مدیر گروه و عضو هیأت علمی گروه فقه کاربردی پژوهشکده اسلام تمدنی:

رویکردهای فقهی به حقوق زنان(۲)

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی پژوهشکده اسلام تمدنی، حجت الاسلام و المسلمین علی شفیعی، مدیر گروه و عضو هیأت علمی گروه فقه کاربردی پژوهشکده اسلام تمدنی در یادداشتی با عنوان رویکردهای فقهی به حقوق زنان(یادداشت دوم) گفت:در نوبت پیشین درآمد گونه ای بر بحث ارائه شد و در ادامه تلاش خواهد شد تا به اجمال به چند نکته اشاره شود تا زمینه برای طرح بحث اصلی فراهم گردد.

  1. جهان قدیم و جهان جدید و نسبت‌شان با دین و دین‌داری

جهان جدید فربه شده جهان کهن نیست تا گمان کرد که تنها سؤالات و فروعات در این عصر فراوان شده باشند. بلکه دنیای معاصر به‌کلی دیگر است. انسان در جهان جدید تلاش بر تغییر جهان به‌جای تفسیر جهان دارد[۱]، یا حداقل تفسیر جهان را برای تغییر جهان می‌خواهد که این یعنی نظامی طبیعی یا در آفرینش نیست یا اگر هم هست انسان جدید با زیاده‌خواهی می‌خواهد آن را تغییر دهد.

جهان کهن که ره‌آوردش جامعه سنتی است – جامعه‌ای یکدست و مکانیکی – نه‌تنها به تغییر جهان نمی‌اندیشد بلکه تفسیر آن را نیز در حد توان خویش نمی‌دانست و منتظر بود دستی از آسمان بیاید و به تصویر جهان و سپس به تحلیل آن بنشیند و این انسان تنها باید گوش‌هایش را باز می کرد و قلم اش را تیز تا سخنی و تحلیلی را از دست ندهد.

جهان جدید؛ جهان تماشاگران نیست[۲] بلکه جهان بازیگران است. آدمیان در این عصر خود را در تغییر نظام حاکم بر جهان توانمند می‌بینند و در مقام آن هستند که «عالمی از نو به باید ساخت و ز نو آدمی»؛[۳] این‌همه در مراجعه مفسران به متن برای فهم و درک تازه‌ای از مسائلی همچون حقوق زنان، حقوق بشر، حقوق دگر اندی‌شان و…نیز خود را نشان داده است.

برخلاف انسان کهن و جهانِ قدیم، انسان و جامعه مدرن تنوع بنیاد و تکثر طلب است. این تنوع انسان معاصر را به دنبال درانداختن طرحی نو تشویق کرده و این را در همه ساحت‌های زندگی‌اش حتی در ساحت دین‌داری می‌خواهد تجربه کند. [۴] یکی از ره‌آوردهای جدید و مهم انسان معاصر تفکیک دین از معرفتی دینی و حکم به تفاوت ماهوی هر یک از این دو امر است. [۵]

انسان در جهان جدید برخلاف جهان کُهن دین را به‌صرف ادعای آسمانی بودنش نمی‌پذیرد بلکه به دنبال دینی است که به تعبیر یکی از فیلسوفان غربی «انسانی» باشد. یکی از صاحب‌نظران در گزارشی از نگاه هگل به مسئله انسان و دین می‌نویسد: اولین چیزی که نظر هگل را جلب کرد مساله «انسانی بودن و یا انسانی نبودن دین» است که این مساله خود بحث مخافت و محبت را به‌پیش کشید و به دنبال خود بحث «اخلاق و فقه» را طرح کرد. [۶]

وی می‌نویسد: هگل می‌گفت وقتی در ادیان تعقل می‌کنیم می‌بینیم بعضی از ادیان انسانی‌اند و برخی غیرانسانی‌اند. هگل معتقد است اگر دینی آزادی و تعقل بشر را نظراً و عملاً پاس بدارد این دین انسانی است. [۷]

پیشینیان اگر دریافت‌های خویش را از دین و آموزه‌های دینی عین دین می‌دانستند و لذا یقینی و قطعی به نام دین سخن می‌گفتند، انسان معاصر اما متواضعانه فهم خویش را عین دین نمی‌داند و ناراستی‌ها و کاستی‌ها را به فهم خویش متوجه می‌داند.

