرد پیامبر اسلام(ص) در تقسیم غنائم، نشان‌دهنده نگرشی تمدنی است که به انسجام اجتماعی و تحکیم پایه‌های امت اسلامی می‌انجامد.

وی با اشاره به اعتراض برخی از انصار نسبت به سهم تازه‌مسلمانان مکه، خاطرنشان کرد: پیامبر اکرم(ص) در پاسخ به این گلایه‌ها با بیانی سرشار از محبت و حکمت، انصار را متوجه جایگاه ویژه خود کرد و با جمله معروف “آیا راضی نیستید که مردم با شتر و گوسفند بازگردند و شما پیامبر خدا را با خود به مدینه ببرید؟”، دل‌های آنان را آرام ساخت.

عدالت در پرتو تمدن عیار

دانشیار پژوهشکده اسلام تمدنی افزود: عدالت در نگاه پیامبر(ص) تنها تقسیم برابر منابع نیست، بلکه در پرتو انسجام اجتماعی و آینده‌نگری معنا پیدا می‌کند. آن حضرت در حنین نشان دادند که عدالت، بخشی از فرآیند تمدن‌سازی است و باید در خدمت پیوندهای اجتماعی قرار گیرد.

به گفته وی، پیامبر اسلام(ص) با ترجیح دادن منافع تازه‌مسلمانان مکه بر منافع کوتاه‌مدت انصار، عملاً زمینه همبستگی بزرگ‌تری را فراهم آورد که بنیان جامعه اسلامی را برای تحولات آینده استوار ساخت.

الگویی برای جهان اسلام امروز

واسعی در بخش دیگری از سخنان خود تأکید کرد: آنچه در حنین رخ داد، تنها یک خاطره تاریخی نیست؛ بلکه الگویی ماندگار است برای امروز جهان اسلام که در مواجهه با بحران‌ها، به جای تمرکز بر منافع محدود گروهی، باید به انسجام اجتماعی و عدالت تمدنی بیندیشد.

عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، همچنین خاطرنشان کرد: مطالعه چنین رویکردهایی می‌تواند راهگشای جوامع اسلامی معاصر باشد، زیرا بسیاری از چالش‌های کنونی ناشی از ضعف در همبستگی اجتماعی و غفلت از نگاه تمدنی به عدالت است.

_

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *