دکتر سیدعلیرضا واسعی:
نقش آموزش در گسترش زیست تمدنی(۱)
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده اسلام تمدنی، دکتر سیدعلیرضا واسعی عضو هیأت علمی گروه هنر و تمدن اسلامی در یادداشتی با عنوان «نقش آموزش در گسترش زیست تمدنی- یادداشت اول» که در خبر آنلاین منتشر کرده، آورده است:
زیست تمدنی، در کنار زیستهای دیگر، سبکی از زندگی انسانی معطوف به همگرایی حداکثری است.
ویلدورانت، تمدن پژوه معاصر، سه نهاد اجتماعی را در پیدایی و پایایی، و نیز انتقال و گسترش تمدن نقشآفرین میداند؛ نهاد آموزش، نهاد خانواده و نهاد دین. البته از نهاد سیاست نباید غفلت کرد. در این کوتاهه، به اجمال از کارکرد تمدنی نهاد آموزش سخن به میان میآید.
گر چه برای تمدن یا زیست تمدنی تعاریف فراوانی ارائه شده، اما در معنای مختار و مقبولتر، مراد از آن، نوعی از زندگی همگرایانه است که امکان زندگی حداکثری را برای آدمیان فراهم میسازد، از همین رو برخی آن را، گستردهترین سطح مناسبات انسانی یا فرایندی در مسیر تعادل تعریف کرده اند و هانتینگتون، آن را گستردهترین سطح فرهنگی شناسایی کرده است و به تعریف دیگر، گستردهترین من انسانی یا من گسترده انسانی است که در سایه آن همگان به صورت آزاد، برادروار و برابر پیش میروند.
طبق چنین نگرهای از تمدن، جایگاه آموزش سخت حساس میشود و طبعا برای آن باید بیش از پیش اهمیت قائل شد.
امروزه در جامعه ایران، آموزش تلاش به ظاهر علم ورزانه یا کوششی مهارتی برای دست یابی به مدرکهای فرصت ساز و گاه رسیدن به فرصتهایی برای کسب مدرک بالاتر است، بیآنکه از اهمیت انسان و زندگی سخن به میان آید، به همین سبب افرادی که مراحل مختلف تحصیلی را پشتسر میگذارند، کمترین مطالعه و نگاهی به آن چه در آن قرار گرفته یا آنچه باید بر دوش بکشند یا به آن چیزهایی که باید برسند، میپردازند یا میاندیشند و عملا نیروهای انسانی، ماشینوارههایی بی حس و دغدغه، با چشم اندازی مادیگرایانه پیش میروند، چیزی به شدت با رویکرد تمدنی در ستیز یا ناسازگاری است.
آموزشها، به ویژه در مراحل اولیه بر چند نکته باید پافشاری کنند تا زیست انسانی را بیازمایند:
۱. اصالت و ارزش زندگی و به دنبال آن برخورداری حداکثری از مواهب خدادادی و اجتماعی را نباید مغفول گذاشت.
۲. به دنبال آن، اهمیت زندگی اجتماعی و همزیستی با دیگران است که بقا و دوام حیات انسانی به آن پیوند خورده است و از آن بالاتر، ضرورت انسجام اجتماعی یا همبستگی است.
۳. زندگی اجتماعی، بدون مداراگری و تحمل یک دیگر، ورای تعلقات نژادی، قومی، ملی یا دینی، هرگز تحقق عینی نمییابد، همان چیزی که از آن به تسامح و تساهل یاد میشود.
۴. برخوردای برابرانه از حقوق اجتماعی دیگر چیزی است که در آموزش باید به صورت محوری درآید که قانون عدالتی پشتوانه پایداری آن است.
۵. توجه به کرامت و ارزش انسان که حق حیات را برای همگان مد نظر قرار میدهد.
آموزشی که مبتنی بر چنین نگرهای باشد، از یک سو زندگی مسالمتآمیز را به ارمغان می آورد و از دیگر سو داشته یا زیست تمدنی را به نسلهای بعدی منتقل و به جوامع دیگر میگستراند و اساسا، آنچه موجب انتقال یک تمدن به جوامع دیگر میشود و حتی سیطره خود را بر تمدن دیگر میکشاند، استحکام انسانی آن است، چنانکه توینبی، تمدناندیش معاصر بر آن پای میفشرد و بیتردید آموزش، یکی از نهادهای موثر در آن است.
بدون دیدگاه