شاید طرح گفتگو به‌عنوان گفتمانی مهم در جهان معاصر از طرف کسانی مثل هابز به این نکته برگردد که انسان معاصر برای همیشه خود را در حال شدن می‌داند و برای این تغییر مدام نیازمند به گفتگو با دیگران است.

  1. فهم جدید و نسبت آن با فهم پیشین

فهمیدن را به‌درستی «گونه‌ای شناختن» نام نهاده‌اند[۸] و مثل همه شناخت‌های دیگر انسانی قواعدی دارد که باید به آن‌ها توجه کرد. فهمیدن به‌عنوان یک فعل انسانی همیشه تابع قواعدی و قوانینی بوده است و لذا مدعیات مدعیان فهم بی روش در جهان جدید شنیده نشد و جدی گرفته نشد. [۹]

فهم‌های جدید همیشه بر شانه فهم‌های گذشته می‌نشینند اما فهمی شنیده می‌شود و دیده می‌شود که طرحی نو دراندازد. یکی از صاحب‌نظران به‌درستی می‌گوید: فهم پسین همیشه از فهم پیشین سیراب می‌شود. پیامبران و رسولان چون به فهم امور فهمیده شدنی دعوت کرده‌اند لاجرم آن‌ها خود فهمی از آن داشته‌اند. بدین ترتیب در الهیات تفهمی[۱۰] معنای نبوت و رسالت جز این نیست که پیامبران و رسولان انسان‌هایی بوده‌اند که از مخاطبان خودخواسته‌اند آنچه را که آن‌ها فهمیده‌اند آن مخاطبان هم بفهمند. [۱۱]

فهم انسانی چه به‌صورت فردی و چه در گستره عمومی به معنای فهم مستقر اجتماعی دچار قبض و بسط است. ثبات فهم انسانی به هر دو معنای فردی و جمعی جمودی و خمودی را به دنبال دارد آفتی که یک فرهنگ و یک اندیشه و یک جغرافیا را به نابودی می‌کشاند.

این حرکت انسان از یک فهم به فهمی دیگر لزوماً و همیشه رو به تعالی یا اوج یا کمال نیست بلکه چه بسیار کسانی که از فهمی غیرانسانی و غیراخلاقی – به معنای تهدیدکننده هویت و اخلاق انسان- حرکت کرده و به فهمی به‌مراتب غیراخلاقی‌تر و غیرانسانی‌تر رسیده‌اند.

اندیشه‌های سلفیون عصر جدید که در صورت نحله‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی تروریستی همانند طالبانیسم و داعشیسم بروز و ظهور یافته‌اند نمونه‌های اندکی از این حرکت رو به انحطاط‌اند.

مشکل عمده این‌گونه فهم‌ها در روشمند نبودن یا ابتناءشان بر روش‌های ناآزموده است. فهم جاهلانه هرچند به‌ظاهر عبارتی پارادوکسیکال[۱۲] است اما در پیشینه ادبیات دینی ما بی‌هویت نیست، [۱۳] آنجا که سخن از «عالم متهتک و جاهل متنسک»،[۱۴] یا این‌که در بسیاری از آموزه‌های دینی «عقل» در برابر «جهل» قرار گرفته و نه «جنون» و یا تقسیم علم به «مسموع» و «غیر مسموع» [۱۵] و…نشانه‌هایی از این واقعیت‌اند که لزوماً هر فهمی عالمانه نیست و راهنمای به سمت رشد نیست بلکه چه بسیار فهم‌ها که اسباب سقوط‌اند. [۱۶]

جهان جدید به فهم بدان جهت که در سرنوشتش تأثیر بسیار دارد اهتمامی ده‌چندان داده است و لذا است که دانش‌های نوبنیادی همچون «هرمنوتیک» تولید و تعریف می‌شوند تا انسان معاصر را در فهم کم خطاتر از متون و حتی طبیعت مدیریت کنند.

یکی از نویسندگان در تبیین هویت «هرمنوتیک» می‌نویسد: هرمنوتیک رشته‌ای نوظهور در حوزه تفکر مغرب‌زمین است و پیشینه آن به نهضت اصلاح دینی و عصر روشنگری بازمی‌گردد. [۱۷]

ازآنجاکه خاستگاه این مقوله جریان اصلاح‌گری است لذا موردتوجه نواندیشان فعال در حوزه حقوق زنان نیز قرار گرفت چراکه به اعتقاد ایشان پاره‌ای ره‌آوردهای فکری چه دینی و چه غیری دینی در حوزه حقوق زنان با روش فهم هرمنوتیکی قابل نقد و بازخوانی هستند.

طرح مباحثی همچون «ابتناء هر فهمی بر پیش‌فرض‌هایی خاص»، «نقش پیش فهم‌ها و پیش‌دانسته‌های مفسر در فهم وی و تفسیر وی از متن»، «علایق و انتظارات مفسر و نقش آن در فهم متن» و… همه از مبانی هرمنوتیک هستند که نقش بنیادینی در نقد بازسازی اندیشه دینی در همه حوزه و من‌جمله حوزه حقوق زنان ایفا کرده‌اند.

  1. گذر از فقه موجود به فقه مطلوب

تحولات اتفاق افتاده در جهان و در ساحت فهم انسانی، عالمان و فقیهان مسلمان و شیعی را به موضع‌گیری واداشته و چنان این تحولات عمیق و پر هیمنه بوده است که بسیاری از فقیهان نتوانستند از کنار آن به‌راحتی عبور کنند و لذا چه به صورت سلبی و چه ایجابی نسبت به آن واکنش نشان داده‌اند.

یکی از فقیهانی که این چالش‌ها را دید و این صداها را شنید، در ضرورت گذار از فقه موجود به فقه مطلوب سخن از «نقش زمان و مکان» در «اجتهاد» گفت و پاره‌ای از شاگردانش را از نگاه تحجری و تجمدی و سخت اندیشانه به فقه و آموزه‌های دینی برحذر داشت[۱۸] و در نهیبی آشکار همگان را به‌ضرورت فهم تمدن جدید فراخواند و خطاب به ایشان نوشت: «بالجمله آن‌گونه که جنابعالی از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید به‌کلی باید از بین برود و مردم کوخ‌نشین بوده و یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند.»‌[۱۹]

ایشان آنگاه سخن از ابراز و اظهار رای جدید نیز به میان آورد و از عنصر شجاعت در اظهار رای فقهی هرچند خوشایند پاره‌ای نباشد، گفت و خطاب به ایشان نوشت: ولی شمارا نصیحت پدرانه می‌کنم که سعی کنید تنها خدا را در نظر بگیرید و تحت تأثیر مقدس‌نماها و آخوندهای بی‌سواد واقع نشوید، چراکه اگر بنا است با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعیتمان نزد مقدس‌نماهای احمق و آخوندهای بی‌سواد صدمه‌ای بخورد، بگذار هرچه بیشتر بخورد. [۲۰]

یکی دیگر از فقیهان معاصر نیز با اشاره به این‌که فقه اسلامی سطح مطلوبی ندارد، در اشاره به چگونگی مساعدت با فقه موجود برای رسیدن به فقه مطلوب می‌گوید برای این‌که فقه اسلامی به سطح مطلوب خود بازگردد می‌بایست برای محقق ساختن انسانیتِ انسان و اعتراف و احترام گذاشتن بر کرامت او تلاش شود تا حقوق مشروع خود را دریافت دارد. [۲۱]

این اصولی نوگرا آنگاه با اشاره به نمونه‌هایی ازآنچه سبب شده فقه سطح مطلوب خود را به جهت دوری از توجه به کرامت انسانی از دست بدهد می‌نویسد برخی فتاوا که درباره روابط زناشویی قانون‌گذاری می‌کند تا حد تفریط در حق زن پیش می‌رود. وی آنگاه این فتاوا را مورد پرسش قرار می‌دهد که: آیا این فتاوا با آیه «و به نیکی با ایشان معاشرت کنید» منافاتی ندارد؟ [۲۲]

این فقیه نواندیش در راستای مطلوب سازی فقه می‌گوید: ابتدا بین احکام شرعی و نظریات فقهی باید تفکیک قائل شد چراکه باتوجه‌به عدم عصمت فقیه و سطح کمال مطلق، احتمال اشتباه و دست‌کم احتمال عدم کشف واقع وجود دارد، بنابراین می‌تواند نظر فقهی به‌حسب مقتضیات تغییرات، محور نواندیشی قرار گیرد. [۲۳]

این صاحب‌نظر معتقد است: ما می‌بایست در فهم خود از واقعیت فقه تجدیدنظر کنیم و آن را از چارچوب فردی به چهارچوب زندگی اجتماعی و از خطوط فردی کنونی آن به خطوط اجتماعی عمومی‌اش منتقل کنیم. [۲۴]

[۱]. اکرمی، موسی، فلسفه از تعبیر جهان تا تغییر جهان، صص ۴۷-۶۴.

[۲]. سروش، عبدالکریم، و دیگران، سنّت و سکولاریسم، ص ۴۵.

[۳]. «آدمی در عالم خاکی نمی‌آید بدست» بیتی از غزلی است از حافظ.

[۴]. سروش، عبدالکریم، بسط تجربه نبوی، ص ۶ به بعد.

[۵]. همو، قبض و بسط تئوریک شریعت، صص ۱۰۶-۳۶۱ و…

[۶] . ملکیان، مصطفی ؛ تاریخ فلسفه غرب؛ ج۳؛ ص۱۹۶

[۷] .همان.

[۸]. مجتهد شبستری، محمد، هرمنوتیک کتاب و سنت، ص ۱۳.

[۹]. فایرابند، پل، بر ضد روش.

[۱۰] . محمد مجتهد شبستری که پروژه پژوهشی اش را «الهیات تفهمی» نامیده است می نویسد: در الهیات تفهمی موضوع دعوت نبوت و رسالت پیامبران هم از سنخ و جنس تفهم است. به شهادت کتب منسوب به پیامبران و رسولان الهی که فعلاً در دسترس ماست آنچه را که آنان با مخاطبان خود در میان گذاشته‌اند و آن‌ها را به تأمل در آن دعوت کرده‌اند از جنس و سنخ امور فهمیدنی (تفهمی) بوده است. http://mohammadmojtahedshabestari.com

[۱۱]. مجتهد شبستری؛ محمد، هرمنوتیک کتاب و سنت، ص ۱۳.

[۱۲]. چرا که فهم یعنی عمل؛ رفتار؛ حرکتی از یک نقطه به نقطه دیگر ولی جهل یعنی سکون؛ سکوت، خمودی و جمود و لذا اصطلاح تناقض نماست.

[۱۳]. مطهری در یکی از آثارش خطر دو گروه به اسلام را گوشزد کرده و در مورد گروه اول می‌نویسد: دسته اول متحجرین، کهنه گراها، جامدها و مرتجعین هستند که تلاش می‌کنند تا قطعه تاریخی صدر اسلام را با تمام ویژگی‌ها و مختصات پدیداری‌اش، نظیر شرایط جغرافیایی، اجتماعی و روانی در زمان حال و آینده بازتولید کنند. آن‌ها از هر چه نو است متنفرند و جز با کهنه خو نمی‌گیرند، ازنظر آن‌ها دین مأمور حفظ آثار باستانی است و نزول قرآن برای آن است که جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را به همان حالی که هست میخکوب نماید. آن‌ها معتقدند که هر وضعی که در قدیم بوده است، جزء مسائل و شعایر دینی است و باید حفظ و نگهداری شوند. آن‌ها از اسلام جز آموزه‌های بسته، رسوب شده و انعطاف‌ناپذیر ندارند و همواره راکد و تحول ناپذیرند. مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۱۸.

[۱۴]. ما قصم ظهری إلا رجلان عالم متهتّک و جاهل متنسّک هذا ینفر عن حقّه بتهتّکه و هذا یدعو إلی الباطل بتنسّکه. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص ۶۹۶.

[۱۵]. العِلمُ عِلمانِ: مَطبوعٌ و مَسموعٌ و لاینفَعُ المَسموعُ إذا لَم یکنِ المَطبوعُ. سید رضی، نهج‌البلاغه، حکمت ۳۳۸.

[۱۶]. مولوی در نسبت انسان و قرآن می‌سراید:

از خدا می‌خواهد تا زین نکته‌ها // در نلغزی و رسی در منتها

زانک از قرآن بسی گم ره شدند // زان رسن قومی درون چه شدند

مر رسن را نیست جرمی‌ای عنود// چون ترا سودای سربالا نبود.

[۱۷]. واعظی، احمد، درآمدی بر هرمنوتیک، ص ۱۳.

[۱۸]. این‌جانب لازم است از برداشت جنابعالی از اخبار و احکام الهی اظهار تأسف کنم. خمینی، سید روح‌الله، پاسخ‌نامه به آقای محمدحسن قدیری.

[۱۹]. خمینی، سید روح‌الله، صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۱۵۰.

[۲۰]. همان، ج ۲۱، ص ۱۵۱.

[۲۱]. مهدی‌نژاد، رضا‌، منشور فضل، ص ۲۱۰.

[۲۲]. همان، ص ۲۱۰.

[۲۳]. همان، ص ۱۹۲.

[۲۴]. همان، ص ۲۰۶.v

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *